دیدبان آزار

ضرورت مواجهه فمینیستی با فجایع طبیعی

«در نبود دستشویی زنانه، ‌‌چهار شبانه‌روز از درد جانکاه به خود پیچیدم»

آمار کشته‌شدگان زلزله افغانستان از ۲۴۰۰ نفر گذشته و دست‌کم ۲۰۰۰ نفر نیز مجروح شده‌اند. سازمان ملل اعلام کرده است بیش از ۹۰ درصد از کشته‌های زلزله هرات، زنان و کودکان افغانستانی بوده‌اند و همچنین بخش عمده‌ای از مفقودشدگان نیز زن هستند. دلیل این امر ساعت زلزله عنوان شده؛ در ساعات روز شنبه صبح، مردان سر کار بودند و زنان در خانه مشغول به کار خانگی و مراقبت از کودکان. 

برخی ادعا کردند که ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های وضع‌شده توسط طالبان برای زنان از جمله محدودیت‌های تحصیل و خروج از خانه نیز در افزایش تعداد زنان کشته‌شده بی‌تاثیر نبوده است. نهادهای بین‌المللی از جمله سازمان ملل، هلال احمر پ صلیب سرخ نسبت به بروز بحران انسانی در هرات هشدار داده‌اند و از جامعه‌جهانی خواسته‌‌اند که افغانستان را فراموش نکنند. برای کمک مالی به بازماندگان زلزله در افغانستان می‌توانید به صفحه کمپین سرزمین من به آیدی @sarzamineman.c مراجعه کنید. 

آسلی زنگین فعال ترک، در متنی با عنوان «چرا به واکنش فمینیستی در برابر زلزله نیاز داریم؟» که در دیدبان آزار منتشر شده، از مشاهدات جنسیتی خود در امدادرسانی به زلزله‌زدگان در ترکیه نوشته است: «دوستان ما که در هفته اول پس از زلزله مشغول کمک به زیرآوارماندگان بودند، تأکید کردند که یافتن اجساد زنان در اتاق کودکان و در کنار تخت‌خواب آنها و مردان در نزدیکی درب خروجی، بسیار دلخراش بوده است. در مواجهه با زلزله، واکنش اولیه بسیاری از زنان این بوده که ابتدا فرزندان خود را نجات دهند و نه خودشان را. موضوع دیگری که جان زنان را بیشتر به خطر انداخت، مسئله پوشش و حجاب بود. از آنجایی که زلزله در زمانی رخ داد که همه در خواب بودند، برخی از زنان لباس‌خواب به تن داشتند و پیش از پوشیدن روسری و تعویض لباس از بیرون‌رفتن خودداری کردند. زنان به دلیل انتظارات مذهبی و اخلاقی جامعه در مورد پوشاندن بدن‌ خود در ملاء‌عام، جان خود را از دست دادند یا به خطر انداختند. درحالی‌که مردان در لحظه زلزله مجبور نبودند با انتظارات مشابهی دست‌و‌پنجه نرم کنند.» 

او در این متن بر ضرورت مواجهه جنسیتی و توجه به نیازهای زنان در امدادرسانی تاکید می‌کند. زنگین می‌نویسد: «بازماندگان از لحظه وقوع زلزله نتوانسته بودند لباس‌ها و لباس زیر خود را عوض کنند. کمبود آب، صابون و مواد شوینده باعث می‌شد نتوانند بهداشت خود را رعایت کنند و برخی از آنها دچار مشکلات سلامتی شده بودند. در هفته‌های اول، پیدا‌کردن یک فضای خصوصی برای تعویض لباس‌ نیز سخت بود. در یکی از روستاها زن جوانی اشاره کرد که روز بعد از زلزله، همه زنان روستا عادت ماهانه‌شان همزمان شروع شده بود. اما پد قاعدگی موجود نبود. وقتی هم اقلام اولیه امدادی رسید، پوشک بچه‌ها و کودکان نوپا فراهم‌ شده بود، اما هیچ پدی برای زنان ارسال نشده بود. به‌عنوان مادر از زنان انتظار می‌رفت به نیازهای بهداشتی فرزندان خود رسیدگی کنند، اما ملزومات بهداشتی خودشان به‌عنوان زن نادیده گرفته می‌شد. آنها در دوران قاعدگی از پوشک بچه استفاده می‌کردند. داستان زنی که حجاب خود را از سر برداشت و به دخترش داد تا در آغاز قاعدگی به‌عنوان نواربهداشتی استفاده کند، ما را بسیار متاثر کرد. همچنین زنان زیادی به قرص‌های ضدبارداری برای تنظیم‌ دوره‌ قاعدگی نیاز فوری داشتند چراکه به‌دلیل استرس ناشی از زلزله یا پریود نشدند و یا بسیار زودتر از موعد دچار خونریزی شدند.»

