دیدبان آزار

پل‌های عابر پیاده به ترومای جمعی زنان تبدیل شده‌اند

پلکانی به سوی جهنم

«لطفاً دربارۀ این پل‌های پیاده‌رو هم بفرمایید.»

«اول پنج عدد پل خریدیم و بعد داخلی‌ها که آمدند، گفتند ما هم می‌توانیم این کار را بکنیم. بیست تا پل با بلژیکی‌ها قرارداد بستیم و از آن به بعد گفتیم با داخلی‌ها قرارداد می‌بندیم.»

«این را می‌دانید که همۀ مردم گفته‌اند با زدن این پل‌ها در پیاده‌روها ثروت این مملکت را به باد دادید؟»

«بپرسید چقدر قیمت این پل‌ها شده؟ تمام اینها یک میلیون تومان شده.»

«یادتان هست آن موقع که شما این پل‌ها را می‌ساختید، گفتند که در اروپا این پل‌ها مشکلاتی ایجاد کرده و اینها را دارند جمع می‌کنند؟»

«مطلقاً. این تبلیغاتی بود که رئیس شرکت...»

«هیچ‌یک را جمع نکردند؟»

«نه‌تنها جمع نکردند، نگه هم داشتند و حتی اخیراً هم در بلژیک روی دو رودخانه، یک پل فلزی و یک پلِ بتنی سوار کردند که خیال می‌کنم تمام شده باشد.»[i]

غلام‌رضا نیک‌پی، آخرین شهردار تهران در دوران پهلوی، فروردین سال 58 اعدام شد. در متن محاکمات او آمده که در اروپا پل‌های عابر پیاده مشکلاتی ایجاد می‌کردند و تعدادی از آن‌ها جمع شده‌اند. غلامرضا نیک‌پی تکذیب کرد اما گرایشِ به گذرگاه‌های غیرهم‌سطح که در دهۀ پنجاه و شصت میلادی در شهرهای اروپایی و آمریکایی به الگویی رایج تبدیل شده بود، از دهۀ هفتاد با گسترش رویکرد پیاده‌مداری در شهرسازی کم‌کم از رونق افتاد. گرایشی که بعد از پنجاه سال هنوز در جغرافیای نزدیک، جریان دارد.

 

شهروند قانون‌گرا یا شهروند بی‌فرهنگ

پل‌های عابر پیاده با شعار بالابردنِ ایمنی و آسان‌کردن تردد عابران پیاده در فضای شهری بالا رفته‌اند؛ البته به نام پیاده‌ها و به کام سواره‌ها. علی طیبی معتقد است که پل‌های عابر به بهانۀ ایمنی ساخته می‌شوند و نه برای ایمنی: «در هر جایی که تقاطع حرکت پیاده و سواره مشکل‌دار می‌شود، اولین راه‌حل حذف عابرپیاده به بهانۀ ایمنی است. چون با ایجاد پل‌های عابر مسئولیت قضایی، مالی و جانی تلفات عابر پیاده بر دوش خود عابر پیاده می‌افتد و دولت، شرکت‌های بیمه و عابران سواره که قدرت بیشتری دارند، تبرئه می‌شوند.» علی طیبی استاد دانشکدۀ شهرسازی است و عضو هیئت‌مدیرۀ باهمستان.

هم‌زمان با ساخت‌وساز روزافزون‌ پل‌ها در دهۀ اخیر، مدیریت شهری معتقد است که استفاده از پل‌هوایی از شاخصه‌های توسعۀ فرهنگ شهرنشینی و راه‌حل کاهش تلفات انسانی تصادف‌ها است و حولِ «فرهنگ‌سازی» و تبلیغات انجام می‌دهد. به‌مرور، ساخت پل‌هوایی به مطالبات شهری اضافه شد و حالا این مردم‌اند که پی‌درپی درخواست ساخت این پل‌ها را در مناطق سکونت خود می‌کنند. هنوز هم وقتی در نقطه‌ای ترافیک گره می‌خورد یا عبور از خیابان مشکل‌ساز می‌شود، ساخت پل اولین راه‌حلی است که به ذهن اهالی خطور می‌کند.

