دیدبان آزار

صف‌آرایی طبقات متنوع کارگران و زنان در انقلاب ژینا

شبکه‌ای متکثر علیه تکینگی پدرسالارانه

نیلوفر نعمت‌اللهی: جمعیت معترض درحالی‌که ماشین پلیسی را محاصره کرده‌اند و سعی در واژگونی آن دارند، دست می‌زنند و سرود «آزادی، آزادی، آزادی» سر می‌دهند. دختری با صورتی پوشیده و موهایی که محکم بسته، بالای خودرویی می‌ایستد و روسری‌ مشکی‌ خود را که آتش زده، بر‌می‌افرازد؛ درحالی‌که جمعیت، کلمۀ «آزادی» را بی‌وقفه تکرار می‌کنند، روسری در میان شعله‌ها سرخ و ناپدید می‌شود.

شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت، به مناسبت هشت مارس روز جهانی زنان، در همبستگی با زنانی که روسری‌های خود را در خیابان های سراسر کشور به آتش کشیده‌اند، بیانیه‌ای منتشر کرد که بر اشتراک هدف با معترضان تأکید می‌کرد: «می‌دانیم که چگونه مذهب و تبعیض جنسیتی با پرچم حجاب همواره ابزارهایی در دست حاکمیت برای چپاول و سرکوب کل جامعه و به روز سیاه کشاندن زندگی ما کارگران و ما همه مردم به پهناوری ایران بوده است. حکومت به‌واسطه این ابزارها تعرض کرده، چپاول کرده و زندگی و معیشت ما را به تباهی برده است. از همین رو هشت مارس برای ما کارگران و برای همه مردم روز دادخواهی علیه این ۴۴ سال جنایت و بی‌حقوقی و روزی برای نقطه پایان گذاشتن بر این بساط بربریت و بردگی است. ما به هیچ‌گونه تبعیض و نابرابری‌ای تن نخواهیم داد و هر قانونی که ناقض آن باشد باید لغو شود. حجاب اجباری باید لغو شود. جدا‌سازی‌های جنسیتی ممنوع شود.»

انقلاب «زن، زندگی، آزادی» نقطه عطفی سیاسی‌‌ست که مبارزات متنوع مردمی را علیه حکومت جمهوری اسلامی با هم متحد کرده است. این انقلاب، که به نام انقلاب ژینا هم شناخته می‌شود، بزرگ‌ترین چالش علیه جمهوری اسلامی، از زمان تشکیل آن در سال ۱۳۵۸ به شمار می‌رود. برای نخستین بار، نه‌تنها زنان و کارگران، بلکه اقلیت‌های مذهبی و اتنیکی و افراد ال‌جی‌بی‌تی‌کیو+ به‌صورت آشکار خواسته‌های سیاسی خود را بیان کردند. این امر، بر خواسته‌های چپ و روابط میان جنبش‌های مختلفی که چپ در ایران از طریق آن‌ها سازماندهی می‌شود، تأثیر چشمگیری گذاشته است. انقلاب زن، زندگی، آزادی، شاهد همبستگی بی‌سابقه‌ای بین جنبش‌های مختلف مردمی بوده که اتحاد بین کارگران پیمانی شرکت نفت و معترضان زن، فقط یک نمونه‌ آن است.

تجسم تاریخی دیگری از این همبستگی در ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ رخ داد، زمانی که 20 تشکل و نهاد مستقل صنفی و مدنی معلمان، کارگران، زنان، دانشجویان و بازنشستگان، منشور حاوی مطالبات مشترک خود را منتشر کردند. این منشور، سیستم سیاسی جدیدی را مطالبه کرد که از طریق مشارکت مستقیم جوامعی شکل می‌گیرد که نه‌تنها توسط جمهوری اسلامی، بلکه توسط حکومت‌های سلطنتی پیشین نیز سرکوب شده‌اند. امضاکنندگان، از نیروهای مهم جنبش کارگری، از جمله شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت، سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت‌تپه و همچنین، سازمان‌ها و تشکل‌های دانشجویی، معلمان، بازنشستگان و زنان‌ تشکیل می‌شود. تاکید منشور بر بازنمایی تکثر طبقه‌ کارگر، مظهر تغییری تاریخی برای پارادایم چپ ایران است. منشور، بیانگر شکل جدیدی از سیاست‌های چپ‌گرایانه است که به‌طور واضح، نه‌تنها بر مبارزه‌ کارگران مراکز صنعتی گوناگون، بلکه بر مبارزه‌ زنان، اعضای جامعه‌ ال‌جی‌بی‌تی‌کیو+ و جوامع اتنیکی و مذهبی که توسط سیاست‌های حکومتی به‌عنوان اقلیت برچسب خورده‌اند، تأکید می‌کند. این شکل جدید سیاست‌ورزی، تأثیر بحران گرمایش جهانی و سوء‌مدیریت دولت در مورد منابع طبیعی کشور را نیز در بر می‌گیرد. [1]

