پوریا ناظمی: اگر به نظرتان انتشار آماری که بیان میکند نود درصد زنان شاغل در رسانههای ایران حداقل یک بار تجربه آزار جنسی را داشتهاند، عجیب میآید، گوشهایتان را تیز کنید، دقیقتر به زمزمههای شبکهای از نجواهای هشدارآمیز گوش دهید. میبینید شاید این نتایج حتی خوشبینانه بیان شده باشند.
تحقیقی که خبر از حادثهای مهیب دارد
ماهنامه مدیریت ارتباطات در شماره دی ماه سال جاری خود نتایج تحقیقی آماری را منتشر کرده است که بر اساس آن نتیجهگیری شده بود که نود درصد زنان شاغل در رسانههای خبری، در طول دوره فعالیت خود حداقل یک بار آزار جنسی – کلامی یا غیر کلامی – را تجربه کردهاند. نمونه آماری این بررسی ۵۹ نفر بوده است که شاید مهمترین نقطه ضعف این تحقیق بهشمار برود. از نظر آماری نتایج مربوط به این گروه آماری، نمیتواند تصویرگر جامعه اصلی باشد. برای مثال اگر فرض کنیم که فقط دو هزار نفر فعال رسانهای زن در ایران فعال هستند، با فرض تصادفی انتخاب شدن ۵۹ نفر به این معنی است که نتایج این نظرسنجی با سطح قطعیت ۹۵ درصد دارای بازه خطایی در حدود ۱۳ درصد است.
با این وجود آمار نهایی منتشر شده برای کسانی که درون فضاهای تحریریهها و رسانههای مختلف کار کردهاند موضوع عجیب و شوکهکنندهای نیست. همه ما داستانهای متعددی را از آنچه به عنوان آزار مبتنی بر جنسیت چه به شیوه کلامی چه به شیوه فیزیکی اتفاق افتاده است شنیدهایم یا شاهدش بودهایم. بعد از انتشار این آمار، بسیاری از زنانی که در رسانههای مختلف فعالیت میکردند، در فضای شبکههای اجتماعی برخی از تجارب خود از این مزاحمتها را بیان کردند. نگاهی به واکنشهایی که به این روایتها شد خود گواه دیگری از شیوع چنین آزارهایی در جامعه ما است.
ساختار قدرت و امکان سازی برای آزار
رسانهها به طور سنتی در دنیای مدرن یکی از نهادهایی هستند که درون ساختار آن ها چنین سواستفادهها و آزارهایی به وفور اتفاق میافتد. بخشی از این آزار زنان به ساختار قدرت موجود در این رسانهها باز میگردد. برای مثال وقتی برای سالهای طولانی نهاد تحریریه یا بدنه رسانهها را مردان طراحی کرده و ساختهاند و در راس امور آن بودهاند و از سوی دیگر امکان سوار کردن ساختاری مبتنی بر قدرتی از بالا و بدون نظارت وجود دارد، چنین نهادی پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به ابزار سو استفاده جنسی از زنان – به طور خاص – میشود.
این رابطه تنها در ساختار رسانه نیست که اتفاق میافتد. هر ساختار و نهادی که در شکلگیری و اسکلتبندی خود نقش قدرتمند و غیر پاسخگویی به افرادی در بالادست داده باشد– افرادی که عمدتا خود در شکل دادن به آن نهاد نقش دارند – ممکن است چنین فرصتی را ایجاد کند. برای مثال نهاد علم دانشگاهی را در نظر بگیرید. ساختار دانشگاه، نقش اساتید در آینده کاری دانشجویان و وزنی که استاد در مقابل دانشجو دارد و هزینه نامتناسبی که نهاد دانشگاه – که خود برساخته تاریخی مردان است – باید در قبال برخورد با استاد خاطی و هواداری از دانشجوی آسیبدیده در مقابل نادیده گرفتن یا سخت کردن شرایط اثبات ادعای دانشجو بپردازد، باعث میشود تا این نهادها به طور غیرمتوازن به نفع آزاررسان بالقوه طراحی شوند.