شهرداری پل‌ها را در قالب حقوق شهروندی و پیاده‌مداری به عموم معرفی می‌کند اما زنان، کودکان، سالمندان، افراد دارای معلولیت، افراد کم‌توان و... در تعریف مدیریت شهری از عابر پیاده حذف شده‌ند. پل‌ها مردم را به دو دستۀ «قانون‌مدار» و «بی‌فرهنگ» تقسیم کرده‌اند: آن‌هایی که از روی پل تردد می‌کنند «شهروند» و آن‌هایی که از روی نرده‌ها می‌پرند «شهروند‌نما» یا برهم‌زنندگان نظم دیکته‌شده به فضای عمومی نام گرفته‌اند. در قانون‌های شهرداری و در تصادفات حوالی پل‌، عابران پیاده مقصر شناخته می‌شوند. پل عابر پیاده کارت سبزی است که به سواره‌ها داده برای افزایش سرعت در مناطق پل‌خیز داده شده است. بنا به آمار، بیشترین تلفات جانی عابران پیاده زیر پل‌های عابر رخ می‌دهد.

 

بیشتر بخوانید:

حاضرم بمیرم اما پل هوایی نه!

پل‌های عابر و دوراهی کاذب حرکت امن یا ایمن

 

پلکانی به‌سوی جهنم

از روی پل‌هوایی رد می‌شوم. مرد عابر در کمال آرامش و بدون ذره‌ای اضطراب دست‌درازی می‌کند. چنان با طمأنینه که انگار برای برداشتن قهوه‌ای که در ساعت استراحت جلویش گذاشته‌اند، دستش را دراز کرده است. داد می‌زنم و دنبالش می‌افتم. شروع به دویدن می‌کند. در انتهای پل توقف می‌کند، روبه‌رویم می‌ایستد و می‌گوید: «خانم ببخشید. غلط کردم. دیگه این کارو نمی‌کنم.» حالم به‌هم ریخته و می‌دانم که تحمل درگیری و کتک‌خوردن را ندارم. کس دیگری روی پل نیست. حمله کند، صدایم به جایی نمی‌رسد. می‌گذارم به راهش ادامه دهد و دور شود. با پاهای بی‌حس‌شده قدم‌هایم را سریع‌تر می‌کنم تا این چند مترِ ناکجاآبادی تمام شود.

پنج سال گذشته و هنوز هم پل‌های عابر پیاده برایم از اضطراب‌آورترین جاهای شهر هستند. خردادماه امسال، خبر سقوط دختری هفده‌ساله از پل عابرپیاده در بجنورد منتشر شد. گفته می‌شد برای فرار از دست چند مردی که روی پل او را اذیت کرده بودند، خودش را پرت کرده بود. البته که فرمانده نیروی انتظامی بجنورد ماجرای مزاحمت را تکذیب کرده بود و گفته بود دختر اختلالات روانی داشته است.

چند سالی است که در کارزاری با نام «دیده‌بان آزار»[ii] تلاش می‎کنیم روایت زنانی را که در خیابان به آن‌ها تعرض شده است، ثبت کنیم. در این مدت زنان زیادی از هراس خود در مواجهه با پل‌های هوایی نوشته‌اند و استراتژی‌های منحصربه‌فردی که برای عبور از آن به‌کار می‌گیرند. فکر سقوط از ذهن بسیاری از آن‌ها هم گذشته است. نتایج پژوهش یوسف اباذری و سهیلا صادقی نشان می‌دهد ترس از تاریکی و احتمـال دیـده‌نشدن میان زنان در مواجهه با فضای عمومی مشترک است و وجود نظارت اجتماعی می‌تواند باعث افزایش احساس امنیت شود. زنان کمتر احتمال دارد که وارد فضاهایی مانند زیرگذرهای ناآشنا یا پل‌هـای هـوایی شوند.[iii]

