دیدبان آزار

نگاهی به کتاب شعاع، نوشته یاسمین الرفاعی

مبارزه‌ای فمینیستی برای ماندن در زمین انقلاب

نویسنده: مهسا

«هیچ‌کس از من نخواسته بود که این داستان را بنویسم. می‌توانستم آن را به‌عنوان بخشی از تاریخ دردناک وجودم رها کنم و هر چندوقت یک‌بار، به شیوه‌ای شخصی به آن بازگردم. اما می‌گوید من واقعی هستم. تو آنجا بودی. همان تو که حالا مادری شده که کالسکه هل می‌دهد و سه هفته است اخبار نخوانده. تو با گروهی از زنانِ رادیکال که با بدن‌ها و زبان‌هایشان مبارزه کردند، آنجا بودی.»

آنجا کجاست؟ زمین انقلاب، زمین ما، فضای جمعی یا میدانی که زنان از حق بودن و امن بودن در آن محروم می‌شوند. شعاع، نوشته یاسمین الرفاعی که توسط پگاه پزشکی و شیما وزوایی به فارسی برگردانده شده، روایتی فمینیستی است از تلاقی دو شکل از مبارزه سیاسی: از یک‌سو روایت متفاوتی از یک انقلاب، تنش‌ها و تضادهای درونی آن، لحظه‌های فروپاشی و خشونت درون جمعیت انقلابی؛ و از سوی دیگر، روایت مبارزه‌ جمعی علیه آزار جنسی در میدان. میدان در این روایت معنایی چندلایه دارد: هم به میدان تحریر و تجربه خاص انقلاب مصر اشاره می‌کند، و هم به‌طور گسترده‌تر به زمین مادی انقلاب؛ چیزی شبیه به «خیابان» در ادبیات سیاسی ما.

گروه «اپانتیش»، که شعاع روایت فرایند شکل‌گیری، رسیدن به اشکال مختلف سازماندهی و بعد پایان آن است، از دو جهت در فهم فمینیستی کنشگری انقلابی اهمیت دارد. قبل از هرچیز، محوری و سیاسی‌ بودن کنش جمعی علیه آزار جنسی، و نسبت آن را با انقلاب و «ضدّانقلاب» درون آن آشکار می‌کند. مبارزه برای امکان ماندن و امن ‌بودن زنان بر زمین مادی انقلاب، اهمیت سیاسی انقلاب را از نتیجه نهایی آن جدا کرده و نگاه ما را به خود لحظه خودِ انقلاب، به میدان، بازمی‌گرداند: چه کسی می‌تواند در میدان بماند؟ میدان برای چه کسانی امن است؟ و برای چه کسانی خودِ ماندن در میدان انقلاب نیازمند مقاومت و مبارزه است؟ شعاع روایت این مبارزه دولایه است. سرکوب و حذف زنان در زمین انقلاب از طریق آزار جنسی سازمان‌یافته دو شکل از مبارزه را ضروری کرده است: اول مقاومت برای حضور و حذف نشدن از زمین انقلاب، و بعد برای انقلابی بودن و مقاومت انقلاب.

 


در کنار برجسته‌کردن اهمیت سیاسی کنشگری علیه آزار جنسی در عرصه عمومی، در روایتِ شعاع جایگاه «خانه» در نسبت با «میدان» اهمیتی ویژه پیدا می‌کند. هم‌زمان با تبدیل شدن میدان به عرصه نبرد برای ماندن (و نه برای پیروزی سیاسی)، خانه نیز به جمعی‌ترین مکان بدل می‌شود: به اتاق عملیات. یکی از خانه‌های کنشگران که در روایت نقش محوری دارد، بالکنی دارد که به تحریر نگاه می‌کند. کنشگران اپانتیش بارها پس از حضور در میدان، جنگیدن، تجربه آزار، خشونت و تجاوز، به این خانه برمی‌گردند؛ خانه‌ای که دیگر «خانه» نیست، بلکه محل سازماندهی و بازسازی نیروهاست. در این فضا، نسبت‌های خصوصی میان افراد کم‌رنگ می‌شود؛ حتی تشخیص ردی از روابط عاطفی و عاشقانه هم دشوار است. راوی در بخشی از کتاب این خانه را این‌طور توصیف می‌کند:

«او نشانه‌های جامانده را دوست داشت، نشانه‌هایی از آدم‌ها و کارهای مشترکشان باهم. آپارتمانش در طبقهٔ یازدهم ساختمانی بود که فقط چند بلوک از میدان تحریر فاصله داشت و در دو سال گذشته با آغوش باز پذیرای جهان در حال تغییر بیرون بود. آدم‌ها بیشتر در هال، و گاهی هم در بالکن او کار می‌کردند. آنجا حکم مخفی‌گاه، پناه‌گاه، و محل گردهمایی برای فعالیت‌های سیاسی تازه‌پا را داشت. روی یخچال، روی دیوارها، و زیر تختش، اسکچ‌هایی بود که بعدها شکل پوستر و نقشه‌هایی برای مسیرهای اعتراض به خود گرفت، طراحی‌ها و خط‌خطی‌هایی که وسط گفت‌و‌گو خلق شدند. تی‌شرت‌ و شال‌ و هودی‌های دوست‌های مختلف با لباس‌های کمد او قاطی شده بود. آدم‌ها در تخت او خوابیده و در آشپزخانه‌اش غذا پخته بودند. ناهیا همیشه یک شلوار راحتی آنجا داشت.»

 

 

خانه در روایت شعاع تبدیل به امتدادی از میدان می‌شود. حالا که میدان برای زنان امن نیست، جمیعتی در خانه سازماندهی می‌کند تا «میدان» بماند. این روایت در برهه‌ای تاریخی شکل می‌گیرد که در شروع سرکوب‌های پساانقلابی، امکان سازماندهی در فضاهای عمومی دارد از دست می‌رود. نویسنده در مقدمه خود این وضعیت تاریحی را این‌‌گونه توصیف می‌کند: «جنبشی که میدان تحریر را به‌عنوان مرکز خود دیده بود، حالا ارتجاعی شده بود، دیگر تخیل عمومی را به حرکت درنمی‌آورد، بلکه سعی می‌کرد جایگاه خود را حفظ کند و آن را از دست ندهد.»  از‌این‌رو، درست در لحظه‌ای که انقلاب در معنای محدود سیاست‌ورزانه‌ آن از دست رفته، در معنای فمینیستی آن امتداد پیدا می‌کند. نشانه‌های این از دست‌ رفتن پیش از هرچیز در گسترش خشونت جنسیتی داخل جمعیت انقلابی دیده می‌شود. اما کنشگران اپانتیش برای «پیروزی» نمی‌جنگند؛ امتداد فمینیستی انقلاب نه برای قدرت گرفتن است، نه برای پیوستن به نیروهای پساانقلابی. آن‌ها برای ماندن بر زمین انقلاب می‌جنگند: مبارزه‌ای برای حق انقلابی‌ بودن، حتی در لحظه‌ای که به نظر می‌رسد انقلاب از دست رفته است.

 

 

منبع تصویر: REUTERS

مطالب مرتبط