از طرف یکی از استادان دانشگاه به او معرفی شدم تا کارهای ویراستاری یک نشریه علمی را انجام دهم. این مجله علمی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بود و چون به حوزه کاری من نزدیک بود برایم جذابتر شد. یکی دو روز در هفته به دفتر مجله که در یک سازمان دولتی مرتبط با یکی از وزارتخانهها بود، میرفتم و هر بار با حسی بدی باز میگشتم.
در مسیر به اینکه آیا این تنه زدن به من یا خوردن دستش به دستم اتفاقی است یا تعمدی در آن وجود دارد فکر میکردم و با توجه به ظاهر بسیار مذهبی و اختلاف سن ما همه چیز را به پای آن جملاتی که میگفت جای پدرت هستم و به من بگو بابا میگذاشتم؛ با اینکه حس بد همچنان باقی میماند. رفته رفته لمس کردنهای اتفاقی بیشتر شد و من سعی میکردم دورتر و با با فاصله از او قرار بگیرم و هر بار که به سمتم میآمد بلند میشدم و به بهانهای بیرون میرفتم. گر چه از نظر مالی تحت فشار بودم ولی مبلغ زیادی برای کار در این مجله نمیگرفتم و فقط رودربایستی با استاد دانشگاهم و اینکه در فضای علمی باقی بمانم آنجا را رها نمیکردم.
او به لمسهای اتفاقی و حرفهای نامربوط به محیط کار، افزوده بود و روز آخری که دیگر بدون هیچ توضیحی رفتم و برنگشتم با وقاحت دستش را به بدنم میزد و هر چه من خودم را جمع میکردم ادامه میداد و با نیشگون گرفتن از من هی خودش را نزدیکتر میکرد. کارم را به سرعت تمام کردم و رفتم و دیگر برنگشتم. روز آخر چه اتفاقی افتاد؟ چرا جیغ نزدم؟ چرا آبرویش را نبردم؟ چرا بعدتر شکایت نکردم؟چرا حتی یک فحش برایش مسیج نکردم و سکوت کردم؟ دلایل بسیاری دارم و دلیل اصلی این است که نمیدانستم؛ اصلا نمیدانستم در آن موقعیت با آگاهی کامل از اینکه آزار جنسی چیست و چطور باید برخورد کرد و من گناهکار نیستم و .... چه واکنشی نشان دهم. دچار شوکی بودم که فقط خودم را در مخمصه میدیدم و هیچ کمک و یاوری نداشتم.
آن دستگاه عریض و طویل دولتی بخشی که من به آن مراجعه کنم نداشت، کسی حرف من را که تنها فردی بودم که بدون مقنعه به آن جا مراجعه میکرد، در مقابل مردی مسن و آبرودار که همیشه آب وضو از دستهایش میچکید قبول نمیکرد. حتی حراست یک بار اطلاعات مرا گرفته بود چون لباسم شبیه بقیه نبود. حتی زنانی که آنجا کار میکردند تلاششان همکاری نکردن و کمک نکردن به من بود پس به واقع کسی را در آن ساختمان نداشتم که شکایت کنم.
تنها کاری که به نظرم رسید صحیح است این بود که به استادم که مرا برای کار در این مجله معرفی کرده بود، موضوع را بگویم و گفتم. و پاسخ؟ استادم با پذیرش اینکه میدانسته او چنین اخلاقی دارد خندید و از تجربههای آزار جنسی که خودش در دوران دانشجویی از سوی اساتید داشت گفت و ادامه داد که با اینکه او چادری است برایش این موضوعات پیش آمده و شاید سردبیر آن مجله کذایی، فکر کرده من خودم خوشم میآید! او گفت حالا بهتر است مودب باشم و محترمانه دلیلی بیاورم که دیگر سر کار نمیروم. او توصیههایی کرد که شاید مادربزرگ من هم هرگز نمیکرد. این استاد کمکی به اینکه من حقوقم را بگیرم یا معذرتخواهی بشنوم نکرد. فقط مرا مجبور کرد عکس همسر آزارگر را ببینم که چقدر خوشگل است!
بیشتر بخوانید:
من هم شجاع بودم پس چرا سکوت کردم؟
یکی از قدیمیترین نهادها در زمینه ادبیات کودک هم این مرد آزارگر را میشناخت و حتی در مجمعی مهم از او تشکر کرده بود. سعی کردم به برخی از آنها درباره موضوع بگویم. البته اینجا همدلی نصیبم شد ولی نه از آن جنس که دیگر کتابهای این فرد را بررسی نکنند و یا او را رسوا کنند. در همین حد که در گفتوگوی دونفرهمان طرف او را نگرفتند. بعدتر باز هم پیش آمد که کسی از او حرف بزند و من هیچ وقت ابائی نداشتم که بگویم چه بر من رفته است. بعدتر از این هم حتما خواهم گفت. بخاطر آن دختر مظلومی که برای تحویل کار به من در آستانه در میایستاد و حاضر نبود بعد از گذشت دو ساعت یک قدم پایش را داخل اتاق بگذارد و با من حرف بزند فقط به این دلیل که آن آقا هم در آن اتاق حضور داشت. اینکه چه بر او رفته بود را اگر خودش بخواهد میگوید. ولی من اسم این سردبیر، نویسنده و ناشر ادبیات کودک و نوجوان را همیشه میان آشنایانش به عنوان یک آزارگر جنسی فاش میکنم تا زنان دیگری در دام او نیفتد.
مهم نیست چقدر از آزار بدانیم گاهی بیرون آمدن از فضایی که آزارگر ساخته بسیار سخت است. در این ماجرا من دو بار قطع ارتباط کردم و با اصرار آزارگر به محیط کاری بازگشتم. سعی کردم همه کار را به صورت دورکاری انجام دهم و تلفنها و ادبیات فانتزیگونه جنسی او را نشنوم و با اختصار و از طریق مسیج ارتباط داشته باشم. در طول آن چند ماه شاید فقط یک هفته اول تلفنش را جواب دادم و بعدتر در مسیج از من میخواست با او تماس بگیرم. یک بار بیهیچ دلیلی ارتباط کاری را قطع کردم و گفتم دیگر کار نمیکنم ولی او با اصراری که از هر کارفرمایی بعید است دوباره مرا برگرداند.
وقتی از همکلاسی متاهل خودم هم شنیدم که نگاه و رفتارهای آزاردهندهای از او دیده است در کنار داستان دختری که پیش از من با او همکاری میکرد و حتی اشارتهایی که یکی از مردهای همکار به رفتار این آزارگر داشت، نتیجه گرفتم این فرد خطرناکتر از آن است که به نظر میرسد و نباید مقابل آزارگریهایش سکوت کرد. سکوت من و امثال من او را قویتر کرده و باعث میشود آزارهایش ادامه پیدا کنم. به خاطر همین دیگر سکوت نخواهم کرد.