مهتاب یکی از آن‎هایی است که در سایت دیده‎بان آزار روایتش را ثبت کرده است. او هنگام عبور از پل صدای ضربان قلبش را می‌شنود و دلش می‌خواهد مسیر را طی‌العرض کند. زرین، نوشته که چشمانش را می‌بندد و نفسش را از ابتدا تا انتهای مسیر حبس می‌کند. مینو تمام خون بدنش را در پاهایش جمع می‌کند و طول پل را با سرعت بالا می‌دود. مینو حتی یک بار فرزندش را بغل کرده و همراه او دویده است. می‌گوید احساس تحقیر و استیصال ثانیه‌های روی پل بدنش را منقبض می‌کند. زن دیگری ترانۀ «پلکانی به‌سوی بهشت»[iv] را با صدای بلند برای خودش می‌خواند که ترس را منحرف کند: «خودم گاهی خجالت می‌کشم از چیزهایی که به ذهنم می‌رسه. روی پل انگار نگاهت به مردا عوض می‌شه. خیال می‌کنی همه‌شون تعدادی حیوون بی‌وجدانن که قصد تعرض به تو رو دارن. به تک‌تک مردا زل می‌زنم و حواسم رو جمع می‌کنم که اگه حرکت غیرمعمولی به چشمم خورد، سریع فرار کنم.»

پل‌ها همانطور که گاهی عابران ثابتی دارند، آزارگران ثابتی هم دارند. به‌خصوص پل‌هایی که در نزدیکی فضاهای تک‌جنسیتی قرار گرفته‌اند. دانشجویان دانشگاه شیراز بارها روی پل قدس که در نزدیکی خوابگاه دخترانه قرار دارد و به‌طور کامل با تبلیغات پوشانده شده، با مردی مواجه شده‌اند که دستش را توی شلوارش فرو می‎کرد و پشت دخترها راه می‎رفت. پل خوابگاه دانشگاه اهواز هم داستان مشابهی داشته است. لیلا، زمانی که در اهواز دانشجو بود، چندین بار روی پلِ روبه‌روی خوابگاه به او دست‌درازی می‌شود. با اینکه پل از روی اتوبان می‌گذشت و به خاطر سرعتِ ماشین‌ها احتمال تصادف و حتی کشته‎شدن بالا بود، اما او دیگر از روی پل عابر عبور نکرد.

روابط جنسیتی نابرابر، در قالب فضاهای جنسیتی در شهر متبلور می‌شوند. فضایی مانند پل‌های عابر پیاده موقعیت فرودست زنان را بازتولید می‌کند و دسترسی به فضای عمومی را برای آن‌ها محدود می‌کند. همچنین نظم مردسالارانه را نیز شکل شهر تقویت می‌کند. کلارا گرید استاد دانشکدۀ برنامه‌ریزی و محیطزیست انگلیسی و نویسندۀ کتاب‌های «شهر و جنسیت» و «زنان و شهر» می‌گوید که شهرسازی ابتدا بر پایۀ نگرشی استوار شده بود که زنان را «مادران خانه‌دار» تلقی می‌کرد و مختصِ عرصۀ خصوصی و فضای اندرونی. بر این اساس شهرها برای مردان «نان‌آور و اهل کار» ساخته شدند و زنان به‌عنوان عناصر فرعی از صورت مسائل شهری حذف شدند. به همین دلیل ضرورت دارد که با نگرش و ادراک جدیدی به جنسیت، شهرها را بازاندیشی و بازسازی کرد.

