الناز محمدی: نوریه خانم، نام «شارل بودلر» را تا به حال نشنیده و نمیداند «پرسهزنی» یعنی چه. تهران برای نوریه خانم، خانهای آبا و اجدادی است و خیابانها و کوچههایش را آنقدر دوست دارد که حرف زنهای محله را که گاهی میگویند پیادهروی در شهر برایشان کار آسانی نیست، غرولندهای بیارزشی میداند که «مردم این دوره و زمانه یاد گرفتهاند قرقره کنند.»
زنهای میانسال محله زرگنده، جایی در شمال تهران که در دلش، محلههایی قدیمی نشستهاند، وقت حرف زدن درباره پیادهروی خندهشان میگیرد. آنها فکر میکنند حتی قبل از اینکه کرونا بیاید، لازم نبوده خیابانها را گز کنند و حالا هم نشستن با فاصله در فضای سبز ۷۰ متری سر کوچه برای دلی باز کردن و بادی به سر دادن کافی است. همه اینطور فکر میکنند جز نوریه خانم ۶۵ ساله که همینجا به دنیا آمده و هر روز گوشه چادر سیاه را به لبهایش میگیرد و با یک کتانی سفید مخصوص، در خیابانها قدم میزند. او وقت راه رفتن، به تاریخ محلهها فکر میکند، به یاد میآورد روزگاری را که قبل و بعد انقلاب در این محل گذرانده، از هوای نیمه اول سال که تمیز است و سیاه نیست و پرندههایش آسمانش، سرحالند لذت میبرد و بعد با خواندن یک حمد و قل هو الله برای پدر و مادر درگذشته اش، برمیگردد خانه.
این همان معنای پرسهزنی نیست که شارل بودلر، شاعر و نویسنده فرانسوی در قرن نوزدهم از آن حرف زد و پای مفهومی را به جامعه شناسی شهری باز کرد که بعدها دیگر استادان فن، بین آن و پیاده روی تفاوت گذاشتند و نوریه خانم چیزی دربارهاش نشنیده؟ بودلر روزی گفته بود پرسهزن کسی است که در شهر قدم میزند تا آن را خود به طور شخصی تجربه کند و این یعنی نه فقط قدم زنی در خیابانهای شهر بلکه شیوهای از تفکر فلسفی و زندگی است. بعدها عباس کاظمی، جامعه شناس ایرانی در یکی از معدود کتابهایی که درباره «پرسه زنی و زندگی روزمره ایرانی» در کتابی به همین نام نوشت، منظور بودلر و پس از او والتر بنیامین، فیلسوف آلمانی را در این باره بیشتر توضیح داد: «بودلر پرسهزنی را یک قدمزن با شخصیت در خیابانهای شهر توصیف میکند که نقشی اساسی در درک و ترسیم فضای شهر دارد. مفهوم پرسهزن در بحث پدیده مدرنیته در محافل دانشگاهی مفهوم مهمی است. همچنین این مفهوم دریچهای از تفکر در زمینههای معماری و شهرسازی را باز کردهاست. والتر بنیامین فیلسوف و زیباییشناس مارکسیست آلمانی، این مفهوم را ابزاری برای تحلیل و همچنین شیوهای از زندگی میداند. از دیدگاه مارکسیستی او، پرسهزنی مولود زندگی مدرن و انقلاب صنعتی است. او خود به نمونهای از پرسهزن تبدیل شد که خیابانهای پاریس را مشاهده میکرد و به مطالعات اجتماعی و زیبایی شناختی میپرداخت.» او در گفتوگویی با سایت «تهرانشناسی» در توضیح بیشتر پرسهزنی در شهر گفته است: «جامعه مدرن در فضاها و زمانهای خاصی از خود که بنا بر فرهنگ، و میزان درونی شدن فرایندهای دموکراتیک بسیار متفاوت هستند، پرسهزنی را به رسمیت شمرده و تشویق کرده و از آن حمایت میکند. وجود پرسهزنان برای یک خیابان، میتواند ارزش آن خیابان را در سطح شهر بالا ببرد. همین را درباره مراکز تجاری نیز میتوان گفت چه در ایران و چه در کشورهای دیگر از جمله در اروپا و آمریکا، بخش بزرگی از کسانی که به چنین فضاهایی وارد میشوند، لزوما قصد خرید یا استفاده از خدمات واحدهای تجاری یا خدماتی آنها را ندارند. همین که جمعیت زیادی به یک خیابان یا یک مرکز تجاری بیاید، نوعی موفقیت به حساب میآید البته به شرط آنکه مشخصات ظاهری، بدنی، رفتاری، نشانه شناختی این کنشگران با آنچه انتظار میرود، همخوانی داشته باشد. اما اگر ما نوعی گسست را در اینجا ببینیم، بیشک با یک تنش روبرو خواهیم شد زیرا پرسه زنان به ولگردان تشبیه خواهند شد.»