 

سخنران مونث

 دهانه‌ «بیلر»های بلند، شعله‌های گاز نفت را روانه‌ آسمان می‌کند، بوی نفت به بینی هر موجود زنده‌ای رسوخ می‌کند، موجی از کارگران به سمت دفتر مرکزی شرکت نفت‌ حرکت می کنند. [2] روز کارگر سال ۱۳۲۵، روز آغاز سیاست کارگری معاصر در ایران است. شهرهای نفتی تازه‌تأسیس آبادان و خرمشهر شاهد وسیع‌ترین اعتصابات کارگری از آغاز صنعت نفت در سال ۱۲۸۷ بودند.[3] در ابتدا، هدف از اعتصابات به‌دست‌آوردن امتیازات اقتصادی، از جمله حقوق بهتر و مسکن برای کارگران بختیاری و عرب بود.[4] اما این امتیازات به‌سرعت به درخواستی در حیطه‌ حقوق سیاسی تبدیل شد. چرا که  کارگران دریافتند شرایط کاری فقط زمانی به‌درستی بهبود می‌یابد که شرکت استعماری نفت ایران و انگلیس متلاشی شود. در این میان، زنی از ورودی ساختمان اصلی دفتر مرکزی که در زبان عامیانه‌ کارگران «مین بیلدینگ» خطاب می‌شد، بالا می‌رود. زنی که یادش با طنین قدم‌های مصممی که برای همیشه در بایگانی استعماری بریتانیا، به‌عنوان سخنران مونث این واقعه ثبت شده، در خاطر مانده است.

در خیال من، او با روسری قرمزی بر یکی از ستون‌های بزرگ سفید تکیه کرده است. وقتی که روسری‌اش را مثل درفشی بالا می‌برد و بر فراز دریایی از کارگران، که همگی آبی لاجوردی بر تن دارند، تکان می‌دهد، سکوت همه‌جا را فرا می‌گیرد. از ملی ‌کردن صنعت نفت می‌گوید: «زیرا دستمزد برابر برای کار برابر، تنها از طریق ملی‌ کردن نفت ممکن است.» افسر بریتانیایی که این لحظه را ثبت کرده، با هراس به او می‌نگرد. نه‌تنها به علت تهدید ضداستعماری اعتصابات کارگران نفت، بلکه به این دلیل که زنی پیشگام مبارزات طبقه‌ کارگر شده است. با این حال، علی‌رغم لرزه‌ای که این زن بر جان قدرتمندان انداخته، در روایت‌های چپ‌ درباره‌ مبارزات کارگران نفت علیه انواع فشارهای استعماری و سپس دولتی، یادی از او نشده است. او حتی در ادبیات نفتی‌ جنوب[5] نقشی ندارد.[6] سرنوشت او نمونه‌ رایجی از فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان در ایران معاصر است. کنشگری سیاسی زنان یا نادیده گرفته می‌شود یا به مبارزات زنان طبقات بالاتر و در قالبی غیرواقع‌گرایانه تعبیر می‌شود که جدا از مبارزات طبقه‌ کارگر است.

