دیدبان آزار

تولدت مبارک سمانه اصغری

تجسم خواهرانگی

نویسنده: رود

در قلب قیام ژینا، مفهومی نهفته است که همچون چراغی فروزان، مسیر مبارزه را روشن می‌سازد: خواهرانگی. این واژه، فراتر از یک شعار یا یک مفهوم انتزاعی، نمایانگر پیوندی عمیق و ناگسستنی میان زنانی است که در راه آزادی و عدالت، در خیابان‌ها و خانه‌ها، در کنار یکدیگر ایستاده‌اند. خواهرانگی در قیام ژینا، تبلور همدلی، اتحاد و پشتیبانی متقابل میان زنانی است که تجربه‌ مشترک ستم و تبعیض را در زیر سایه‌ حکومت استبدادی زیسته‌اند. این مفهوم، بر این باور استوار است که زنان فارغ از تفاوت‌های فردی، قومی و اجتماعی، در مبارزه با ساختارهای قدرت سرکوبگر، هم‌پیمان و همراه یکدیگرند.

خواهرانگی در قیام ژینا، تنها به حمایت و همدلی در خیابان‌ها و زندان‌ها محدود نمی‌شود. این مفهوم در دل خانواده‌ها، در محیط‌های کاری و در فضاهای مجازی نیز جریان دارد. زنانی که در خانه‌ها، با شجاعت و مقاومت، از حقوق خود و عزیزانشان دفاع می‌کنند، زنانی که در محیط‌های کاری، با تبعیض و نابرابری مبارزه می‌کنند، زنانی که در شبکه‌های اجتماعی، با آگاهی‌بخشی و اطلاع‌رسانی، به پیشبرد اهداف قیام کمک می‌کنند و زنانی که دست‌دردست در خیابان‌ها با وجود تمام سرکوب‌ها محکم ایستاده و با صدای رسا به ساختارهای مردسالارانه و استبدادی نه می‌گویند، همگی نمایانگر جلوه‌های مختلف خواهرانگی در این جنبش هستند. خواهرانگی در قیام ژینا، نه یک آرمان‌شهر دست‌نیافتنی، بلکه یک واقعیت زنده و پویا است که در هر کوی و برزن، در هر خانه و خانواده و در قلب هر زنی که برای آزادی و برابری مبارزه می‌کند، جریان دارد.

 

بیشتر بخوانید:

 

برشی از کتاب «داستان دو شهر»، اثر چارلز دیکنز (ترجمه احمد شاملو) را نقل‌قول می‌کنم: «در آن روزهای پرآشوب، زنان پاریس در کنار یکدیگر ایستادند. آنها با هم نان می‌پختند، با هم به تظاهرات می‌رفتند و با هم از عزیزانشان محافظت می‌کردند. در میان آنها، مادام دفارژ همچون خواهری بزرگتر بود که با شجاعت و درایت خود، به دیگران امید و انگیزه می‌بخشید.» امروز، در میان دیوارهای سرد و سخت زندان، قلبی می‌تپد که تجسم عینی این خواهرانگی است. قلبی که برای هر تپشش، صدایی خاموش را فریاد می‌زند، همراه زنی می‌شود و خستگی‌ناپذیر برای هر تغییری ولو اندک تلاش می‌کند و خواب کودکانی آزاد و رها را بر دیوارهای شهر می‌کشد. 

هربار که کتاب «داستان دو شهر» را می‌خوانم، با شنیدن نام «مادام دفارژ»، ناخودآگاه یاد «تو» می‌افتم. خواهر من و نه فقط خواهر من، خواهر ما، خواهر برای هرکسی که او را می‌شناسد. او مصداق بارز خواهرانگی است، کسی که نه فقط برای نزدیکانش، بلکه برای هر کسی، گوش و همراه و همدل است. پا‌به‌پای هر کسی اشک می‌ریزد، از ته دل می‌خندد، فریاد می‌شود، پای پیمودن خیابان‌های شهر می‌شود، مشت اعتراض در خیابان و زندان می‌شود. همیشه هست، برای همه، تار‌و‌پودش متعهد به عشق و آزادی و برابریست. سمانه، نمادی از خواهرانگی، مقاومت و امید است؛ برای من و خیلی از ما برای بسیاری از زنان و کودکان، چراغی فروزان در روزهای سخت و نویدبخش صبحی روشن است.

زادروزت مبارک، خواهرم! در این روز، با یادآوری تو و دیگر زنان زندانی، شعله‌ خواهرانگی را در دل‌هایمان روشن نگاه داشته و با هم تجدید پیمان می‌کنیم. و ایمان داریم، «هیچ‌چیز که ما انجام می‌دهیم، بیهوده نیست. من با تمام وجودم باور دارم که پیروزی را خواهیم دید.»

مطالب مرتبط