بنیامین بعدها و با تأثیر از آرای آدورنو در نگاهش درباره پرسهزن تجدید نظر کرد و با عقبنشینی از در نظر گرفتن پرسهزن به عنوان فردی آمیخته با جمعیت، پرسهزنی را موضوعی تلقی کرد که با تلاش برای حفظ فاصله، حفظ کنترل و نظم عقلانی رخ میدهد؛ درنتیجه، پرسه زن از منظر بنیامین ناظری است جدا و با فاصله از جمعیت. (از پژوهشی به نام پرسهزنی زنانه و گذار از ابژه بتواره به سوژه ناظر، نوشته علیرضا صیاد، سجاد ستوده و میلاد ستوده)
اگر قرار باشد از پیادهروی و پرسهزنی زنان در شهری چون تهران حرف به میان آید، تعداد آنها که در این باره گفته و نوشتهاند، به انگشتان یک دست هم نمیرسد. زنان ایرانی، وقت پیادهروی در شهرهایشان دلشان میخواهد چه ببینند و از چه آزرده میشوند؟ تجربه راه رفتن در کوچهها و خیابانهای شهر بیهیچ مقصدی برای آنها چگونه است و شهری مثل تهران چقدر حضور زنان را تحمل میکند؟
اما تهران که رودخانه ندارد
پیادهروی برای سارا جزوی از روز است؛ یک وظیفه همیشگی. تهران برای سارا شهری است با بدیها و خوبیهای بسیار که باید در خیابانهایش راه رفت و به آنها فکر کرد. سارا ۳۳ ساله، دانشآموخته فلسفه دانشگاه تهران و کتابفروش در خیابان انقلاب است و همیشه از خانهاش در خیابان ویلا تا خیابان خاطرهانگیز دانشجویان را پیاده گز میکند. همه اینها اما «آرزوهای شهری» او را نگرفتهاند. آرزوی سارا همیشه این بوده که در شهری زندگی کند که خیابانها و پیادهروهای خوب برای راه رفتن داشته باشد و مجبور نباشد برای پیادهروی، خودش را به خیابان خاصی برساند تا حس راحتی کند و قدم بزند. «خیلی وقتها نیم ساعت یا چهل دقیقه زودتر از خانه به سمت محل کارم راه میافتم، فقط برای اینکه بتوانم مسافتی را پیاده بروم. همیشه دلم میخواهد خیابانهای زیبایی وجود داشته باشند که هویتشان حفظ شده باشد و وقتی در آنها راه میروم احساس راحتی کنم. در حالی که هیچ وقت در همه این سالها این حس به من دست نداده است؛ شاید فقط در خیابانهای معدودی که از آنها خاطره دارم چنین حسی را تجربه کرده باشم. این حس من نه به عنوان فقط یک زن بلکه به عنوان یک شهروند بوده و همیشه فکر کردهام که به بدترین نحو ممکن شهرهای ما شکل گرفتهاند؛ بیقواره، بدون اصالت، بیظاهر درست که حس مثبتی به آدمها بدهد. در خیابانهای تهران، همه چیز در هم است و همین باعث میشود که وقتی در شهر راه میروی، یا اصلا میخواهی خرید کنی، نتوانی به طور معمول از شهر لذت ببری. همیشه آرزو میکنم کاش خیابانها و کوچههای عادی شهرمان میتوانستند موقع پیادهروی حس خوبی به ما بدهند نه اینکه مجبور باشیم برای پیدا کردن این حس به محلههای خاصی برویم.»
حرفهای سارا شبیه ملیحه، زن ۴۰ ساله خانهداری است که عاشق پیادهروی است. او وقت پیادهروی، بیش از همه به تمیزی چهره شهر توجه میکند و حس میکند این توجهش به زن بودن و نقشهایش در خانه ربط دارد: «من خانهدارم و در خانه مدام در حال شستن و پاک کردنم؛ بنابراین وقت پیاده روی در شهر هم مدام دنبال تمیزیام اما در تهران نماهای ساختمانها هارمونی ندارد و بتنی و خاکستری است. در کل دیدن خانهها و ساختمانهای قدیمی در شهر برایم خیلی قشنگ است؛ دوست دارم وقتی در شهر پرسه میزنم به مناطقی بروم که خانههای قدیمی را ببینم.» سارا و ملیحه فکر میکنند بهترین شهرها برای پیادهروی، شهرهاییاند که از میانشان رودخانهای میگذرد و میشود کنار آنها راه رفت و در کافهها و فضاهای اطراف آنها پرسه زد. اما تهران که رودخانه ندارد.
اگر همهچیز از پیادهروهای استاندارد گرفته تا رعایت حریم پیادهها و امنیتشان هم فراهم باشد باز هم دوستداران پیادهروی یک خواسته مهم دارند. آنها برای پیادهروی بهانههایی مانند زیبایی محیط و هوای خوب میخواهند. ساجده ۳۲ ساله که به تنهایی در تهران کار و زندگی میکند، یک طرفدار پرو پا قرص پیاده روی است: «وقتی تمام ساعات روز را کار کرده باشی و از نظر روحی و جسمی خسته شده باشی قاعدتا به پیادهروی به چشم کاری که قرار است خستگی از تنت بیرون کند نگاه میکنی اما آیا در تهران پیادهروی کردن چنین خاصیتی دارد؟ پیادهروی وسط دود و دم و در فضای خیابانهایی که بهرهای از زیبایی نبردهاند چه لطفی دارد؟ یک نگاه به شهرهایی که مردمشان زیاد پیادهروی میکنند بیندازید؛ شهری مانند استانبول آنقدر زیباست که آدم دلش نمیآید در خیابانهای آن ماشینسواری کند اما تهران اینطور نیست. شهر ما متأسفانه در بحثهای زیباییشناسی خیلی ضعیف است و جز چند نقطه از آن، بقیهاش واقعا زشت است. در تهران نه از نور به خوبی استفاده شده و نه از رنگ. همه چیز خاکستری است و ساختمانها نامرتب و کثیفند. شبها هم نور مناسبی در شهر وجود ندارد که هم امنیت را برقرار کند و هم شهر را کمی زیباتر کند. در نقاطی که زیادی روشنند هم آدم سردرد میگیرد. منظورم این است که حتی وقتی پای استفاده از نور به میان آمده هم این کار طوری انجام نشده که تهران در نهایت شهر قشنگی باشد.»
