نویسنده: سارا جهانی
#منوچهر_فلاح را ندیدهام. صدایش را نمیشناسم. نمیدانم چهطور میخندد یا موقع رقص دور خودش چرخ میزند. نمیدانم سرنوشت چگونه او را از گیلان تا کیش کشانده، چرا خانوادهاش را از دست داده و چطور در کودکی با فقدان مادر و پدر کنار آمده یا شغلش چه شکلی از کارگری بوده، نمیدانم چهطور سهشنبهها که همبندیهایش از ملاقات برمیگشتهاند به شور برانگیختهشان نگاه میانداخته که از پس حسرت ملاقات با دختر نوجوانش برمیآمده، نمیدانم روزهایی که برای اعتراف اجباری شکنجه میشده به امید تحقق چه رویایی تاب میآورده. غیر از تکعکسی که در خبرگزاریها، روزهایی با همان پسزمینه اصلی، روزی با پسزمینه اداره زندانهای رشت در توضیح دو سال بلاتکلیفی در لاکان و تازگی با پسزمینه طناب دار منتشر میشود هیچ تصوری از او ندارم. تصوری ندارم اما او را میشناسم.
هرکس که در این حبس بیش از دو سال، با او همبندی بوده چیزهای زیادی برای گفتن از منوچهر دارد؛ منوچهر انگار همیشه چیزهای زیادی برای بخشیدن به رفقایش داشته است. #هومن_طاهری زندانی بود که نامهای برایش نوشت؛ از رفاهی که هیچوقت نصیب نسل او نشد، از بازماندن از تحصیل و زندگی موفقیتآمیز و ستایش آگاهی منوچهر به ناممکن بودن رهایی فردی و جسارت مثالزدنی او در تمنای زندگی. #عیسی_چولاندیم، منوچهر را با شمایلی که قصد داشت به ما بنمایاند نقاشی کرد. با امکانات زندان، از او پرترهای بهیادگار کشید و در نقاشی دیگری روی پاکت سیگار، تجسم تنانه رنج را بر چهره زنده منوچهر طراحی کرد. زندانیهای #بند_میثاق_لاکان، سهشنبهای را به پاسداشت زندگی او اعتصاب غذا کردند؛ او که روزی پای نامه همراهی بند میثاق با کمپین سهشنبههای #نه_به_اعدام را امضا کرده بود که تاکید کند اعدام، حکمی قرون وسطایی و قتلی دولتی است که ابزار حکومت در اعمال رعب و وحشت شده.
#جمشید_عزیزی در بازگشت از مرخصی، جلوی ورودی زندان برایش بلاچاو نواخت؛ تا مقاومت منوچهر را در تاریخ زندگی سخت چهلسالهاش برایمان مجسم کند. #عباس_حقگو تعریف کرد منوچهر چطور با گوشدادن به درددل همبندیهایش و اصلاح سر و صورت آنها ازشان مراقبت میکند یا با غذای بیکیفیت زندان چیزهای خوشمزه میپزد. #یونس_آزادبر از روزهایی گفت که منوچهر از او در روزهای بیماری پرستاری میکرد و حالا به جرم شرافتمندی، طعمه انتقامجویی حکومت شده است. #پیمان_سکوتی از محبت بیدریغ منوچهر گفت که چطور روزمرگی زندان را برای همبندیهایش آسان میکرد. آقامعلمها هم هرکدام چیزی نوشتند؛ #محمود_صدیقی_پور و #انوش_عادلی به صدور چنین حکمی برای انسان شریفی چون او اعتراض و آن را بیآبرویی دیگری از قوه قضاییه توصیف کردند.
#عزیز_قاسمزاده توضیح حقوقی داد که طبق آیین دادرسی موجود، هرچه که هست، اقدام او ماهیتاٌ نمیتواند مصداق محاربه باشد. از سخاوت منوچهر در مهربانی نوشت و از روزی که بالاخره ۴۰۰ تومان وثیقهاش جور شد ولی دستی نامرئی، بازپرس را از پذیرش آن تا دادگاهی که بارها بیدلیل به تعویق میافتاد، باز داشت. #مسعود_بیدریغ شجاعانه جلوی ورودی زندان عکس او را در دست گرفت و ایستاد که رفیقانه بگوید منوچهر از حق دادرسی عادلانه محروم مانده و در این شهر، غریب است. این روزها ویدئوهای همبندیهایش را میبینیم که با هویت واقعیشان از رفیق محکوم به اعدامشان میگویند، منش منوچهر را میستایند، از همسرنوشتی میگویند و علیه اعدام میایستند. چرا که نه، چنین الگویی را برای همه محکومان به اعدام ادامه دهیم.
زندانی جرائم عمومی را از شهروند نابهنجار خطرناک، تبدیل به انسانی آشنا کنیم که مستحق اجرای عدالت ترمیمی و زندگی در جامعهای عاری از تبعیض است نه ایستادن زیر چوبه دار. از بیش از ۵۰ زندانی سیاسی محکوم به اعدام در سراسر کشور، چیزی بیش از عنوان اتهامی و محل بازداشتشان نمیدانیم. #وحید_بنی_عامریان و رفقایش از دیماه پارسال زندانی بوده و با وجود رفتوآمدهای اخیر به اوین، همچنان گمنام ماندهاند. #محمدجواد_وفایی_ثانی از سال ۹۸ علیرغم رای دیوان عالی، سه بار حکم اعدام گرفته و نزدیک به پنج سال میشود که در #زندان_وکیلآباد زندانی است. شش نفر از ۵۰ جوان بازداشتی که آنها را با عنوان #بچههای_اکباتان میشناسیم، حکم اعدام گرفتهاند و از فرط گمنامی در هیاهوی نامها فراموش میشوند.
بخواهیم یا نه، در وحشت سرکوبی که در تکرار خونینش کسی از ما را بلعیده و فقری که جدال با گرسنگی و آوارگی را روزمره کرده، تصرف خیابان، نه غیرممکن -چنانکه از مردم دهدشت آموختیم یا شاهد آکسیون تحسینبرانگیزی از عدهای از فعالان تهران در همراهی با خانوادهها بودیم- شاید کمی دور بنظر میرسد. هویتبخشی به محکومان به اعدام، دفاع بیچونوچرا از حق حیات و همصدا و متحدانه، بزرگتر کردن دایره کسانی که در معرض اخبار چنین سرکوبهای وحشیانهای قرار میگیرند، با نشاندادن اینکه آنها هم ورای مشی سیاسی و خط فکری، فرزند کسی هستند و زندگی را فراتر از جان بهدر بردن میخواهند، شاید بخشی از مسیری باشد که ما مردم میتوانیم بازی قدرتها و وسطکاری سیاستبازها را در عین بیقدرتیمان بر هم بزنیم.
منبع: صفحه سارا جهانی