به همین دلیل هم فضایی مانند فضای آکادمیک علم یکی از کانون های سواستفادهها و آزارهای جنسی است و من شکی ندارم که اگر زمانی سر زخم آزارهای جنسی در محیط دانشگاه باز شود، که ای کاش زودتر این اتفاق بیفتد، کمتر دانشگاه و نهاد علمی و پژوهشی در ایران است که از زیر آوار آن جان سالم به در ببرد. رسانه اما به دلیل دیگری نیز در معرض مضاعف چنین خطری است. فضای رقابتی رسانهها، تلاش برای به دست آوردن منابع و خبرهای اختصاصی، راضی کردن منبع به افشای برخی اطلاعات و مواردی مانند این زمانی که با ساختار بیمار و غیر اخلاقی جامعه رو در رو میشود – این مساله مخصوص ایران نیست و در همه جای دنیا دیده میشود – نتیجهاش این است که بسیاری از منابع خبری زمانی که با خبرنگاران زن مواجه میشوند نوعی و سطحی از سهمخواهی یا آزار را طبیعی بدانند. مواردی که میتواند از شوخیهای زننده کلامی و مزاحمتهای مجازی آغاز شود، تا دعوت به نشستی خصوصی یا حتی طلب رفتاری جنسی.
متاسفانه در این شرایط، بهخصوص زمانی که چنین منابعی در رده اصحاب قدرت هستند – که بهطور طبیعی بخش مهمی از منابع مورد توجه رسانهها را شامل میشوند – حال میخواهد قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، علمی یا هر چیز دیگر باشد، حتی اگر خبرنگار حاضر باشد این موضوع را گزارش کرده و در برابرش بایستد، نهاد رسانه نگران از دست دادن دسترسی خود به آن منبع خواهد بود و بار دیگر دعوت به آرامش و گذشت صورت میگیرد. یا آن طوری که در تحقیق اخیر اشاره شده دعوت به آموزش نحوه رفتار خبرنگار زن در برابر این موارد.
به عبارتی ما از خود خبرنگار که مورد تعرض قرار گرفته است انتظار داریم روشهایی را بیاموزد تا بتواند در این شرایط ضمن دفاع از خود ارتباطات رسانه را نیز حفظ کند. نکته مهم دیگر که در این مورد تفاوت جدی میان ایران و کشورهای توسعه یافته وجود دارد، عدم حضور زیرساخت های حمایتی است. نهاد فعال و مستقل امور انسانی (HR) که خبرنگار بتواند شکایت خود حتی از مدیر یک رسانه یا دبیر ارشد یا هر کس دیگری را پیش آنها مطرح کرده و مطمئن از پیگیری آن نهاد باشد. همچنین نهادهای حقوقی مستقل متخصص – یا درون ساختار رسانه یا در بیرون از آن – که بتواند در شکایتهای حقوقی احتمالی وکالت شاکی و روزنامه نگار را بر عهده بگیرد.
این موضوع در کنار فشار فرهنگی و نگاه مردسالارانهای که به طور سنتی پیش از هر ارزیابی، تقصیر هر آزاری را بر عهده شخص مورد تعرض میگذارد و ابتدا با این پیشفرض صحبتش را شروع می کند که: «خوب خود شما چه کار کرده بودید که او این کار را کرده؟» و همچنین نگرانی در از دست دادن کار و فرصتهای بعدی و همچنین تاثیر افشای چنین آزارهایی بر آینده فرد و شاید نکته بسیار مهم ضعف ساختار قانونی در این موارد، باعث میشود تا بسیاری از این آزارها بیپاسخ بماند و سوءاستفادهکنندهها در ادامه روند و راه خود گستاختر شوند.