در مقابل، فعالیت کارگری غالبا توسط فیگور کارگر شرکت نفت نمایندگی شده است. به‌هرحال اعتصابات کارگری که از سال ۱۳۲۵ آغاز شد، منجر به ملی‌‌شدن صنعت نفت ایران و بعد راندن تمامی نیروهای استعماری از کشور در سال ۱۳۲۹ شد. اعتصابات کارگران نفت، هم‌چنین به موفقیت اتفاقات مهم تاریخی دیگری از جمله انقلاب ۵۷ نیز کمک فراوانی کرد که به پررنگ‌شدن بازنمایی فیگور کارگر نفتی در متون تاریخی و ادبی منجر شد. شخصیت بی‌نام «سخنران مونث»، با حضور در اعتصابات روز کارگر ۱۳۲۵، غلبه‌ بازنمایی فیگور مردانه‌ کارگر نفتی را به چالش می‌کشد و گواهی وجود کسانی است که از آغاز سیاست‌گذاری‌های معاصر پیرامون کار، تفکیک فعالیت سیاسی کارگران و زنان در ایران را زیر سوال می‌برند. علی‌رغم این موضوع، شکاف بین «حقوق زنان» و «حقوق کارگران» را حتی می‌توان تا حدودی در فعالیت‌ جنبش‌های چپ هم مشاهده کرد.

.

جنبش‌های چپ در ایران

پس از تأسیس جمهوری اسلامی، گروه‌های اسلام‌گرا که انقلاب را به نفع خود مصادره کرده بودند صدها فعال سیاسی چپ‌گرا که در انقلاب علیه پادشاهی پهلوی حضور فعال داشتند، دستگیر، اعدام و از کار و تحصیل محروم کردند. متعاقبا تشکیل و مشارکت سیاسی هر سازمان یا حزبی که به‌صراحت به‌عنوان «چپ‌گرا» شناخته می‌شد توسط جمهوری اسلامی ممنوع شد. تاریخ ممنوعیت احزاب سیاسی چپ‌گرا به سال ۱۳۰۹ و دوره‌ پهلوی اول بازمی‌گردد. در دوران فرمان‌روایی پهلوی، فعالیت‌های چپ‌گرایانه همواره بین قانونی و غیرقانونی بودن متغیر بود. اما بدگویی ازین گروه‌ها و سازمان‌های کارگری که برای حقوق سیاسی طبقه‌ کارگر تلاش می‌کردند، از دوران اولیه‌ پادشاهی پهلوی اول تابه‌حال بی‌وقفه ادامه داشته است. در اوایل قرن بیستم، فعالان چپ‌گرا به‌عنوان طرفداران امپریالیسم روسیه و گسترش کمونیسم شناخته می‌شدند. در حال حاضر و در زمانه‌ انقلاب ژینا جبهه‌های سلطنت‌طلب، راست‌گرا و لیبرال اپوزیسیون، همچنان فعالیت‌های کارگران و دیگر گروه‌های جامعه را نادیده می‌گیرند  و آن‌ها را «جدایی‌طلب» و «کمونیست» می‌نامند. آن‌ها کلی‌گویانه به این فعالان برچسب «پیروان لنین» می‌زدند،‌ با وجود این‌که واقعیت‌های جنبش‌های چپ‌ معاصر فاصله‌ زیادی با ایدئولوژی‌های کمونیستی و مارکسیست‌لنینیستی دارند.

موج اعدام‌ زندانیان سیاسی در دهه‌ ۶۰ و پایان جنگ ایران و عراق، جنبش‌های چپ‌گرا را به حاشیه راند. وقتی که دهه‌ ۷۰ گروه‌های میانه‌رو و بعدتر اصلاح‌طلب جمهوری اسلامی به قدرت رسیدند و فضای سیاسی کمی باز شد، جنبش‌های چپ‌گرا در ایران دوباره رونق گرفتند. از آن پس چپ‌گرایان فعالیت‌های خود را با سازمان‌دهی جنبش‌های مختلفی ادامه دادند، اگرچه آن‌ها نیز ریشه‌هایی دارند که به دوران پهلوی و قبل از انقلاب ۵۷ بازمی‌گردد. این جنبش‌ها شامل سازمان‌های مختلف مستقل دانشجویی، بازنشستگان، زنان و کارگران است. آن‌ها ممکن است صراحتاً به‌عنوان چپ‌گرا یا سوسیالیست شناخته نشوند اما آرمان‌های چپ‌ مانند حق دستمزد منصفانه، حق مسکن و آموزش و مراقبت‌های بهداشتی را در اولویت قرار می‌دهند.[7] علی‌رغم این‌که این جنبش‌ها مبارزات متحد با گروه‌های دیگر را در اولویت قرار می‌دهند، تاکنون میان آنها همبستگی پدیدار نشده بود. با این حال انقلاب ژینا نیز یک‌شبه شکل نگرفت و پیشینه‌ای مانند قیام دی ماه و آبان خونین را پشت سر خود داشت. این اعتراضات،  برخاسته از طبقه‌ کارگر بودند و به نمونه‌هایی قدیمی‌تر از همبستگی بین جنبش‌های متنوع چپ‌گرا اشاره دارند.