پژوهشگران حوزه جنسیت اما وقت بررسی فضاهای شهری، غیر از نور و زیبایی و ...، دو موضوع را برای شرایط پیاده روی زنان در نظر میگیرند؛ کارکرد فضاهای شهری و معنایی که منتقل میکند. آتوسا مدیری، پژوهشگر حوزه جنسیت و شهر معتقد است بعضی مکانها مثل خیابان قزوین، فضا مردانه است به دلیل کارکردهای مردانهای که در آنها وجود دارد و اصولا مخاطبان زن در آنها کمند چون هرچقدر کارکرد فضا جنسیتی باشد، پیاده روی و حضورپذیری زنان را کم می کند: «بعضی جاها هست مثل بخشهایی از بازار تهران که لزوما مردانه نیست ولی فضا احساس نوعی امنیت نداشتن را به زنان میدهد که حضورشان تحت تاثیر قرار میگیرد. برعکسش را هم داریم؛ مثلا جایی مثل میدان مادر در منطقه سه، بیشتر کارکردهای فضا مربوط به آرایشگاه و لباس عروس و طلا و جواهرات است. برای من جالب بود بدانم که چرا نام آن میدان را یک نام جنسیتی به نام مادر گذاشته اند، چون آنجا هیچ ویژگی مربوط به مادران ندارد ولی کارکردهای خیابانهای آن اطراف، اغلب کارکردهای جنسیتی زنانهاند. البته نه به این معنا که حضور مردان محدود میشود اما به این معنا که جذابیت حضور مردان در آنها کاهش پیدا می کند.»
بیشتر بخوانید:
زنان چگونه به آزار خیابانی واکنش نشان میدهند؟
دزدان امنیت
تا به حال نه مسئولان پلیس و نه دیگر مراکز اعلام آمار جرم، مشخص نکردهاند چه تعداد از عابران پیادهای که در تهران از آنها دزدی میشوند زنند و چه تعداد مرد. دستهبندی جنسیتی دزدان هم مشخص نیست اما مطالعات میدانی نشان میدهند بیشتر سارقان شهری، مردند و زنان حداقل نیمی از کسانیاند که آنها کیف و تلفن همراهشان را میدزدند. ترس از همین اتفاقات روزمره در خیابانهای تهران هم است که باعث میشود الهام، زن ۳۶ سالهای که مهندس کامپیوتر است و در شرکتی در خیابان ولیعصر کار میکند، گاه عطای پیادهروی را به لقایش ببخشد و با اتوبوس و مترو خودش را به خانه برساند؛ به محل امنی که پشت دیوارهایش هیچ دزدی با موتور پر سر و صدا در کمین ننشسته است. «در شهرهای ما به دلیل پلهای عابرپیاده یا زیرگذرها، مردم به بالا و پایین خیابانها برده شدهاند و این چندان هم امنیتساز نیست. اولا پلها برای زنان خیلی ناامن است؛ بارها زنان در این پلها آزار دیدهاند و حتی از آنها دزدی شده است. من دوست دارم هر زمانی که بخواهم در شهر قدم بزنم نه که مدام اضطراب آزار دیدن و دزدی داشته باشم. به نظرم برای اینکه زنان موقع پیاده روی حس بهتری داشته باشند، باید فرهنگسازی و آموزش بهتری برای برای مردان شهر وجود داشته باشد.» الهام کنار کارش و برای آنچه خود، «مسئولیت اجتماعی در زندگی» نام گذاشته، روزهایی از هفته را به کوچههای اطراف خانهاش در خیابان جمالزاده شمالی میرود و برای گربههای خیابانی غذا میبرد؛ او به تازگی از فعالان حقوق حیوانات شنیده که غذا دادن به حیوانات خیابانی کار درستی نیست و حالا فکر میکند یکی از انگیزههای اصلی پیادهروی در شهر را از دست داده است. یک ممنوعیت تازه.
آتوسا مدیری، شهرساز و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز که سالهاست درباره زنان و فضاهای شهری پژوهش میکند، چنین مسائلی را زیرمجموعه یک موضوع میداند: موانع پیادهروی زنان در شهر؛ موانعی که ناامن بودن خیابانها و فضاهای شهری، یکی از زیرمجموعههای بزرگ آن است. «وقتی راجع به حضور زنان در شهر صحبت میکنیم باید متوجه تفاوتهای میان زنان باشیم، من با همگن کردن زنان موافق نیستم. وقتی از موانع حضور یک زن ۱۴ ساله و ۵۰ ساله صحبت میکنیم، اینها با هم متفاوتند و موانع هم متفاوت است. تحقیقات نشان میدهد که افراد مختلف موانع مختلفی پیش پایشان برای پیادهروی میبینند، مثلا مادری که بچه دارد و میخواهد در شهر باشد، متوجه میشود که چقدر فضا نامناسب است، کالسکهها قابلیت حرکت ندارند، فضاها برای ایمن بودن حضور همزمان کودکان و مادران ایمن نیست و این تبدیل میشود به مسئله اصلی آن زن به عنوان یک مادر. یا در حمل و نقل عمومی، بحث مهمی که وجود دارد، تفاوت گذاری و تفکیک زنان و مردان است؛ مثلا برای یک زن کهنسال که همراه با همسرش از جای دیگری به تهران آمده و جایی را نمیشناسد، این اتوبوسهای جداگانه خیلی وحشتانگیز است؛ من بارها دیدهام که به این زنان چقدر استرس وارد میشود و گاهی از همسرشان جدا میشوند.»
اینها را باید گذاشت کنار گزارشی که سال گذشته هفته نامه اکونومیست، گزارش شاخصهای ایمنی شهرهای جهان را که هر دو سال یکبار منتشر میکند با تیتر «امنترین شهرهای جهان کداماند؟» چاپ کرد؛ یک گزارش تازه، با یک جای خالی تازه: نام تهران که پیش از این به عنوان یکی از شهرهای امن جهان در این فهرست قرار داشت، از آن حذف شده بود. براساس اطلاعات منتشر شده پس از این گزارش، مشخص شد با اضافهشدن شاخصهای جدید برای شناسایی امنترین شهرهای جهان تهران نتوانسته است جایگاهی در این فهرست داشته باشد. در گزارش سال ۲۰۱۹، ۶۰ شهر جهان بر اساس ۵۶ معیار که زیرمجموعه چهار معیار اصلی اند مانند امنیت دیجیتال، امنیت بهداشتی، امنیت زیرساخت و امنیت شخصی سنجیده شدند و چندروز پس از انتشار این گزارش محمدحسین بوچانی، رئیس مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران گفت دلایل حذف تهران از این فهرست را اینطور اعلام کرد: «در سال ۲۰۱۷، تعداد ۴۹ شاخص مد نظر این موسسه بود که در سال ۲۰۱۹ به ۵۶ شاخص رسیده است. یکی از گمانهزنیها درباره علت نبودن تهران در فهرست اعلامشده این است که این شهر درحوزه شاخصهای جدیدی که به ارزیابیهای اکونومیست اضافه شده شرایط مطلوبی نداشته است؛ از جمله این شاخصهای جدید تابآوری است که شهرها را از بُعد ایمنی ارزیابی کرده است.»