 

عبور از ارتفاع طرد و حذف

ساکن گیشا است. پسرش او را برای هواخوری به پارک‌های حوالی ونک آورده. مهندس است. می‌گوید این سازه‌ها مشکل دارند: به‌لحاظ ارتفاع، پله‌های زیاد، نورپردازی و... . سازه‎هایی که با ایدۀ افزایش ایمنی عابران و کنترل ترافیک ساخته شده‎اند اما توجه نکرده‌اند که تکلیف شهروندان دارای کالسکه، ویلچر، افراد سالمند و ناتوان چیست: «ایمنی برای چه کسی وقتی جمعیت زیادی از شهروندان اساساً امکان تردد از پل‌های هوایی رو ندارن، به‌ویژه پل‌های غیرمکانیزه.» می‌گوید که خودش هم دیر این را فهمیده. اولین باری که از چند پلۀ اول پل‌هوایی بین گیشا و شهرآرا بالا رفته، قلبش گرفته. حس کرده نفسش یاری نمی‌کند. بار دوم و سوم را هم امتحان کرده و در نهایت پذیرفته که توان بالارفتن از پله‎ها را ندارد. بعد از آن همیشه منتظر می‌ماند تا ماشینی گیر بیاورد که مسیرش به آن طرف پل بخورد.

موقعیت‌های فضایی، بازتابی از موقعیت‌های اجتماعی هستند و  فضاها روی رفتار ساکنان شهر تأثیر می‌گذارند. از این نظر پل‌های هوایی که نماد توسعه‌اند، به نماد حذف خودبه‌خودی گروه‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده از سطح شهر نیز تبدیل شده‌اند؛ پیام‎آوران مرزکشی و دیگری‌سازی. سازه‌هایی سلسله‌مراتب‌ساز، بر اساس ویژگی‌های ‌خاص. نگار پنج سال است که روی ویلچر می‌نشیند و تمام سعی‌اش را کرده که خانه‌نشین نشود. می‌گوید به ذهنش هم خطور نمی‌کند که بتواند روزی از پل‌هوایی استفاده کند. اصلاً یادش نمی‌آید که در تهران پل‌های آسانسوردار دیده باشد. فکر می‌کند و می‌گوید: «شاید فقط هفت تیر.»

بهروز مروتی، مؤسس کمپین حمایت از افراد دارای معلولیت است و خود بیمارِ دیستروفی است. او در به ثمر نشستن لایحۀ حمایت از حقوق معلولان نقش ویژه‎ای داشته است. می‎گوید که نه‌تنها بسیاری از پل‎های هوایی مکانیزه نیستند، بلکه معدود پل‎های مکانیزۀ تهران هم کارایی لازم را ندارند: «روی معدود پل‌هایی که آسانسور نصبه، گاهی به در بالابر قفل زده شده. چون یا خرابن یا نگهداری ازشون هزینه‌بره. وضعیت پله‌های برقی هم‌ همینه. به‌خاطر هزینه‌های نگهداری، همۀ ساعات کار نمی‌کنن.» به‌جز پل‎های غیرمکانیزه، حتی استفاده از پله‌برقی برای افرادی که در شهر با ویلچر رفت‎وآمد می‎کنند، ریسک زیادی دارد. چون همراه یا رهگذری که می‌خواهد به فردِ روی ویلچر کمک کند، حتماً باید آموزش‌دیده باشد. در غیر این صورت احتمال بروز حادثه زیاد است: «برای همین هم خیلی مواقع فرد مجبور می‎شه مسافت‌های خیلی طولانی رو طی کنه تا برسه به اون طرف خیابون. مثلاً حد فاصل میدون آزادی تا یادگار امام تقریباً چهار پل عابره که هیچ‌کدوم آسانسور ندارن و فقط یکی از اون‌ها که سرِ استاد معینه، پله‌برقی داره.»