 

بیشتر بخوانید:

ریشه‌های جنبش MeToo، در مبارزات زنان کارگر

زنان کارگر علیه خشونت جنسی

 

دختران خیابان انقلاب

دی ماه سال 1396، اعتراضات گسترده‌ای برخاسته از طبقه‌ کارگر در مشهد آغاز شد و به‌سرعت سرتاسر کشور را فراگرفت. معترضان شعارهایی مانند «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» سر می‌دادند. با محکوم‌کردن دو جناح سیاسی اصلی جمهوری اسلامی، جمعیت معترض نشان داد که از خواست خود برای سرنگونی سیستم کوتاه نخواهد آمد. معترضان درک جمعی خود را، از این حقیقت که شرایط کاری و زندگی بهتر، فقط از طریق مشارکت مستقیم سیاسی که تنها با سرنگونی کامل جمهوری اسلامی ممکن است، نشان دادند.[8]

یک روز قبل از شروع اعتراضات معروف به قیام دی‌ماه، زنی با نام ویدا موحد از جعبه‌ برقی در خیابان انقلاب در مرکز شهر تهران بالا رفت. او در اعتراض به قوانین تبعیض‌آمیزی که خشونت علیه زنان را موجه و مجاز می‌کند، روسری سفید خود را به دسته چوبی زد و بر فراز انبوهی از عابران به حرکت درآورد. موحد به‌سرعت دستگیر شد اما به دنبال او، از آذر ۱۳۹۶ تا اسفند ۱۳۹۷، زنان در فضای عمومی شهر و به‌ویژه خیابان‌های اصلی که زیر نظارت شدید امنیتی بود روسری‌های خود را برداشتند و آن‌ها را به‌عنوان سمبلی از اعتراض خاموش علیه حکومت، به اهتزاز درآوردند. این دختران  که «انقلاب» را به گوشه و کنار کشور بردند، «دختران خیابان انقلاب» نامیده شدند. طولی نکشید که آن‌ها روسری‌های سفید خود را با روسری‌های سرخ جایگزین کردند و پرچم‌های سرخ‌‌شان را برافراشتند تا همبستگی خود با کارگرانی که در قیام دی‌ماه به خیابان‌ها آمده بودند، نشان دهند. با نشان دادن درهم‌تنیدگی مبارزات آن‌ها، دختران خیابان انقلاب به این مهم اشاره کردند که تحقق حقوق کارگران و  آزادی زنان و افراد ال‌جی‌بی‌تی‌کیو+  زیر نظر دولت فعلی میسر نمی‌شود. درحالی‌که بسیاری از گروه‌ها و افراد مرفه‌تر جامعه درباره‌ سرکوب‌های بی‌رحمانه دولت سکوت کردند و همچنان به اصلاح و نه تغییر نظام، راضی بودند، روسری‌های سرخ دختران خیابان انقلاب نشان‌گر این بود که آن‌ها به چیزی کمتر از انقلاب راضی نخواهند بود.[9]

 