شهر مردان سواره
«به نظرم تهران را برای مردهای سواره ساختهاند. مردهای بزرگ. من یک زن هستم و فعلا نمیتوانم ماشین بخرم پس باید تا جایی که میتوانم از تاکسی و مترو استفاده کنم و خیال پیادهروی را آن هم تنها، از سرم بیرون کنم.» چه چیز منیژه را که از اصفهان، شهری زیبا برای پیاده روی، به تهران آمده به اینجا کشانده که فکر میکند باید خیال رفتن به خیابانهای پایتخت کشورش را از سر بیرون کند؟ این تجربه تعداد زیادی از زنانی است که در تهران زندگی میکنند. آنها فکر میکنند شهر یا برای ماشینهاست یا مردانی که سوار بر موتور و ماشین، خیابانها را تسخیر کردهاند. ندا، یک زن ۲۹ ساله و ساکن محله جلفای تهران است؛ جایی در شمال تهران و محلهای سرسبز. او میگوید بزرگراههای تهران، پیادهها را خوردهاند: «من تنبل نیستم، اتفاقاً عاشق پیادهرویام اما بزرگراهها محل زندگیام را از سه طرف محاصره کردهاند. اگر بخواهم نیم ساعت پیادهروی کنم سر دقیقه دهم به یکی از اتوبانها میرسم که راه را بستهاند. باید در حاشیه اتوبان راه بیفتم و تا به اولین پل عابر پیاده برسم و سر از ناکجاآباد دربیاورم.» ندا فکر میکند بخش سخت کار همان پیاده گز کردن در حاشیه اتوبان است. «مگر کار راحتی است؟ هزار نفر بوق میزنند یا بهسرعت برق از کنارم رد میشوند و تن و بدنم را میلرزانند. اصلاً امنیت ندارد. کافی است یکی از آنها کمی بیاحتیاطی کند آن وقت معلوم نیست چه بلایی سرم میآید.» محله جلفا پارکهای زیادی دارد اما آنها هم برای پیادهروی چندان مناسب نیستند. ندا میگوید: «پارکها خیلی خلوتاند. خیلی وقتها هم معتادان در آنها مشغول مصرف موادند. ضمن اینکه من دوست دارم در شهر راه بروم. دوست دارم مغازهها و خانهها را نگاه کنم که خسته نشوم اما نمیشود. بعضی وقتها حتی برای طی کردن یک مسیر کوتاه مجبورم ماشین بگیرم.» او با عصبانیت میگوید: «شاید باور کردنش سخت باشد اما بعضی وقتها پیادهروی وسط خیابان راحتتر از راه رفتن در پیادهروهاست چون دائم مجبور نیستی مسیرت را عوض کنی و موانع را دور بزنی یا از سر راه موتوریها کنار بروی. هر روز به تعداد اتوبانها اضافه میشود. هر روز همه درباره مشکلاتی که ترافیک برای ماشین دارها و تاکسی سوارها درست کرده حرف میزنند اما هیچ کس به پیادهها فکر نمیکند. جالب این است که بیشتر تلاشها برای این است که ماشینسواری آنقدر راحت باشد که کسی مجبور به پیادهروی نشود. انگار پیادهروی یک آسیب است که باید پاکش کرد. در حالی که اگر منطقی نگاه کنیم شهر در واقع برای پیادهها است و این ماشیندارها هستند که باید حضورشان محدود به محلهای خاصی شود.»
مهر و آبان سال ۱۳۹۸ بود که معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران پژوهشی را انجام داد و نتیجهاش شد اطلاعات جدیدی درباره نگرش شهروندان ساکن تهران در حوزههای اجتماعی و شهری. این پژوهش، دیدگاه ساکنان تهران را از دو نظر بررسی کرده است: اینکه آنها چقدر از زندگی کردن در تهران احساس راحتی میکنند، آینده این شهر را چگونه میبینند و نسبت به وضع کنونی تهران در مقایسه با گذشته چه احساسی دارند. زندگی در این شهر در گذشته برایشان راحتتر بوده یا درحال حاضر؟ و در بخش دوم، دیدگاه پاسخگویان درباره مسائل اساسی پیشروی پایتخت؛ مانند دستفروشی، مناسبسازی شهر برای معلولان و سالمندان و مادران، امنیت در شب، جداسازی زنان و مردان در مترو و اتوبوس و امنیت عبور و مرور در شهر. نتایج این پژوهش که با نمونه آماری هشتهزار و ۱۳۴ نفری انجام شده، نشان میدهد از نگاه بیشتر پاسخگویانی که در این تحقیق شرکت داشتهاند، تهران شهری نیست که زندگی در آن راحت باشد. نتایج این پژوهش نشان میدهد درباره «وضعیت راحتی و امنیت پیادهروها» اختلاف نظر وجود دارد. ۴۸درصد پاسخگویان، ارزیابی منفی از میزان امنیت و راحتی پیادهروهای محله و ۵۲درصد هم ارزیابی نسبتا خوب یا خوب از وضع پیادهروهای محله خود دارند. در این پژوهش درباره رفتوآمد موتورسیکلتها در پیادهروها هم از مردم سوال شده و در نهایت به یک نتیجه رسیده است: ۴۸درصد تهرانیها راحتی و امنیت پیادهراهها را بد میدانند. هرچند در این پژوهش درباره احساس امنیت شهروندان در شب هم سوال شده، اما به تفکیک مشخص نشده است که زنان در رفتوآمدهایشان در شهر، چقدر احساس امنیت میکنند و چرا زنان گاه از حضور در شهر میترسند و در فضاهای شهری غریبهاند؟ این سوالی است که غزاله شعاعی، عضو دیدبان آزار، گروهی که از دو سال پیش در حوزه مقابله با اذیت و آزار خیابانی فعالیت میکنند، آن را اینطور پاسخ میدهد: «روابط جنسیتی نابرابر، در قالب فضاهای جنسیتی در شهر متبلور میشوند. فضایی مانند پلهای عابر پیاده موقعیت فرودست زنان را بازتولید میکند و دسترسی به فضای عمومی را برای آنها محدود میکند. همچنین نظم مردسالارانه را نیز شکل شهر تقویت میکند. کلارا گرید استاد دانشکدۀ برنامهریزی و محیطزیست انگلیسی و نویسندۀ کتابهای «شهر و جنسیت» و «زنان و شهر» میگوید که شهرسازی ابتدا بر پایۀ نگرشی استوار شده بود که زنان را «مادران خانهدار» تلقی میکرد و مختصِ عرصۀ خصوصی و فضای اندرونی. بر این اساس شهرها برای مردان «نانآور و اهل کار» ساخته شدند و زنان بهعنوان عناصر فرعی از صورت مسائل شهری حذف شدند. به همین دلیل ضرورت دارد که با نگرش و ادراک جدیدی به جنسیت، شهرها را بازاندیشی و بازسازی کرد.»