همدستان آزار یا حامیان اخلاق
طبیعی است که همه مردان در رسانه ها سواستفادهگر نیستند و این اتفاقاً جایی است که به نظرم بخش مهم و گمشدهای وجود دارد که اگر به آن توجه کنیم شاید مقدار اندکی از این مشکل کاهش پیدا کند و آن نقش ناظر خاموش است. در طی این چند روز وقتی توییتهای برخی از همکاران قدیمی را میخواندم دچار کابوس میشدم. همانطور که برای یکی از ایشان نوشتم من نمیتوانم مطمئن باشم که آیا با همه احتیاطهایی که کردهام، هیچ وقت عملی از من سر زده است که همکارانم آن را نوعی آزار برداشت کرده باشند یا نه. اما این دلیل کابوس من نبود. حتی اگر جواب منفی باشد – که امیدوارم هم چنین باشد، یک موضوع قطعی است و آن اینکه افرادی مانند من هم در این فضا نقش داشتهایم و شریک این آزار هستیم.
کابوس اخیر من از این است که وقتی داستانها را میشنویم ناگهان میتوانم چهرهها را و رفتارها را در چهارچوب تاریخی خود قرار دهم و یک باره میبینم که این آزار در مقابل چشمان ما و به قول معروف بیخ گوش ما در حال رخ دادن بود. همان شخصی که من هر روز صفحه را برای امضا به او میدادم احتمالاً دقایقی قبل یا بعد از آن در حال آزار دادن روح و روان همکارانی بوده است که عزیزشان میداشتم و میدارم. سر در لاک کردن من و ندیدن یا متوجه سرنخها نشدن و دنبال نکردن و در نهایت نفهمیدن اینکه چنین آزاری در حال رخ دادن است، خود بخشی از مساله بوده و است. اگر میفهمیدم و میدانستم احتمالا در برابر آن واکنشی نشان میدادم. شاید در جایی که همکاری به هزار و یک دلیل از خیر گزارش کردن میگذشت من آن رفتار را گزارش و پیگیری میکردم، شاید وقتی احساس میکردم آن شخص و آن اشخاص فرصتی برای معذب کردن به دست آوردهاند به نوعی دخالت میکردم. از آن مهمتر به همکارانم اطلاع میدادم که من متوجهم، من متحد شما هستم، به من بگویید چه کنم تا انجام دهم.
ایستادن در برابر چنین آزارهایی قرار نیست و نبوده است که بهتنهایی بر دوش کسی باشد که در حق او جفا میشود و مورد آزار قرار میگیرد. این بیاخلاقی و آزار باید با واکنشی از سوی همه ما مواجه شود. ما باید یک قدم در پشت آنهایی که آزار دیدهاند، بایستیم و متحد آنها باشیم و حداقل به آنها اطلاع بدهیم که چنین متحدانی دارند و میتوانند روی کمک آنها حساب کنند. من از اینکه در آن زمان نتوانستم چنین متحدی باشم متاسفم و از اینکه میبینیم برخی از آن هایی که در بیخبری من و امثال من و با سکوت آن دیگرانی که خبردار بودند، زالووار به رشد مسموم خود ادامه میدهند و در جایی دیگر از قدرتی که ساختاری معیوب در اختیار آنها قرار داده است برای ادامه آزار و اذیت خود استفاده میکنند، دلآشوبه میگیرم و به این میاندیشم که چه میتوان کرد؟ و در نهایت با دیدن این حجم گسترده از این رفتارها که نه فقط مختص فضای رسانه است که به انوع و اقسام و در زمینههای مختلف شاهد بروز آن در همه شئون جامعه هستیم، بیشتر بر این باور استوار میشوم که مشکل جامعه بیش از آنکه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی یا بینالمللی باشد، مشکلی اخلاقی است.
پینوشت:
ممکن است برخی بگویند تعرضهایی علیه مردان نیز وجود دارد. درست است اما نسبت میان تعرض علیه زنان و مردان قابل مقایسه نیست و ازنظر ساختاری نیز امکان مقابله برای مردان به مراتب بیش از زنان است.
منبع: سایت پوریا ناظمی