زنگین ادامه می‌دهد: «در محل کمپ، تقسیم کار جنسیتی بر زندگی در چادر حاکم بود. مراقبت از کودک و سالمند، بازتولید خانواده و کار عاطفی و جسمی همه بر دوش زنان بود. ما زنانی را دیدیم که دست‌هایشان از شدت شستشوی دستی لباس‌ها بسیار ملتهب بود. هیچ فضایی برای فرار زنان از چادر وجود نداشت. آنها بیشتر روز خود را در این چادرها بدون وقت و امکان معاشرت با زنان دیگر می‌گذراندند. اکثراً مردان بر فضاهای مشترک کمپ تسلط داشتند و همین امر باعث می‌شد برخورداری زنان از این فضاها برای تامین نیازهای اجتماعی‌ دشوار شود.»

لیلا ماندگار در گزارشی که در سایت زن‌تایمز منتشرشده، روایاتی را از مصائب جنسیتی زلزله افغانستان گردآوری کرده است: زهرا، ۲۴ ساله، ‌نزدیک شش ماه پیشتر از اولین زلزلۀ هرات (۱۵ میزان ۱۴۰۲) عمل جراحی همورویید را سپری کرده ‌بود؛ زلزله‌ای که ‌‌در آن قسمتی از خانۀ آنها فرو ریخت و مادرش در آن ‌‌از ناحیۀ سر و پا زخمی ‌شد. همچنین سبب شد که خانوادۀ شش‌نفری او ۲۱ شب را زیر خیمه بگذرا‌نند. آنها در شهر هرات در منطقه‌ای زندگی می‌کردند‌ که فقط یک دستشویی عمومی در آن‌ وجود داشت و روزانه ده‌ها تن برای استفاده از آن صف می‌کشیدند. 

زهرا روزانه نمی‌توانست به دستشویی برود و بعضی از شب‌ها هم، به‌خاطر آزار و اذیت مردان و یا به‌خاطر تراکم جمعیت، با آنکه ساعت‌ها در صف می‌ایستاد، ‌نمی‌توانست از آن استفاده کند‌. او بعد از اینکه یک شبانه‌روز نتوانست به دستشویی برود، به یبوست شدید مبتلا شد‌ که به خونریزی ‌و نیز عفونت در بدنش انجامید‌: «از قبل بیماری همورویید ‌داشتم. ‌‌یبوست سبب شد که ‌از درد به خود‌ بپیچم و ‌نتوانم روی زمین بنشینم.» زهرا بعد از دچار شدن به درد شدید، مجبور شد‌ نیمه‌شب ‌به دستشویی برود. او ‌ساعت یک با خواهر کوچک‌ پانزده‌ساله‌اش‌ به سوی دستشویی می‌رفت‌ که سه مرد  جوان، به‌منظور آزار و اذیت جنسی، راه‌شان را گرفتند‌: «آنها به ما فحش دادند و گفتند شما جنده نباشید این وقت شب تنها بیرون نمی‌آیید. خواهرم  دستم را کشید که برویم. خیلی ترسیده بود. در همان لحظه یک بچه مرا تیله کرد و افتادم؛ زود بلند شدم و فرار کردیم.» به‌خاطر این اتفاق، ‌خواهر کوچک زهرا ‌دچار حملۀ عصبی ‌شد که ساعت‌ها نتوانست به حالت عادی برگردد: «زبانش بند‌‌ می‌آمد و دچار لرزش شدید ‌شده بود و مادرم دور او کمپل پیچیده بود. بعد از آن شب همیشه گریه می‌کند، می‌ترسد و در خواب هم کابوس می‌بیند. همین دیشب باز هم دچار حملۀ عصبی شد.» 