مزاحمان تنهایی
صبا، زن دانشجوی ۲۲ سالهای است با علاقهای ویژه به خیابان و موسیقی. از وقتی یادش میآید، از بچگی در کوچهها و خیابانهای تهران با بچههای همسن و سالش بازی کرده و حالا که اول جوانی است دوست دارد وقتی از دانشگاه امیرکبیر، جایی در مرکز تهران بیرون میآید، در خیابانها قدم بزند و موسیقی گوش کند. خیابانها اما هر روز او را پس میزنند و نه فقط به دلیل زن بودن. «موزیک گوش دادن برای من یعنی معنی زندگی، آن هم وقتی در خیابان باشم و بدون اینکه مقصد برایم مهم باشد، راه بروم و مردم را تماشا کنم. بیشتر روزها در کوچه پس کوچه ها قدم می زنم تا اینکه مسیرم خود به خود پیدا شود. این کار به من خیلی آرامش میدهد و تنهاییام را پر میکند. در خیابان ولیعصر راه رفتن را خیلی دوست دارم؛ دوست دارم بنشینم و به آدمها نگاه کنم، قصه پردازی کنم و ... . راه رفتن در خیابان برای من مساوی است با دیدن مردم و ساختن قصهای از آنها در ذهنم. من پیاده روی را به قصد خاصی انجام نمیدهم؛ اصولا برای بهتر شدن حالم این کار را انجام میدهم، یکی از تفریحات مستمر من است. زمستان و تابستان هم ندارد و شب و روز هم ندارد، هرچند ممکن است گاهی اذیت هم شوم.»
و اینجا وقت گفتن از کسانی است که آرامش پیاده روی را از صبا میگیرند: «مگر موتورسوارها میگذارند آدم با خیال راحت دو قدم راه برود؟ به ویژه اگر بخواهیم در همین حین موسیقی هم گوش بدهیم که دیگر اصلاً آرامش نداریم چون هر لحظه ممکن است یک موتوری از پشت سرت بیاید و با تو برخورد کند حتی اگر برخوردی هم در کار نباشد همین که دائماً باید اطرافت را بپایی که موتوری نیاید یا وقتی موتور آمد خودت را کنار بکشی بهاندازه کافی اعصاب خرد کن است.» صبا و دو دوست دانشجوی او معتقدند حتی اگر از این مزاحمهای متحرک هم خبری نباشد، موقع پیادهروی مزاحمهای ثابت آدمها را مجبور میکنند چندین بار راهشان را به سمت خیابان تغییر دهند و باز به پیادهرو برگردند البته اگر پیادهرو ادامه داشته باشد: «برای رسیدن به مسیر خانهام باید از کوچه پسکوچههای خیابان شریعتی بگذرم و وقتی این مسیر را پیاده طی میکنم واقعاً اعصابم به هم میریزد انگار من به کوچه تحمیل شدهام. انگار حضورم در کوچههای شلوغ که ماشینها برای دور زدن ترافیک خیابان به آنها هجوم میآورند، اشتباه است. پیادهروها آنقدر باریکند که حتی درختی که در وسط آنها جا خوش کرده راه را برای عبور میبندد. قدم به قدم مانعی سر راه است که مجبورم میکند بخشی از راه را در خیابان طی کنم، اینجاست که صدای بوق ماشینها دیوانهام میکند. آنها عجله دارند و من در کوچهای که تنها به اندازه رد شدن یک ماشین جا دارد جلوی راهشان را گرفتهام اما چه چارهای دارم وقتی پیادهرو بسته است؟ دستفروشها هم که داستان خودشان را دارند.»
