از آغاز جریان روایتگری آزار، ما همکاران سابق «م.خ»، دبیر سیاسی یک روزنامه اصلاحطلب، منتظر انتشار روایتهایی درباره آزارگری او بودیم؛ طی سالها شاهد و شنونده اشکال مختلف آزارهای جنسی او بودیم، از جمله رفتارها، ترسها و اخراجهایی که پای م.خ در میانشان بود. چند روز پیش، روایتی از آزار او انتشار یافت، اما بلافاصله به درخواست راوی حذف شد؛ پیام واضح بود: «هنوز هم میتوانم تحت فشار بگذارمتان.»
اما جریان روایتگری با انتشار روایتهای دیگر ادامه یافت و در مقابل اتهام زدن توسط او و اطرافیانش، انتشار روایتهای ساختگی برای بدنام کردن فعالان زن و یکی از رسانههای جریان روایتگری آزار شروع شد. این واکنشها ما را مصمم کرد که تجربه همکاریمان با این فرد را بازگو کنیم. او آن کسی نیست که به ما درس روزنامهنگاری بدهد. چرا که تجربه تلخ همکاری ما با او، روایت سالها در معرض آزار بودن است.
ما، برخی از زنانی که روزی با او در یک تحریریه کار کردهایم یا به هر شکل با او ارتباط کاری داشتهایم یا در چاردیواری تنگ مطبوعات ایران شنونده دهها روایت آزار همجنسمان از سوی او بودهایم، همواره زیر نگاههای سنگینش احساس ناامنی میکردیم. بارها این نوع نگاهها و رفتارهای جنسیتزده را در محیط کارمان از سوی این فرد تجربه کردهایم و همیشه این هشدار رایج را شنیده بودیم: «فاصلهات را با او حفظ کن!»
انتقال این احساس ناامنی فقط به بار سنگین نگاههای او بر ما خلاصه نمیشد؛ روایتهای دیگری نیز در جریان بود: «هر دفعه میخواستم به راهروی روزنامه بروم، اگر او آنجا بود نمیرفتم. از اینکه شروع کند و پای حرفهای جنسی را وسط بکشد، حذر داشتم»، «ادبیات جنسیتزده او برایم آزاردهنده بود، حرفهایی که به من میزد، عمراً به مردهای همکارمان بزند»، «اگر خبرنگار زنی به رفتارهای جنسیتزده او اعتراضی میکرد، سمپاشی جنسی علیهاش شروع میشد تا فضا را کاملاً برای او ناامن کرده و او را وادار به سکوت یا ترک کار کند.»، «در محل کار فعلیش، خبرنگاران زن تازهکار را به بهانه صحبت درباره سوژهها و مسائل کاری به اتاقش میکشاند و برای ساعتی در را قفل میکرد. نگران بودیم که زیرپوست این رفتارها، چه در انتظار زنانی است که با او در یک فضای خصوصی قرار میگیرند.»
ماجرای ارتباط او با کارآموزهای سرویس سیاسی البته برای خبرنگاران روزنامه و دیگر مطبوعاتیها ماجرای غریبی نبود. در دوران سردبیر سابق روزنامه، رابطه او با کارآموز سرویس سیاسی با شواهدی که از طرف کارآموز در اختیار سردبیر قرار گرفت، به مدیریت روزنامه رسید. کارآموز کنار گذاشته شد. یکی از خبرنگاران مرد سرویس سیاسی که به این رفتار و ارتباط او با کارآموز معترض شده بود، استعفا داد و با وجود تمام استعداد و علاقهاش شغل روزنامهنگاری را رها کرد. م.خ بر سر کار ماند و شروع به سمپاشی علیه زنانی کرد که به زعم او، از کارآموز حمایت کرده بودند. آنها را به عنوان زنانی «فاسد» معرفی میکرد و درباره خبرنگار مردی که کارش را به خاطر این اتفاق کنار گذاشت گفت که عاشق آن کارآموز بوده است.
پیشتر که میرفتیم روابط متعدد او با خبرنگاران و کارآموزان را میدیدیم و البته کیست که نداند او بهپشتوانه موقعیتی که در جایگاه سلطه قرارش میداد، به آزارگری ادامه میداد. نمیتوانستیم، نمیگذاشتند مقابل او و آزارهایش بایستیم. زورمان نمیرسید؛ مانند روایت سیام محذوف، صدای اعتراض ما در نطفه خفه میشد. سکوت اجباری بود؛ مرد و زن هم نداشت. تنها کاری که میتوانستیم بکنیم مراقبتهای فردی بود در مقابل نگاههای هیز و عاشقانه و دعوتهای مکرر به خانهاش و…
به همین خاطر طی این سالها، اعتراض به رفتار او و کسانی مانند او که فضا را ناامن کرده بودند، در سطح فردی باقی ماند. فقدان قوانین کارآمد، سرکوب هرگونه شکلگیری شبکههای حمایتی، همدستی مدیران بالادستی در وضعیت موجود و حمایت مستقیم و غیرمستقیم آنان از آزارگران، همه و همه در تداوم این آزارها و سکوت ما زنان نقش موثری داشت.
شاید اگر این کنش روایتگری زودتر اتفاق میافتاد و این مواجهه فردی زودتر تبدیل به قدرت جمعی میشد، آنوقت تجربه مکرر آزار برای بسیاری از زنان روزنامهنگار و غیرروزنامهنگار توسط افرادی چون م.خ، نه اتفاق میافتاد و نه میتوانست تداوم یابد. نامها و اتفاقهای مطرحشده در جریان روایتگری آزار به ما یادآوری کرد که روزمرهترین رفتارهای جنسیتزده به خودی خود آزاردهنده هستند و میتوانند خبر از آزار، تعرض و تجاوز در جای دیگری بدهند. پس نباید دربرابرشان سکوت کرد.
در جامعه مطبوعات بهعنوان تکهای از جامعه بزرگتری که در آن زیست میکنیم، م.خ نه اولین کسی است که روایت آزار درباره او موجود است و نه آخرین نفر. ما مشاهدهگران آزار هم با الهام از راویان این جریان یاد گرفتیم، باید نسبت به رفتارهای مردسالارانه و برآمده از سلطه هوشیار شویم و برای متوقف کردن آن دست به عمل جمعی بزنیم. آموزه «شجاعت مسری است» به ما یاد میدهد، یکدیگر را پیدا کنیم و علیه نظمی بشوریم که ما زنان را تبدیل به هر شکلی از ابژه میل، سلطه و خشونت کرده است.