نویسنده: ناشناس
سال گذشته در این روز، واقعهای مهم در تاریخ جنبش برابریخواهی ایران ثبت شد. اولین فراخوان رسمی و جمعی تهران توسط فعالان حقوق زنان منتشر شد.برای اولینبار پس از سالها، جمعی از فعالان حقوق زنان در داخل ایران فراخوان داده بودند، برای ژینا و با خواستههایی صریح: «روز دوشنبه، ۲۸ شهریور، ساعت ۱۸، در تقاطع خیابان حجاب و بلوار کشاورز و در همراهی با خانواده ژینا و مردم کردستان گرد هم میآییم تا اعتراض خود به حجاب اجباری را نشان دهیم و خواست رهایی زنان، بازپسگیری زندگی و آزادیمان را فریاد کنیم.»
و مردم آمدند: «جمعیتی غیرمنتظره آمده بود. انگار همه خبر را شنیده بودند و از عصر مرکز شهر قفل شده بود. «دقیقه به دقیقه آدمهای بیشتری به جمعیت میپیوستند. بلوار کشاورز چه جای خوبی برای اعتراضات است. قبلا در انقلاب، میدان آزادی و یا بهارستان چه راحتتر متفرقمان میکردند. چند نفریم؟ هزارتا میشویم؟ خبرگزاری فارس که نوشته ۲۰۰ نفر و چه شوخی خندهداری.»
روسری بهمثابه پرچم
دو روز قبل در گورستان آیچی سقر، بر مزار ژینا، زنان روسریها را برافراشته و شعار «زن، زندگی، آزادی» سر داده بودند. ویدئوی این لحظه خیرهکننده همهجا چرخیده بود و حالا در بلوار کشور تهران پخش میشد: «قرار ساعت ۱۸ بوده اما از یک ساعت قبل آدمها جمع شدهاند و راه میروند یا کنار بانک منتظر میایستند. از سر فلسطین تا ابتدای حجاب، جمعیت ایستاده و کمکم شعارها را شروع میکنند. ابتدا وسط خیابان حلقه بزرگی میزنند. دستها و پرچمهای جدیدمان، یعنی همان روسریهای بیارزششده، در هوا تاب میخورد. زنان سقز چه کاری یادمان دادهاند! رسمی که انگار الهامگرفته از رقص کردی است، نماد اعتراض ما میشود. چه جمعیتی. موجی از سر خیابان حجاب به سمت خیابان کارگر روان بودند و جمع دیگری که از سمت خیابان کارگر به بلوار کشاورز. مثل دستههای عزا در عاشورا، این دو به هم میپیوندند.»
زن مشعلبهدست از میان همین جمعیت بر بلندی رفت و روسریسوزان را در بلوار کشاورز آغاز کرد: «یک نفر روسری را سر چوب گرفته و آتش زد. جمعیت یکصدا او را تشویق کرد. این حرکت از سوی دیگران همراهی شد. حدود ۲۰ یا ۳۰ زن، حجاب اجباری را آتش زدند. چه شکوهی دارد. گروهی از مردم کاغذهایی پخش کردند که شعارهایی مثل «ژن، ژیان، ئازادی» رویشان نوشته شده بود.»
جمعیت دادخواهی میکند، نهتنها برای ژینا بلکه برای آبان: «زن زندگی آزادی» و «مرگ بر دیکتاتور» و «میکشم میکشم هرآنکه خواهرم کشت» بیشترین شعارهایی بود که از سوی جمعیت سر داده شد. شعارهای دیگری که مردم در این تجمع فریاد زدند: «از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان»، «از کردستان تا تهران، اتحاد اتحاد»، «نمیرویم به خانه، انقلاب زنانه» و ... . هرجا شعار کم میآمد قدیمیها را استفاده میکردند. یک شعار هم علیه هنرمندان داده شد: «خیابونا پر از خون، هنرمندا خفهخون.» دقایقی هم به سردادن «۱۵۰۰ نفر، کشته آبان ما» گذشت.