زهرا و خواهرش آن شب خیلی ترسیده بودند‌ که مبادا آن مردان ‌به سراغ آنها بیایند، ‌زیرا آنها تنها خانوادۀ زیر خیمه در آن محل بودند‌ که در میان پنج تن اعضای خانواده‌اش هیچ مردی وجود نداشت. ‌زهرا در طول شب از درد نخوابید و شب دیگر که قرار بود دوباره به دستشویی برود، متوجه حضور یک مرد کنار خیمۀشان شد‌ که لحظه‌به‌لحظه داخل خیمۀ آنها با ‌چراغ‌دستی نور می‌انداخت‌. زهرا دیگر نتوانست به دستشویی برود و از خیمه خارج شود؛ چیزی که روز سوم بعد از آن اتفاق باعث شد‌ زهرا بار دیگر زیر تیغ جراحی برود و عمل دشوار همورویید را سپری کند: «به‌خاطر فشار در ناحیۀ مقعد، رودۀ بزرگم دوباره دچار پاره‌گی شد‌.‌ خیلی خونریزی داشتم. برای همین دوباره عمل شدم. قبضیت برای من خیلی خطرناک است و نباید دچارش شوم.» 

بی‌بی‌شیرین، ۳۸ ساله، زنی از روستای باریک‌آب در ولسوالی زنده‌جان ولایت هرات است. او و همسرش، بعد از اولین رخداد ‌زلزله ‌در روستای‌شان‌، توانستند فقط ‌‌چهار فرزند‌شان را نجات دهند. آنها اولین روز‌شان را در یک میدان خاکی سپری کردند، در حالی که نه خیمه داشتند و نه دستشویی. هنوز یک روز کامل نگذشته بود‌ که او در ‌کمر، مقعد و زیر شکم درد شدیدی تجربه و حس کرد که چیزی از بین پاهایش خارج شد و بدنش را تر کرد. او فهمیده بود که قاعدگی‌اش نزدیک است و احتمال می‌داد که، به‌خاطر استرس و ترس، زودتر اتفاق افتاده باشد. به همین دلیل، به دنبال ‌تکه‌ای بود که برای جلوگیری از خونریزی از آن‌ استفاده کند. 

بی‌بی‌شیرین به سوی خرابۀ خانۀشان ‌حرکت کرد و وقتی رسید‌ دید که همه‌جا‌ را خاک و خشت گرفته است. ‌بعد از چند دقیقه پس زدن خاک، ‌‌پیراهن شوهرش را یافت. او در گفتگو با زن‌تایمز می‌گوید‌ که جایی نبود تا از آن استفاده کند: «در ‌گوشه‌ای بین خاک‌ها نشستم و چادرم را دور خودم پیچیدم‌ تا تکه را درون شلوارم بمانم‌ که ‌چیز‌ی شبیه گوشت‌ ‌بین پاهایم حس کردم. دستم که به آن خورد، چنان دردی احساس کردم که برای لحظاتی نفسم بند آمد.» جای امنی نبود‌ تا او ‌ببیند آن چیست که از بدنش خارج شده است‌ و نمی‌دانست هم چه کاری باید بکند: «بعد از چند روز با زن همسایه به یکی از خرابه‌ها رفتم‌ و دیدم‌ که یک تکه گوشت و یک ‌چیز‌ سفید دیگر شبیه روده از رحمم خارج شده است.» احتمال می‌داد که ‌علت آن ضربه‌ای ‌باشد‌ که هنگام زلزله و در مسیر خروج از خانه بر او وارد شده بود؛ در لحظه دیوار بر بدنش فرو ریخت ‌که به دشواری توانست خود‌ را نجات دهد: «خونریزی ‌به‌خاطر همین ‌بود. به‌خاطر آنچه بین پاهایم حس می‌کردم، نمی‌توانستم ‌‌آرام و قرار داشته باشم‌. دسترسی به داکتر هم وجود نداشت‌ و ناچار با دستم آن را ‌داخل بدنم فرستادم، ولی دیگر بعد از آن ‌یک لحظه نفس راحت نکشیدم؛ درد تا مغز استخوانم رسید.» 

