مریم نیکپور: ساعت از هفتونیم گذشته بود و اگر عجله نمیکردم با تأخیر به اداره میرسیدم. صندلی جلو تاکسی پر بود. ناچار وسط خانم و آقای مسافر صندلی عقب نشستم و مشغول گوش کردن به موسیقی دلخواهم شدم. هنوز به نیمههای راه نرسیده بودم که حس بدی را تجربه کردم. حس بدی که درد مشترک بسیاری از زنها است. دست آقای در ظاهر جنتلمن هرلحظه به من نزدیکتر میشد. نگاه تند، اولین واکنش من بود؛ اما پاسخم تنها یک لبخند بود. خجالت کشیدم و در خودم جمع شدم. مضطرب بودم که تا مقصد چه کنم. از طرفی خودم را سرزنش میکردم که نکند پوشش یا رفتارم باعث شده او به خودش چنین اجازهای بدهد. چندثانیهای نگذشت که به خودم مسلط شدم، شرم زنانه را فراموش کردم و با تحکم از او خواستم، درست بنشیند. جوابم باز هم لبخند بود. این بار از راننده خواستم لحظهای بایستد و آن آقا را از ماشین پیاده کند. آنقدر در بیان خواستهام جدی بودم که چارهای جز اطاعت ندید.
چند روز بعد در مسیر بازگشت به خانه مجبور شدم باز هم در صندلی عقب بنشینم. این بار اما خوشحال بودم چون بهمحض نشستن، پوستری را روی صندلیها دیدم که خیالم را آسوده کرده بود. در آن پوستر، با المانهای گرافیکی و تصویرسازی ساده از آقایان درخواست شده بود به حریم خانمها احترام بگذارند و تاکسی را خانه خود ندانند.
کمی که گذشت، خانم کنار من در خودش مچاله و به من نزدیک شد. از او خواستم به آقا تذکر بدهد ولی مثل خیلیها خجالت کشید؛ حرفی بزند. آقای مسافر را چند بار صدا زدم تا بالاخره از گوشیاش بیرون آمد. به پوستر روبه رویش اشاره کردم و خواستم آن را بخواند. نیمنگاهی به آن انداخت، پاهایش را کمی جمع کرد و دوباره سرگرم گوشی شد. از راننده تشکر کردم که این پوستر را در ماشینش گذاشته و از او خواستم به همکارانش هم توصیه کند در راستای امن کردن فضای جامعه برای خانمها قدمی بردارند.
این آزارها هر لحظه و هرروز اتفاق میافتد. خیلی وقتها ممکن است فقط چند لحظه کوتاه ادامه داشته باشد، اما چه کسی میداند پیامدهای روحی و روانی آن دقیقاً چه مدت ماندگار است؟ زنان زیادی مثل من و شما این آزارها را تجربه کردهایم، ولی فقط تعداد کمی لب به اعتراض باز میکنیم، یا حتی در اینباره حرف میزنیم. چرا هراس داریم به آزارگر یا بقیه بگوییم بودن در جامعه حق من است؟ ریشهیابی بروز چنین آزارهایی مبحثی طولانی میطلبد، اما شاید زمان آن رسیده که زنان لایههای سنتی را کنار بزنند و از شکستن تابوها نترسند.
ما باید باور کنیم که وقتی آزار میبینیم متهم نیستیم. در دنیای امروز، هرکدام از ما رسانه هستیم پس میتوانیم از جامعه کوچک اما پراهمیت خانواده شروع کنیم و تابوها را دور بریزیم. به دخترم و همه دختران سرزمینم میگویم «زندگی امن و جامعه ایمن حق توست. حرف نزدن و پنهان کردن آزارهای خیابانی، رازداری و آبروداری نیست. دربارهاش حرف بزنیم و کمک کنیم فرهنگ جامعه آنقدر پیشرفت کند که برای همه امن باشد.»
منبع: بیدارزنی