نویسنده: آتنا دائمی
وقتی از خشونت علیه زنان حرف میزنیم، معمولا تصویر زنی که توسط همسر و یا پدرش در خانه مورد ضرب و شتم قرار گرفته، یا زنی در راهروهای دادگاه یا در خیابانی ناامن در ذهنمان شکل میگیرد. خشونت علیه زنان در سراسر جهان شکلهای گوناگونی دارد؛ از خشونت خانگی و آزار جنسی، تا تبعیضهای حقوقی و اقتصادی، و حذف پنهان و آشکار از عرصههای تصمیمگیری و مشارکت اجتماعی. در ایران نیز مانند بسیاری از جوامع دیگر، خشونت مبتنی بر جنسیت تنها یک تجربه فردی یا خانوادگی نیست، بلکه عمیقا در ساختارها، قوانین و سنتها ریشه دارد. تجربیات بسیاری از جوامع نشان میدهد با وجود چنین پیچیدگی، زنان توانستهاند با تکیه بر همبستگی و همکاری با یکدیگر، این واقعیت سخت و ریشهدار را به چالش بکشند و فضا را برای خود امنتر و عادلانهتر کنند؛ اما چگونه؟
وقتی از مقابله با خشونت صحبت میکنیم، ذهنها به سمت تغییر قانون، سیاست، اصلاح نظام قضایی و اراده دولتها میرود. بدون تردید قوانین حمایتی، سازوکارهای رسمی، خدمات مشاوره و سیاستهای عمومی اهمیت حیاتی دارند. تجربه کشورهایی مانند هند، اسپانیا یا آرژانتین نشان میدهد که جنبشهای اعتراضی زنان توانستهاند در مواردی تعاریف حقوقی تجاوز، زنکشی و خشونت خانگی را تغییر دهند و اصلاحات قانونی به دست آورند. با این حال، خود این کشورها نمونه روشنیاند از این واقعیت که تغییر قانون، به تنهایی، خشونت را از بین نمیبرد. تا زمانی که فرهنگ سکوت، شرم، سرزنش قربانی و نابرابریهای اقتصادی و سنتهای نادرست پابرجاست، قانون در اجرا با موانع جدی روبهرو میشود. در جوامعی مانند ایران که با محدودیتهای سیاسی، مذهبی و ساختاری شدید روبهرو هستند و امکان اصلاح قانون سخت و پرهزینه است، لایه فرهنگی و اجتماعی مقابله با خشونت اهمیت بسیاری پیدا میکند. در چنین وضعیتی زنان با ایجاد شبکههای حمایتی، گروههای کوچک محلی، فعالیتهای فرهنگی و آموزشی، میتوانند هنجارها و سنتهای تبعیضآمیز را به چالش بکشند.
در تونس، بخش مهمی از تلاش زنان برای کاهش خشونت از پایین و بدنه مردم آغاز شده است؛ یعنی نه از طریق نهادهای قدرت، بلکه از طریق شبکه های محلی، گروههای کوچک داوطلبانه و رهبران غیررسمی از میان مردم. زنان در برخی مناطق روستایی و شهری، در قالب تعاونیهای اقتصادی و گروههای همیاری، ابتدا به نیازهای روزمره خود پاسخ دادهاند؛ مثلا تعاونیهای تولید کشاورزی، صنایع دستی یا محصولات آرایشی طبیعی نه تنها منبع درآمد و استقلال اقتصادی برای زنان فراهم کرده، بلکه فضایی برای گفت وگو، تبادل تجربه و طرح مسئله خشونت خانگی و تبعیض ایجاد کرده است. این استقلال نسبی اقتصادی، خود ابزاری برای کاهش وابستگی و امکان تصمیم گیری در برابر خشونت است. مقایسه جامعهای مانند ایران با کشوری مانند تونس، از این جهت مفید است که هر دو در منطقهای قرار دارند که با سنتهای ریشهدار مذهبی، جنسیتی، نابرابری اقتصادی و محدودیتهای مدنی مواجه است و مرور تجربیات آن میتواند این مطلب را واضح سازد. در تونس، کنار هم قرار گرفتن زنان در گروههای کوچک محلی در دل همین محدودیتها توانسته است زنان را توانمندتر سازد و به آنها کمک کند تغییرات اساسی در زندگی خود و اطرافیانشان ایجاد کنند.
در کنار بعد اقتصادی، شبکههای محلی زنان در تونس در دو حوزه دیگر نیز فعال بودهاند؛ مبارزه با خشونت خانگی و جنسیتی و آموزش و آگاهیبخشی حقوقی و اجتماعی. داوطلبان محلی که اغلب معلمان، پرستاران، مادران فعال یا زنان مورد اعتماد محله هستند، با جامعه و فرهنگ خود آشنایی مستقیم دارند و بهتر میتوانند با زبان و فرهنگ همان محیط سخن بگویند. آنها دختران را به تحصیل تشویق میکنند، از ازدواج زودهنگام جلوگیری میکنند، سواد رسانهای میآموزند، دختران را برای ادامه تحصیل در شهر حمایت میکنند، حلقههای کتابخوانی، نمایش فیلم و بحث و گفتوگو، کلاسهای ورزش، هنر و موسیقی و حتی برنامههای حمایت روحی و روانی تشکیل میدهند. آنها از ابزارهای ارتباطی ساده و در دسترس مانند گروههای واتساپ و فیسبوک تا ملاقات مستقیم در محله استفاده میکنند.