مانا دوست دیگری است که برای تردد در شهر، از ویلچر استفاده می‎کند. از نظر او پل‌های هوایی، «نَه»ی قاطعی به عبورومرور افراد معلول در شهر است: «توی شهر، بالاخره از مسیرهای بدون رمپ، از رمپ‌هایی که به‌خاطر پارک خودرو بسته شده‌ن، از پستی‌بلندی‌ها و چاله‌ها هم ممکنه بتونی بگذری، اما به پل عابر که برسی یعنی نه؛ یعنی توقف مطلق.» مانا تنها یک بار و با کمک دو همراهش از پل‌هوایی عبور کرده اس. او احساس می‌کند که به‌جز سختی‌‌اش، این سازه‎های شهری به عریان‌ترین شکل ممکن به او می‌گویند: «حد و حدود حقیرت را رعایت کن.»

 

شهرفروشی در قالب «خدمت به ایمنی مردم»

پله‌ها که تمام می‌شود، به دالانی تاریک و محصور می‌رسی. تمام آنچه که به گوش می‌رسد، صدای باد است و سرعت تردد خودروها. دیواره‌های در معرض رؤیت ماشین‌ها هم با بنرهای تبلیغاتی پوشیده شده‌اند. کسی تو را نمی‌بیند و صدایت به جایی نمی‌رسد. فضای بی‌دفاع شهری دقیقاً همین است. فضایی بدون نظارت اجتماعی که احساس ناامنی ایجاد کند. تبلیغات پل‌های عابر پیاده، از منابع درآمد شهرداری و مباحث مناقشه است. از طرفی ناامنی و تعدادِ جرم‌های پل‌ها را افزایش داده و از طرفی دیگر درآمد حاصل از آن‌ها به اندازه‌ای است که شهرداری جایگزینی برای آن ندارد. شرکت‌ها برای بالابردن تبلیغات خود در شهر، مکان‌‌های مطلوب را شناسایی می‌کنند، هزینۀ ساخت پل را می‌پردازند و تمام.

سال 95 در اردبیل، شهرداری درخواست افزایش پل‌های عابرپیاده را با مشارکت بخش خصوصی طرح کرد و احداث هفت پل جدید در شهر مصوب شد. این در حالی بود که هیچ‌یک از متولیان آن شهر، آماری از تعداد پل‌های فعلی نداشتند و اعضای شورای شهر هشدار داده بودند که ممکن است پل‌های موجود بلا استفاده بمانند و وضعیت نامطبوع ظاهری، فیزیکی و ایمنی درست کنند. چندی پیش شورای شهر یزد نیز مصوب کرد که یازده پل‌هوایی غیرضروری از سطح شهر جمع‌آوری شود. به گفتۀ اعضای شورا، این پل‌ها صرفاً برای شرکت‌های تبلیغاتی احداث شده بودند و هیچ کارکردی برای مردم نداشتند. ناامنی پل‌های هوایی به جایی رسید که شهرداری تهران و برخی شهرهای دیگر مثل قم، شب‌ها ورودی این معابر را می‎بندند. علی‌رغم اعتراضات به جرم‌خیزی پل‌ها، روند فروش شهر به شرکت‌ها ادامه دارد و منطق مالی است که برای این سازه‌ها تعیین‌تکلیف می‌کند.

علی طیبی می‌گوید که خود مدیریت شهری و راهنمایی‌ورانندگی اذعان دارد که در عمل، پل‌های عابر کاربردی جز تبلیغات ندارند: «در شورای قبل مصوبه‌ای در شورا تصویب شد که کمی تبلیغات روی برخی پل‌ها را از نظر ابعاد و محل قرارگیری محدود کرد ولی در عمل به‌دلیل ضعف مصوبه نقش چندانی در افزایش امنیت نداشت. بسیاری از پل‌ها با سرمایۀ شرکت‌های تبلیغاتی ساخته می‌شوند و درعوض انحصار تبلیغات را برای مدت مشخصی دریافت می‌کنند.» از طرفی برچیده شدن تبلیغات هم به‌نظر نمی‌رسد تأثیر چندانی در افزایش احساس امنیت برای عابران داشته باشد. پل‌های هوایی به ترومای شهری تبدیل شده است. نقطه‌ای که ترس را در خاطرۀ جمعی تداعی می‌کند. با این حال حتی اگر احساس امنیت به عابران روی پل برگردد، جمعیت «دیگری» همچنان به‌واسطۀ ویژگی‌های سنی، جنسیتی و جسمانی امکان تردد از روی این سازه‌ها را ندارند.