الهه که کارشناس ارشد مطالعات زنان است و ۱۵ سال است در تهران زندگی میکند اما معتقد است علاوه بر موانع کلی پیاده روی در تهران که مربوط به جنسیت خاصی نیست، باید به موضوع پرسه زنی در شهر با نگاه جنسیتی نگاه کرد: «به عنوان یک زن هم پیاده روی شکل خاص خودش را دارد؛ شهرهای ما برای زنان ساخته نشدهان. حتی اگر روزی آرزوی من هم برآورده شود و همه خیابانها و کوچههای تهران برای پیادهروی مناسب باشند، هرگز طوری نخواهد شد که من به عنوان یک زن، موقع پیادهروی قبل از زن بودن، حس انسان بودن کنم. شهر و فرهنگ مردسالارانه خودش را طوری به زنان تحمیل میکنند که ناخودآگاه از پیاده روی لذت نمیبری. تجربه من از پیاده روی در شهر همیشه همراه با آزارهای مختلف بوده. هنوز وقتی یاد یکی از تجربههای آزار روی پل عابر میافتم عمیقا آزرده میشوم و هنوز نمیتوانم از پلهای هوایی استفاده کنم، به ویژه پلهایی که با تابلوهای تبلیغاتی پوشیده شده. اینکه نمیتوانم طوری که دلم میخواهد در شهر لباس بپوشم هم جزئی از تجربه زیسته بد من وقت پیادهروی است.» محدودیتهای زنان برای راه رفتن روی پلهای عابر پیاده در حالی است که شورای شهر تهران در سال ۱۳۸۹ درباره نحوه نصب تابلوهای تبلیغاتی روی پلهای هوایی در شهر تهران تصویب کرده: «برای امنیت شهروندان، کارگزار موظف است در پشت تابلو (در درون پل) از تعداد کافی چراغ و نورافکن استفاده کند.»؛ اتفاقی که معمولا نمیافتد.
وقتِ گفتن از محدودیتها یا مزیتهای شهر برای زنان، در نظر گرفتن طبقه، سن، شرایط خاص، ملیت و قومیت و ... هم مهم است؟ مریم نصر اصفهانی، عضو هیأت علمی گروه مطالعات زنان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پاسخ به این سوال، نمونهای را مطرح کرده است: «در اغلب خانوادههای ما، مادر والد اصلی است و اوست که مسئولیت کودکان را به عهده دارد. تحرک در شهر برای مادران دشوارتر و ترسناکتر هم است. در اغلب وسایل حملونقل عمومی جایی برای نشستن وجود ندارد. همچنین مسیرهای پیادهرو برای حرکت کالسکه بچه مناسب نیست. نبود دستشوییهای عمومی در بسیاری نقاط مادران را به زحمت دچار میکند، بهنحوی که از خانه بیرون آمدن برایشان به تجربهای ناخوشایند تبدیل میشود، حال آنکه مادرانی که فرزندان کوچک دارند بهدلیل حصر طولانیمدت در آپارتمانهای کوچک بیشتر به شهر و امکانهای تفریحی آن نیاز دارند.» آتوسا مدیری، پژوهشگر شهری اما معتقد است اگر تجربه زندگی در شهر دیگری را داشته باشیم متوجه میشویم که تهران به دلیل نزدیک شدنش به مفهوم کلانشهر مدرن، شرایطش بهتر از شهرهای دیگر است، هرچند نباید سن، طبقه اقتصادی و منطقه شهری را در این بحث حذف کرد: «اگر کل شهرهای ایران را در نظر بگیریم، شهرهای دیگر در مقایسه با تهران از نظر پیادهروی زنان وضعیت حادتری دارد. حداقل تهران بعضی فضاهایی را دارد برای پرسه زدن در حالی که در بعضی شهرها، یک زن نمیتواند حتی به بازار برود چون بازار فضایی مردانه است اما در تهران اینطور نیست اما اگر به صورت کلی به فضاهای شهری در ایران نگاه کنیم تهران هم از شرایط حضورناپذیری زنان دارد بهره میبرد. تهران را نباید یک پهنه همگن در نظر بگیریم؛ ما مناطقی را در تهران داریم، مثلا منطقه یک و سه که غیر از شرایط کلی و محدودیتهایی که برای زنان وجود دارد، حضورپذیری هماهنگتر و همپاتر است ولی در منطقه 10 و 12، فضاهای مردانه خیلی غلبه دارد و امکان پیادهروی راحت برای زنان نیست.»
طردشده از خیابان
پلهای عابر پیاده، بزرگراهها، معابر تکجنسیتی، کوچهها و خیابانهای بدون روشنایی؛ اینها دلایلی است که فعالان حقوق زنان و به ویژه آنها که درباره آزار و اذیتهای خیابانی فعالیت میکنند، از آنها به عنوان موثرترین موضوعات برای حذف زنان از تن شهر و زنده کردن حس بیزاری از خیابانها و به ویژه پیادهروها نام میبرند. فعالان این حوزه، از جمله اعضای گروه دیدبان آزار که تنها گروه منسجم برای آگاهی رسانی درباره آزار خیابانی است، معتقدند آزار جنسی یک پدیده رایج در شهرها از جمله تهران است و به نظر میرسد تجربه زنان از آزار خیابانی هم به درازای تجربه حضورشان در فضای شهر باشد. آنچه این دسته از فعالان نابرابری جنسیتی به آن معتقدند این است که ریشه آزارهای خیابانی به بستر شهری برمیگردد و همین بستر، شهر را به فضایی غالبا مردانه تبدیل میکند که به تدریج هژمونی و سلطه مردانه را در شهر ایجاد میکند؛ هم به لحاظ بافت شهری و هم به لحاظ اینکه از قدیم مرسوم بوده که زنان بیشتر در فضاهای خصوصی باشند و بنابراین حضور آنها در خیابان این سلطه مردانه را به چالش میکشد و تعارضاتی به وجود میآورد.