همبستگی زنان در این شبکهها، چند کارکرد همزمان دارد. اول اینکه فرهنگ سکوت را به چالش میکشد؛ خشونتی که یک مسئله خصوصی تلقی میشد، حال به موضوع گفتوگو و قضاوت جمعی تبدیل میشود. دوم این که زنان حس میکنند تنها نیستند؛ تجربه فردی رنج، به تجربه مشترک تبدیل میشود و این خود نوعی توانمندسازی است. سوم اینکه این شبکهها میتوانند میان خانواده، نهادهای رسمی (مثل دادگاه یا مراجع حمایتی) و فضای عمومی نقش واسطه داشته باشند؛ یعنی در پیگیری پروندههای قضایی، مشاوره حقوقی یا ارجاع به خدمات تخصصی کمک کنند. در این فرآیند، زنان از جایگاه «قربانی منفعل» خارج شده و به «کنشگر اجتماعی» تبدیل میشوند. اگر به تجربه ایران نگاه کنیم، میبینیم که حتی پیش از شکلگیری شبکههای گسترده مجازی امروز، زنان در نقاط مختلف کشور بارها تلاش کردهاند خشونت را از سطح تجربه فردی به سطح مسئله اجتماعی تبدیل کنند؛ از اعتراضهای محلی به قتلهای ناموسی در شهرهایی مانند پیرانشهر یا تجمعهای خودجوش پس از مرگ زنان جوان در حوادث تکاندهنده، تا حلقههای کوچک آموزش حقوقی و گفتوگو پیرامون خشونت خانگی و تبعیض. هرچند این حرکتها اغلب با محدودیت، سانسور یا پراکندگی روبهرو بوده، اما نشان میدهد که حساسیت نسبت به خشونت و آمادگی برای کنش جمعی در میان زنان وجود دارد.
نکته مهم در هر دو زمینه تونس و ایران این است که همبستگی زنان لزوما به معنای مقابله مستقیم با ساختار قدرت نیست. گاهی این همبستگیها بهصورت فعالیتهای محلی کوچک اما مداوم ظاهر میشود. یک معلم که در کلاس درس خود کلیشههای جنسیتی را به چالش میکشد، گروهی از مادران که درباره حق انتخاب و خشونت خانگی با دخترانشان گفتوگو میکنند، حلقههای کتاب و فیلم که تجربههای زنان دیگر کشورها را به زبان محلی ترجمه میکنند و یا شبکههایی که بهطور غیررسمی برای پیدا کردن وکیل، مشاور یا پناه موقت برای زنان در معرض خشونت همکاری میکنند همگی نمونههایی از این اقدامات کوچک و مداوماند. این نوع کنشها هرچند ممکن است در آمار رسمی دیده نشوند، اما بهتدریج فرهنگ «تسلیم در برابر خشونت» را ضعیف کرده و فرهنگ «حمایت و مسئولیت مشترک» را تقویت میکنند و به زنان قدرت ایجاد تغییر میدهند.
اعتماد، حمایت متقابل و تجربه کار جمعی که در این همکاریها شکل میگیرد نوعی از سرمایه اجتماعی است. این سرمایه اجتماعی میتواند در لحظات بحرانی مانند واکنش به یک قتل ناموسی یا یک خشونت آشکار بهسرعت فعال و مانع از تقلیل ماجرا به یک تجربه فردی دردناک شود. همچنین شبکههای همبستگی زنان، پیوندهای میان نسلها، طبقات و مناطق مختلف را تقویت میکند؛ زنانی که در ظاهر سبک زندگی متفاوتی دارند، ممکن است در تجربه خشونت و تبعیض اشتراکهای عمیقی پیدا کرده و از این اشتراک، زبان و راه تازهای برای مطالبه امنیت و کرامت انسانی خود بسازند. بدون شک همبستگی زنان به تنهایی جایگزین مسئولیت دولت و نهادهای رسمی نمیشود؛ همانطور که تجربه کشورهایی چون هند و مکزیک نشان میدهد، بدون اصلاحات حقوقی و سیاسی، خشونت به طور ریشهای از میان نمیرود. اما در جوامعی که تغییر ساختارها سخت، زمانبر و پرهزینه است، این همبستگی میتواند مانند پلی میان وضعیت حال و آینده عمل کند که در آن خشونت علیه زنان نه امری عادی و ناگزیر، بلکه رفتاری غیرقابل تحمل و هزینهدار تلقی میشود. زنان، با ایستادن کنار یکدیگر، با شنیدن و بازگو کردن داستانهای هم، با ساختن شبکههای کوچک محلی و ابتکارهای فرهنگی، میتوانند فضای اجتماعی را کمی امنتر و کمی عادلانهتر کنند؛ و این تغییرات اندک میتوانند در طول زمان، لایههای فرهنگی را در مسیر جامعهای بیخشونت تغییر دهد.