باهمستان سازمانی است مردم‌نهاد که در راستای حمایت از حق برابر همۀ شهروندان به شهر فعالیت میکند. این گروه از سال 93 در تلاش است که حول پل‌های عابر پیاده مسئله‌سازی کند و دوگانۀ «حرکت امن و حرکت ایمن» را بررسی کند. در سال‌های اخیر، باهمستان طرح پیشنهادی بازنگری گذرگاه‌های عابرپیاده را به شورای شهر ارائه کرده است. این طرح تأکید میکند که مدیران شهری نباید پل عابر جدیدی در خیابان‌های شهری غیر بزرگراهی نصب کنند و به‌سراغ استفاده از روش‌های جایگزینی مانند آرام‌سازی خیابان، تعبیۀ جزیره‌های وسط خیابان و... بروند؛ روش‌هایی برای کاهش سرعت ماشین‌ها و گذر امن‌تر عابران از سطح خیابان. در حال حاضر این طرح به شورای شهر تهران ارائه شده و در مرحلۀ دریافت نظرات حقوقی است.

باهمستان مطالبه‌گری شهروندان، فعالان شهری و گروه‌های هدف طرح مانند معلولان، سالمندان، زنان و کودکان را در پیشبرد طرح تعیین‌کننده می‌داند. آن‌ها باور دارند که با تلاش مدنی می‌شود جلوی ساخت‌وساز پل‌‌های هوایی را به این شکلی که الان هستند، گرفت. شاهد آن‌ها برای به‌ثمرنشستن تلاش‌های مدنی، شهرداری تهران است که زمانی حذف پل عابر پیادۀ خیابان خواجه‌نصیر را برای نظرسنجی عمومی گذاشته بود. آبان‌ماه ۹۳ اعضای باهمستان در محله حضور یافتند و از طریق گفت‌وگو، پخش بروشور و تراکت از مردم دعوت کردند تا در نظرسنجی شهرداری شرکت کنند. در نهایت شهرداری منطقۀ شش بنا به‌نظر ساکنان، پل عابرپیادۀ خیابان خواجه‌نصیر را جمع‌آوری کرد.

در انتها باید یک بار دیگر به این پرسش بازگردیم که پل‌های عابر در خدمت چه کسی است؟ کجای زندگی شهری ما به پل‌های عابر گره می‌خورد؟ پل‌های عابر چه شکلی از زندگی شهری را در بافت خیابان می‌تند؟ پل‌های عابر نماد و نمایندۀ به هوا فرستادن زندگی ما ساکنان شهر است. پل‌های عابر ما را به هوا می‌فرستند تا پول را بر زمین سرمایه جاری کنند. خیابان که قرار بود محل تقاطع و رودررویی ما باشد، شهر که قرار بود فضایی نه برای گذر که برای درنگ و زندگی باشد، اکنون به تمامی در قبضۀ ماشین‌ها درمی‌آید. اتومبیل‌هایی که چرخش چرخ‌هایش بر امنیت زنان، کهن‌سالی سالمندان و ناتوانی معلولان اولویت یافته است.

 


[i]  دادگاه غلامرضا نیک‌پی، شهردار تهران زمان محمدرضا پهلوی، سایت میدان

[ii] harasswatch.com

[iii] مقاله «احساس ناامنی در تجربه زنان از زندگی روزمره»

[iv] stairway to heaven - Led Zeppelin

 

منبع: مجله حوالی

منبع تصویر: طرح: میلاد موسوی

مطالب مرتبط