غزاله شعاعی، از دبیران دیدبان آزار، گروهی که چندسالی است درباره اذیت و آزارهای خیابانی فعالیت میکنند، در این باره میگوید طرد زنان از فضای شهری از دو مسئله اساسی نشات میگیرد: «زمانی مساله اینجاست که آزار جنسی در بستر نابرابری قدرت به شکل برخوردهای جنسیت زده و رفتارها و گفتارهای جنسی اتفاق میافتد و زمانی هم شما میبینید هیچ آزارگری در اطراف شما نیست اما شما از رفت و آمد، پیادهروی یا گذشتن از مسیری مشخص میترسید. ممکن است هیچ کس کنار شما در خیابان بوق نزند، کسی هم پیدا نشود که پشت سر شما راه برود اما شما از پیاده راه رفتن از ساعاتی به بعد در شب میترسید. اینجا مساله نادیده گرفتن نیازهای زنان و تامین امنیت آنها در معابر شهر است. بسیاری از خیابانهای نیمه خلوت شهر حتی روشنایی درست و حسابیای ندارند و مسلما کسی با احساس امنیت نمیتواند در تاریکی از این مکانها عبور کند. وسایل نقلیه در هر زمان و در هر ناحیهای از شهر وجود ندارد و بنابراین حتی اگر تجربهای از آزار در آن نقاط برای فرد نباشد باز هم احساس امنیت وجود ندارد. پس فضاهای شهری هم یک عامل مستقل در طرد کردن زنان از خیابانهاست.»
روایت کردن از آزارهای جنسی در خیابانهای شهرها چندسالی است که توسط فعالان این حوزه تشویق میشود؛ آنها میگویند تا زمانی که آزار و اذیتهای خیابانی وجود دارد باید از آن حرف زد و سکوت جایز نیست. فاطمه، یک زن ۳۰ ساله و پرستار است که امسال با آشنایی با گروههای فعال برای مثابله با آزار خیابانی تصمیم گرفته سکوت همیشگیاش را درباره آزاردیدن به وقت پیاده روی در خیابانهای تهران کنار بگذارد. «آزار موضوع مهمی است و حرف زدن از آن در جمع دوستان و خانواده، به ویژه در میان مردان، مهمتر. من دوست ندارم وقتی در شهر راه میروم، مدام از کنارم رد نشوند و اذیتم کنند، حرفهایی را به من بزنند که دوست ندارم بشنوم، متلک بگویند یا دست درازی کنند. دوست دارم وقتی در شهر پرسه میزنم، ترسی از این نداشته باشم هدفون را در گوشم بگذارم، مبادا که کسی پشت سرم در حال نزدیک شدن به من باشد. معمولا موقع پیادهروی از هدفون استفاده نمیکنم به دلیل همین ترسها، به دلیل بیم از اینکه دزدی به من نزدیک شود و کیفم را بقاپد و بنابراین تجربه زیبای موسیقی گوش دادن موقع پرسه زنی در شهر از من گرفته شده؛ تجربهای که در دیگر شهرهای دنیا به راحتی به دست میآید و دم دستیترین تجربه شهری است.» عاطفه که یک پزشک عمومی است هم تجربه مشابهی دارد: «محل کار من در خیابان ولیعصر است؛ خیابانی که یکی از طولانیترین خیابانهای جهان است و بسیار زیبا اما پیادهروی در پیادهروهای نسبتاً پهن آن هم کار چندان راحتی نیست. دوست دارم هرروز از میدان ونک به سمت جنوب پیاده بیایم اما مشکلات زیادی سر راه این تصمیمم است. وقتی هوا خوب است وسوسه میشوم که پیادهروی کنم. عاشق خیابان ولیعصرم اما در زمستان و پاییز که هوا زودتر تاریک میشود واقعاً پیادهروی کردن در بخشهایی از این مسیر عاقلانه نیست چون امنیت ندارد چون یک جاهایی آنقدر خلوت است که به هرکسی اجازه میدهد برایم مزاحمت ایجاد کند.«
حکایت آزارهای خیابانی در شهر تهران داستانی چندلایه است که موضوعی مانند سن زنان یکی از واقعیتهای آن است. زنانی مانند بتول، یک زن ۶۶ ساله خانه دار و ساکن محله صادقیه تهران وجود دارند که معتقدند لزوما موقع پیاده روی در شهر برایشان مشکلی پیش نمیآید و مردان به آنها احترام ویژهای میگذارند: «وقتی از خانه بیرون میروم مثلا برای خرید از میدان میوه و تره بار و پیاده روی، حس خوبی دارم و همه جا حضور زنان را میبینم. در پارک و در میدان میوه و تره بار زنان بیشتر به چشم میخورند و این موجب حس امنیت برای من است. حتی وقتی بدون همسرم به پارک می روم هم حس ناامنی ندارم. هر چند که شبها به تنهایی بیرون نمیروم. به دلیل سن و سالم به من احترام میگذارند. تا به حال نگاه بدی به من نشده یا تجربه آزار در خیابان نداشتم. در میدان میوه و تره بار هستند کارگرانی که به زنان جوانتر نگاههای خاص دارند یا رفتار دیگری با آنها دارند اما از من که سن و سالی دارم خجالت میکشند و رفتار محترمانهای دارند.» غزاله شعاعی، عضو گروه دیدبان آزار اما میگوید بر اساس آمارهای بخش ثبت روایات و آزارهای خیابانی در سایت دیدبان، در هر سن و طبقهای تجربه آزار چه از طرف آزارگر و چه از طرف آزاردیده وجود دارد؛ به علاوه اینکه در پژوهشهای دیگر هم بارها این نتایج به دست رسیده که سن و وضعیت درآمدی و شغلی تاثیری در تجربه میزان ناامنی در خیابانهای شهر را ندارد.
