قاب اول: دختر ۱۴ سالهای که هنوز صورت زیبا و معصومش یادم است؛ روی اولین تخت کنار در اتاق دراز کشیده بود. من و گروهی دیگر از دانشجویان پزشکی وارد اتاق شدیم و طبق روال همیشگی دور اولین بیمار حلقه زدیم. استاد ما هم که پزشکی بسیار با سابقه و باسواد بود، وارد اتاق شد. چند سال بعد از فارغ التحصیلی در روستایی مشغول به کار شدم. از اهالی محل بارها اسم استاد را شنیدم که در سالهای دور خدمات زیادی در آن منطقه کرده بود و پایهگذار تاسیس یک درمانگاه در آن روستا هم بود.
استاد در بدو ورود، پرونده دختر ۱۴ ساله را برداشت و نگاه سریعی به محتوای آن کرد. یادم نیست بیماریاش چه بود اما نگاه بهتزده و نگرانش خوب یادم است. دختر ۱۴ ساله که در بین حلقه دانشجویانی که انگار دور معرکهای جمع شده بودند ساکت بود و سعی میکرد نگاهش را از چشمان ما بدزد. شاید خجالتی بود. شاید ترسیده بود. شاید نگران بود.
استاد پرونده را سرجایش گذاشت و به کنار تخت رفت. همانطور که راجع به بیماری توضیح میداد، بدون حتی نگاه کردن به بیمار پیراهن بیمارستان را که به تن دختر ۱۴ ساله بود تا زیر گردن بالا زد. سینههای کوچک دختر نوجوانی که زیر پیراهنش چیزی نپوشیده بود ناگهان بین حلقه دانشجویان نمایان شد. استاد دستش را روی شکم بیمار گذاشته بود و معاینه میکرد. اما من حواسم دیگر به حرفهای او نبود. نگاهم روی خط باریک قطره اشکهایی بود که از گوشه چشم دختر ۱۴ ساله، آرام و بدون سر و صدا جاری بودند و لای موهای دور گوشش محو میشدند.
نمیدانم آیا کس دیگری هم متوجه این ماجرا شد یا نه. متوجه آنچه که در آن چند دقیقه بر آن دختر نوجوان گذشت. متوجه تجاوزی که به حریم شخصیاش شد. متوجه دردی که تمام وجودش را گرفت. دختر نوجوان بدون هیچ تکان یا سر و صدایی به آرامی اشک میریخت شاید از شرم. شاید از ترس. و این اولین برخورد هولناک من بود با نادیده گرفته شدن حق و حقوق بیماران. اولین رویارویی مستقیم من بود با یک نظام و سیستم بیماری که قرار بود درمانگر بیماران باشد. اولین برخورد من بود با تصویر واقعی اضمحلال در قواعد اخلاقی در یک نظام درمان و سلامت.
قاب دوم: سالها گذشت. در کلینیک آموزشی کالجی در کانادا، به عنوان دانشجو مشغول دیدن پسر ۱۳ سالهای بودم که به دلیل کمردرد و با شک به اختلاف طول اندامهای تحتانی مراجعه کرده بود. پسر ۱۳ سالهای که همچنین مبتلا به نوع خفیفی از اوتیسم بود و به همین دلیل برقرار کردن ارتباط کلامی برایم سخت بود. اولینبار هم بود که قرار بود یک سری از معاینات را انجام دهم. استرس داشتم و کمی هم خسته بودم. به همین دلیل، برخلاف روال همیشگی، روند معاینه و کارهایی را که قرار بود انجام بدهم، برای بیمار یا مادرش که در اتاق بود توضیح ندادم.
بالای سر بیمار رفتم و پیراهن او را از روی شکم بالا زدم و با متری که در دست داشتم مشغول اندازهگیری طول پاهای چپ و راستش شدم. یکی از همکلاسیهای من که همراهم در اتاق بود رو به پسر ۱۳ ساله اوتیستی کرد و توضیح داد که ما در حال اندازهگیری طول پاها هستیم و لازم بود که بالای استخوان لگن هر دو سمت را لمس کنیم و به همین دلیل پیراهنت را بالا زدیم. بعد از ترخیص بیمار، دوستم سمت من آمد و پرسید که چرا از بیمار برای بالا زدن لباسش اجازه نگرفتم و چرا برای بیمار توضیح ندادم که میخواهم چه معاینهای انجام دهم؟ سوالش درست و بجا بود. از خودم میپرسیدم آیا این نادیده گرفتن حق و حقوق بیمار در من هم نهادینه شده است؟
قاب سوم: اینترن سال آخر پزشکی بخش زنان در بیمارستانی در اصفهان بودم. یکی دو سالی بود که بدلیل حکم برخی مراجع، قانونی وضع شده بود که رشته زنان و زایمان دیگر حق پذیرش دانشجوی پسر نداشت و معاینه زنان توسط دانشجویان مذکر هم ممنوع شده بود. اما اغلب اساتید ما با چنین قانون احمقانهای مخالف بودند. معتقد بودند که برای بسیاری از ما احتمال دارد که در آینده با موقعیتهایی اورژانسی از جمله زایمان، روبرو شویم و همکار زن در آن شرایط وجود نداشته باشد و ما بعنوان پزشک باید قادر به معاینه، تشخیص و درمان بیماریهای زنان باشیم.
برخی از اساتید ما قرار گذاشته بودند که اهمیتی به این قانون ندهند و حداقل ما را به بخش جراحی زنان و همچنین اتاق زایمان راه بدهند. ولی معاینه زنان در درمانگاه را همچنان فقط دانشجویان دختر انجام میدادند. یکی از همان روزهای بخش زنان، پشت در اتاق عمل به همراه گروهی دیگر از اینترنهای پسر ایستاده بودیم. در یکی از اتاقها قرار بود خانمی که جنین دو سه ماههاش داخل رحم سِقط شده بود، کورتاژ شود.
قرار بود وقتی بیمار بیهوش شد، ما وارد اتاق شویم و قبل از انجام عمل کورتاژ، دستگاه تناسلی بیمار را معاینه کنیم. این کار که در آن مدت اینترنی چند بار انجام دادیم، شاید جزو معدود فرصتهایی بود تا فرصت معاینه واژن یک بیمار را زیر نظر یک استاد بدست آوریم. فرصتی که به بهای نادیده گرفته شدن حق بیمار برای دانستن و پایمال کردن اصل کسب اجازه از بیمار برای معاینه یا درمان بود. اصلی که در نظام سلامت، درمان و آموزش ایران نادیده گرفته میشد و احتمالا همچنان نادیده گرفته میشود.
منبع: وبلاگ شبنویس