بعد از دو هفته از اولین زلزله در هرات، دستشویی سیار به روستای بی‌‌بی‌شرین رسید، هرچند ‌‌بدبختانه رفتن به دستشویی هم درد او را کاهش نمی‌داد، زیرا بدنش میکروبی شده بود و نیاز به درمان داشت.‌ او اما بعد از گذشت بیشتر از یک ماه هم به داکتر زن دسترسی پیدا نکرد. بر اساس آخرین ارزیابی‌های سازمان ملل، زمین‌لرزه‌های هرات ۴۸ هزار و ۳۴۷ خانواده را در ۳۸۲ روستای ولایت هرات به‌صورت مستقیم تحت تأثیر قرار داده است که شمار ‌آن به ۲۷۵ هزار تن می‌رسد. 

هرچند آمار دقیقی از کمبود دستشویی سیار برای این تعداد افراد زلزله‌زده ‌در دست نیست، اما این امر‌ ‌برای زنان، به‌ویژه افرادی مانند زهرا و بی‌بی‌شرین‌، ‌فاجعه‌بار بوده است‌‌. به تاریخ ۲۳ میزان، زمانی که سومین زلزلۀ ۶.۳ ریشتری اتفاق افتاد، معصومه* و مادرش ‌با زخمی در پا رفته بودند‌ که از خانۀشان در شهر هرات لباس تمیز و نوار بهداشتی بردارند. آن روز معصومه پریود ‌شده بود و ‌برای جلوگیری از خونریزی به نوار بهداشتی نیاز داشت‌. او می‌گوید‌‌: «سرعت زلزله زیاد بود و دیوار‌ها ترک برداشته بودند. می‌خواستم دروازه را باز کنم که به دیوار کوبیده شدم.‌ مادرم به‌شدت می‌لرزید. وقتی اوضاع آرا‌م‌تر شد، زود از خانه بیرون شدیم. ‌وضعیت مادرم بدتر شده بود، به همین دلیل، پدرم او را به شفاخانه برد.» 

پدر معصومه مادرش را به شفاخانه رساند و معصومه به خیمۀشان برگشت، اما نمی‌توانست جایی برای استفاده از نوار بهداشتی بیابد، زیرا چهار برادر جوانش زیر خیمه بودند. او به دستشویی، که کمی دورتر از خیمۀشان قرار داشت، رفت، ولی مردم در ‌صف طولانی آنجا منتظر رفع حاجت بودند. معصومه تا شب منتظر ماند‌ تا ‌با مادرش، به‌منظور استفاده از دستشویی، به یکی از خانه‌های دور‌دست برو‌د‌: «نبود نان و آب و سرپناه مناسب سر جایش، ‌در آن وضع بزرگ‌ترین مشکل، نبود دستشویی بود. در طول روز فقط یک پیاله آب می‌نوشیدم‌ که ‌به دستشویی نیاز پیدا نشود. تمام روز ناچار از یک نوار بهداشتی استفاده ‌کردم‌ که خیلی اذیتم ‌کرد.» از طرف دیگر، زمین نمناکی که بر‌ آن خیمه را استوار کرده بودند، درد کمر او و پای مادرش را افزایش داده بود، به اندازه‌ای که تا صبح نتوانستند بخوابند: «شفاخانه بیماران عاجل داشت و مادرم را زود مرخص کردند. هر دو از درد می‌نالیدیم و چاره‌ای جز تحمل نداشتیم.» 

 

منبع تصویر: Mohsen KARIMI/ AFP

مطالب مرتبط