درباره آزارهای خیابانی در ایران پژوهش اندکی وجود دارد؛ یکی از این پژوهشها که با ۳۸۰ نمونه در شهر تهران انجام شده و نتایجش در سال ۱۳۹۶ منتشر شد، نشان میدهد تنها ۱۸ نفر از پسران اعلام کردهاند که برای زنان مزاحمت ایجاد نکردهاند و بیش از نیمی از آنان ادعا میکردند که در سطح کم برای زنان خشونت کلامی ایجاد و دلایل رفتار خود را نمود رفتارهای مردانه از طریق ایجاد مزاحمت اعلام کردهاند. همان سال پژوهشی توسط چند دانشجوی دانشگاه تهران با نمونه آماری ۸۶۰ نفره، به صورت آنلاین و در بازه زمانی ۱۰ روزه که نتایجش نشان میدهد ۹۹ درصد زنان پاسخ دهنده تجربه آزار خیابانی داشتهاند. تعداد زیادی از پاسخ دهندگان دانشجوی شاغل، افراد بازنشسته و پژوهشگر، مددکار اجتماعی، روانشناس و مشاور، از دیگر پاسخ دهندگان بودند. محل اقامت ۷۱ درصد پاسخگویان به نظرسنجی در این پژوهش شهر تهران، 23 درصد پاسخگویان مراکز استانها وشش درصد سایر شهرها بود و اشکال مختلف آزار خیابانی شامل نگاههای آزاردهنده، سوت زدن، استفاده از کلمات جنسی، لمس جنسی، تعقیب، حرکات مبتذل، مسدود کردن مسیر عبور، عورت نمایی و حمله به افراد، هرکدام دارای درصدهای مختلفی بود که نگاه کردن با ۸۵ درصد، در صدر و صدادرآوردن با چهار درصد، کمترین آمار را برای اشکال مختلف آزار خیابانی داشتند. جنسیت آزارگران خیابانی هم یکی از سوالهای این پژوهش بود و براساس آن ۹۱ درصد اعلام کردند که مردان آنها را در خیابانها آزار میدهند. یک درصد اعلام کرده بودند که عموما مردان و گاهی زنان و یک درصد اعلام کرده بودند که زنان آنها را مورد آزار خیابانی قرار میدهند. در این پژوهش، درباره مکانهای آزار، خیابان با ۹۱ درصد در صدر قرار داشت. پس از آن وسایل حمل و نقل عمومی و ایستگاهها درصد کمتری داشتند چون در این فضاها افرادی وجود دارند که مسئولیت نگهبانی و حفظ امنیت محیط را بهعهده دارند و به همین دلیل میزان آزار بسیار کم میشود؛ چراکه فرد آزاررسان در محیط بستهای قرار دارد و احساس میکند امکان پیگیری وجود دارد.
حضورپذیری در بافت فرسوده
نوریه خانم، ساکن محله زرگنده در منطقه سه تهران است. او پیادهروی در این محله را که کارشناسان شهری بخسهایی از آن را جزو بافت فرسوده میدانند دوست دارد و گوشش به انتقادهای زنهای همسایه بدهکار نیست. طاهره جورکش، کارشناس اجتماعی دفتر توسعه محلی زرگنده و صدر که سه سال و نیم در بافت فرسوده مناطق یک و سه، یعنی زرگنده، قیطریه و دره دوم کار کرده است، نظر دیگری دارد. او معتقد است در این بافتها فضا برای حضورپذیری زنان در فضاهای شهری و محلی می شود مناسب نیست: «در محله زرگنده فضای زیادی برای پرسهزنی وجود دارد ولی آن امنیت خاطر برای حضور زنان اصلا وجود ندارد؛ نور، وسعت دید و ... در این موضوع تاثیرگذارند. فضاهای سبز خالی با بهترین امکانات ورزشی هست ولی حتی زنان سالمند هم حاضر نیستند آنجا بروند.» جورکش میگوید: «حس خوب داشتن در شهر برای زنان خیلی مهم است؛ اینکه اگر زنی شاغل است، هر روز مثل فشنگ از سر کار به خانه نرود و در خیابانها پرسه بزند. این موضوع، مختص بافت فرسوده هم نیست و در همه شهر تهران این فضا برای پرسه زنی آرام و بی دغدغه زنان چندان وجود ندارد. بافت فرسوده این موضوع را تشدید میکند، به دلیل خانههای ناامن و پاتوقهای مواد مخدر؛ زنها میدانند فلان کوچه آشپرخانه مواد است، فلان کوچه پاتوق و ... . بنابراین حضورپذیری زنان در بافت فرسوده کمرنگ است. در این محلهها وجود مجتمعهای ورزشی دولتی در مناطق کمک می کند اما باز هم زنان را از فضای بسته به فضای بسته دیگری میبرد.» و اینها به اضافه یک مشکل دیگر: «من خیلی تلاش کردم که زنان در فضای محله حضور داشته باشند ولی حس آنها خوب نیست، با اینکه خیلیشان آزار کلامی ندیدهاند اما حس میکنند با حضورشان در محله، پسرشان یا شوهرشان ناراحت میشود چون این محلات به شدت مردانهاند. این زنان در محله خودشان هم شریک نیستند و مردان آنها را پس میزنند. مثلا در محله زرگنده که سرمایه اجتماعی و اقتصادی بالایی دارد مسائلی را از این نظر دیده ام که قابل باور نیست. حضورپذیری زنان در منطقه، منوط با بودن یک مرد است یا زمانی که امنیت داشته باشند، مثلا در تره بار آنها معمولا با مردان میروند، به دلیل کارگران مردی که آنجا هستند و زنان را آزار کلامی میدهند. در مناطق فرسوده، زنان تحصیلکرده و شاغل هم ترجیح میدهند با ماشین رفت و آمد کنند و اگر هم بخواهند مثلا فعالیتی مانند تناسب اندام داشته باشند، کاملا دسته جمعی آن را انجام میدهند. ممکن است محلاتی آنقدر هم ناامن نباشند اما چون حس ناامنی دارند، از تنها پیادهروی کردن جلوگیری میکنند. زنانی هم که دارای سرمایه اجتماعی و اقتصادی بالاییاند به هیچ عنوان تنها وارد بافت فرسوده نمیشوند چون میدانند که مردان از آنها دزدی میکنند.»
خوشبینی نوریه خانم را دیگر زنهای محله دوستداشتنی او ندارند. زنهای همسایه فکر میکنند خانه بهترین جاست برای در امان ماندن از آنچه چشمهای هوشیار و باز خیابانهای شهر به آنها تحمیل میکند. تصمیمی سخت اما مصلحتجویانه.
منبع: ماهنامه تهرانشهر