بیشتر بخوانید:
«نمیرویم به خانه، انقلاب زنانه»
زنان در قیام ژینا
زنان جوان، رهبران فضای ملتهب خیابان
اگر درختها و ساختمانهای بلوار به زبان درمیآمدند، شهادت میدادند که بعد از اینهمه اعتراض خیابانی که به چشم دیدهاند، بهوضوح این بار چیزی تغییر کرده است. اینبار زنان جوان هستند که فضای ملتهب خیابان را مدیریت میکنند. زودتر از بقیه خبر میدهند که لشکر موتورهای دشمن در حال نزدیکشدن است. وقتی تجمعکنندگان با پرتاپ گاز اشکآور نیروهای امنیتی پخش میشوند، همان دختران 19-20ساله هستند که دوباره معترضان پراکنده را در یک نقطه متمرکز جمع میکنند. آنها مانند استراتژیستها تعیین میکنند که کدام کوچه نباید پناه گرفت و به سمت کدام خیابان نباید گسیل شد. جمعیت از دویدن و شعاردادن که خسته میشود، کافی است که یکی از آنها شال خود را در هوا تکان دهد یا آتش زند که جمع دوباره بُل بگیرد؛ مثل کبریتی داخل یک خرمن.
بعد هم با چوب روی سطل زبالههای آهنی که حالا وسط خیابان انداخته شدهاند، میکوبند تا شعارها را آهنگین کنند. با ضرباهنگی مثل آنچه که از فیلم استادیومهای فوتبال دیدهاند. در نهایت هم حواسشان هست شعارها تکراری نشود. هر پنج-ششبار که یک شعار فریاد زده میشود، زن دیگری از میان جمع شعار متفاوتی داخل گود میاندازد و همه تکرار میکنند. دست آخر هم زمانی که انرژیها ته میکشد، برای رفتن به سمت خانه زنهایی که روسری آتش زده بودند با این واقعیت روبرو میشوند که مثل گلولههای رنگی نشانههایی حمل میکنند که خبر میدهد چندی پیش کجا بودهاند، که روسری ندارند و بوی دود گرفتهاند.
آنها مهسا امینی را کشتهاند
نیروهای امنیتی ابتدا زیاد نبودند اما به مرور بیشتر شدند و تلاش میکردند مردم را با ویراژ دادن موتورها، آب پاشیدن و گاز اشکآور متفرق کنند و چه تلاش بیهودهای: «تاریکتر که میشود خشم گارد و لباس شخصی دیگر به جوش میرسد. بخشی از ساکنان اطراف خیابانهای تجمع، در خانههایشان را باز کرده بودند تا پناه کسانی باشند که ممکن است از جمعیت فرار کنند. درهای جنوبی بیمارستان را بسته بودند اما از در بالا حتی شیر آب هم باز میکردند که جمعیت تشنه از شلنگ سیراب شود. حاضران برای التیام سوزش، دود سیگار در چشمان یکدیگر فوت میکردند، مردی آب معدنی در میان جمعیت پخش میکرد.»
هرچه هوا تاریکتر میشد تعداد لباسشخصیها و گاردها، صدای تیراندازی و اشکآور و تعداد بازداشتیها بالاتر میرفت: «مردم را ناگهان میگرفتند و با خشونت پرتاب میکردند به سمت اتوبوسها و ونهایی که آورده بودند. تعدادی بر اثر ضربات باتوم و تیرهای ساچمهای زخمی شدند. پشت مانتوی سفید زنی تماما خون است. گفت خون ناشی از ضربه باتوم به سر معترض کنار دستش بوده. حدود ساعت هشتونیم نیروهای امنیتی در بلندگو اعلام کردند: "جمع بیش از دو نفر دشمن ماست." دیگر از این ساعت به بعد راحت نمیشود فرار کرد. راست میروی، چپ میروی دود میبینی و گارد.
ساعت حدود ۱۰ است و خیابانها هولناک شدهاند. انگار داری «دارودسته نیویورکی» روی پرده سینما میبینی. کشانکشان جوانها را میبرند داخل ون. کسی فیلم میگیرد و شیشه ماشینش را خرد میکنند. تابلویی سالم نمانده. جمعیتی را که با عصبانیت اعتراض میکرد به جنون رساندند. گارد دیگر همه شهر را گرفته و تکوتوک معترضان را هم با خشونت بازداشت میکند. جالب است آنها همه اینها را برای این انجام میدهند که ما باور کنیم مهسا را نکشتهاند. اما خبر کشتهشدن او همهجا هست. بیآنکه واقعا خبرش در جایی درج شده باشد. و همین علامت آن است که آنها مهسا امینی را کشتهاند.»