دیدبان آزار

نه به اعدام حتی برای زنی که نوزاد خود را کشته است

نگاهی به زندگی غرق در تبعیض و خشونت سهیلا قدیری

دیدبان آزار: در هفته ۵۸ کارزار نه به اعدام در بسیاری از زندان‌های ایران، روایتی را از سهیلا قدیری بازنشر می‌کنیم، زنی که مهرماه سال ۱۳۸۸ به‌دلیل قتل نوزاد پنج‌روزه‌اش اعدام شد. ولی‌دم، پدر فرزندش، از قصاص و خون او گذشت اما مدعی‌العموم سعیلا را مفسد فی‌الارض شناخت در نهایت به چوبه دار کشید. مرور سرگذشت سهیلا و زندگیِ غرق در تبعیض و فقر و خشونتش پرسش‌هایی پیش پایمان می‌گذارد: چطور می‌شود مانع قتل نوزادی پنج‌روزه به دست مادرش شد؟ «مجازات» چنین قتلی چیست؟   

مجازات اعدام، فقر، تبعیض، خشونت، و دیگر عوامل زمینه‌ساز جرم را کاملا نادیده می‌گیرد و اقشار فرودست و آسیب‌پذیرترین افراد را مورد هدف قرار می‌دهد.‌ زنان محکوم به قصاص، عمدتا خشونت‌هایی چون ازدواج اجباری و زودهنگام، تجاوز جنسی، خشونت خانگی/خانوادگی و انواع تبعیض‌ها را تجربه کرده‌اند. نه به اعدام، یعنی نه به کتمان و لاپوشانی خشونت و تبعیض سیستماتیک توسط نظام حاکم.

«من سهیلا قدیری ۲۸ ساله هستم. هیچ‌کس را ندارم. پدرم باران بود و مادرم سنگ، چراکه من روی سنگ و باران بزرگ شدم. زندگی‌ام را در خیابان گذرانده‌ام. سختی‌های زندگی مرا به این روز انداخت. هیچ‌کدام از کسانی که در جلسه محاکمه من نشسته‌اند نمی‌دانند تحمل سرمای زیر صفر دی‌ماه، آن‌هم نیمه‌شب و بدون لباس کافی یعنی چه» (دست‌نوشته‌ای از سهیلا قدیری)



شیما نعمت‌اللهی: آیا در میان تمامی قتل‌ها قتل کودکی یا کودکانی بیش از همه سبعیت نمی‌خواهد؟ آیا در میان قاتلان کودکان آنکه نوزادی را می‌کشد، با چشم‌هایی که هنوز لایه‌ای از دنیای زهدان بر آن است، و پوستی چنان لطیف و نازک، که مویرگ‌هاش و جریان زندهٔ خون بر سطح مخملین آن پیداست، سزاوار نفرت مضاعفی نیست؟

این چهرهٔ بهت‌زده از غرب کشور و با ته‌لهجه‌ای کُردی، وقتی ۱۶-۱۵ سال داشته، برای فرار از ازدواج اجباری به تهران می‌رسد، دختری فراری که محل خواب و بیداری‌اش پارک و خیابان می‌شود. اولین تجربهٔ خشونت جنسی او از آشنایی با مرد جوانی در همان پرسه‌زنی‌ها می‌آید. به دعوت او به خانه‌اش می‌رود و هفت مرد در آن خانه به تن نوجوانش هجوم می‌برند...

سهیلا قدیری دو برابر این سن را زندگی می‌کند، به حراج تن و آش‌ولاش شدن روان در شب‌های مخوف و روزهای تاریک قلب عفونی مرز پرگهر، تنش را زنده نگه می‌دارد. یک بار خود را به بهزیستی می‌رساند و پناه می‌خواهد. بهزیستی او را مدت کوتاهی پناه می‌دهد و بعد بیرونش می‌کند. به‌گفتهٔ متن‌های منتشر در فضای نت، دلیل بیرون راندن او زیست خیابانی و جنسی سهیلا بوده و احتمال بیماری‌ها.

سهیلا در همخوابگی با مرد معتادی در پارک جنینی به زهدان می‌گیرد... جنین را به دنیا می‌آورد و در پنج‌روزگی جگرگوشه‌اش او را به قتل می‌رساند و خود را به پلیس خدوم مام وطن معرفی می‌کند. رسیدگی به پرونده قتل کودک سهیلا که شاید نامی هم هرگز به خود نگرفته، دو سال طول می‌کشد. در نوشته‌های منسوب به او و نیز تحلیل‌های صدمن یک‌غاز پرونده‌اش، انگیزه‌های مختلفی به این قتل دهشتناک نسبت داده می‌شود که هرکدام از آنها را برداریم و آن دیگرها را رد کنیم، سهیلا و ستم سی‌ساله‌ای را که بر تن و جان او رفت، انکار کرده‌ایم.

«فکر می‌کردم ایدز یا هپاتیت دارم و فرزندم هم بی‌گمان مبتلاست. بچهٔ یک مادر خیابانی و بیمار و یک پدر معتاد سرنوشت بهتری از من می‌توانست داشته باشد؟ کشتمش تا زجر نکشد. می‌خواستم ببینم جان چطور از بدن بیرون می‌رود. انتقام تمام بدی‌هایی را که به من شد و زورم به آن آدم‌ها نمی‌رسید، از بچه‌ام گرفتم که توان مقاومت نداشت.»

جنون پس از زایمان نیز از دیگر مواردی‌ است که به سهیلا نسبت داده شده تا او را تبرئه کند... با تلاش وکیل سهیلا پدر فرزندش پیدا می‌شود و در مقام ولی‌ دم از قصاص و اعدام سهیلا درمی‌گذرد. جرم سهیلا اما فراتر از «قتل نفس» تعریف شده: سهیلا «مفسد فی‌الارض» تشخیص داده می‌شود و محکوم به اعدام. مفسدهٔ تن سهیلا در بامداد کبود ۲۹ مهر سال ۸۸ از ارض مردان خدا پاک می‌شود... وکیل او که یک زن بود، در غروب سیاه آن روز که مهمان تلفنی برنامه‌ای روی آنتن ماهواره‌های جهان بود، در نیمه‌های مصاحبه، با صدایی که می‌لرزید از ادامه مصاحبه انصراف داد: «توان روانی‌اش را ندارم»...

این چهرۀ بهت‌زدۀ سهیلاست، زنی حدود سی‌ساله که ۴۰ سالی چروک بر صورت و تنش انداخته‌اند، زنی از غرب مرز پرگهر با لهجۀ کُردی که ارض پایتخت را به فساد و تباهی کشاند... این چهرۀ یک قاتل است، قاتل یک نوزاد پنج‌روزه...

مطالب مرتبط