انقلاب ژینا

روسری‌های قرمز دختران خیابان انقلاب، نمادی از همبستگی جنبش زنان با جنبش کارگران است. ما این اتحاد را پیش‌تر هم دیده‌ایم اما از زمان شروع انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، جلوه‌ همبستگی در میان جنبش‌های مختلف به سطوح جدیدی رسیده است. گروه‌های کارگری، هم‌چون شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت و سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت‌تپه، به‌سرعت همبستگی خود را با زنان معترض در خیابان‌ها، نشان دادند. این اتحادیه‌ها اعتصاباتی برگزار کردند که هم در همبستگی با کارگران هم‌قطاری که در صنایع و بخش‌های دیگر دست به اعتصاب زده بودند و هم در حمایت از اعتراضات خیابانی بود که در شهر ژینا در سقز کردستان، آغاز شده بود. نمود‌های همبستگی در میان گروه‌های مختلف شرکت‌کننده در انقلاب ژینا، به شکل‌های متنوعی خود را نشان داد؛ معترضان فارسی‌زبانی که به کردی سرود می‌خوانند، مخالفانی که در زاهدان همبستگی خود را با برادران کُرد اعلام می‌کنند و اشارات صریح کارگران در بیانیه‌ها به خشونت جنسیتی حکومت. از طریق چنین نمودهای همبستگی، این جوامع و جنبش‌های مختلف با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند و باعث شکل‌گیری شبکه‌‌ای انقلابی می‌شوند که همواره در حال تکامل است و در آن کنش‌گری سیاسی، صرفا مردمحور و نفت‌محور نیست.

این‌که کنش‌گری سیاسی در ایران، مردمحور در نظر گرفته شدهقطعا دلایلی تاریخی دارد. به عنوان مثال، کارگران مذکر نفت، غالبا به‌عنوان تنها بخش تأثیرگذار طبقه‌ کارگر درعرصه‌ سیاسی بازنمایی شده‌اند. یکی از دلایل تاریخی این بازنمایی، اعتصابات کارگران نفتی در سال ۱۳۲۹ است که منجر به تغییرات سیاسی در سطح ملی شد. با این حال،  فضای اقتصادی و سیاسی که در آن  کارگران نفتی به‌دلیل شرایط و ضوابط کاری از عاملیت بیشتری برخوردار بودند، به‌شدت با موقعیت کنونی متفاوت است. در حقیقت، با وجود این‌که اقتصاد ایران هنوز به‌شدت وابسته به نفت است، نمی‌توان این وضعیت را ثابت و ابدی دانست. بلکه تقسیم مجدد نیروی کار، گسترش نئولیبرالیسم در اقتصاد ایران از دهه‌ ۷۰ و تحریم‌های خارجی، اقتصاد ملی  را متنوع کرد. این امر، به معنای فاصله گرفتن از اقتصاد رانتی و مبتنی بر نفت مرتبط با سال‌های پایانی حکومت محمدرضا پهلوی و رویارویی با اشکال جدیدی از رانت است.

جمهوری اسلامی از تفکیک نیروی کار به شیوه نئولیبرال بهره برده تا سلطه‌اش بر طبقه کارگر را بیشتر کند. به‌عنوان نمونه در صنعت نفت، کارگران دائمی به‌عنوان کارمندان شرکت ملی نفت ایران شناخته می‌شوند. به این معنا که برای استخدام باید از فرایند غربال‌گری عبور کنند، فرایندی که تعیین می‌کند باورهای آن‌ها تا چه انداره با نظام هماهنگ است. این مساله به این معناست که در صورت استخدام، کارگران از قانون کار مستثنی می‌شوند و حق تشکیل اتحادیه یا اعتصاب ندارند. امروزه  فعالیت‌های کارگری از چندین مرکز اصلی نیروی کار پراکنده و اقتصاد متنوع به ‌وجود می‌آیند. کارگران دائمی نه‌تنها از حقوق سیاسی خود محروم‌اند بلکه از سایر بخش‌های نیروی کار، مانند کارگران قراردادی پیمانی و پروژه‌ای جدا می‌شوند. از این جهت، جمهوری اسلامی شیوه‌ رایج توزیع کار در اقتصاد جهانی سرمایه‌داری نئولیبرالی و طبقه‌بندی نیروی کار را به منظور افزایش نظارت به‌کار می‌گیرد که موجب تغییر شکل‌ فعالیت کارگری می‌شود. تخریب مستقیم زیرساخت‌های اصلی نفت که تغییرات سیاسی بزرگی را  در تاریخ به همراه داشته دیگر به طور مشابه امکان‌پذیر نیست. فعالیت‌های امروزی به جای آن‌که از چندین مرکز اصلی برخاسته باشند، برآمده از  نیروی کار پراکنده و اقتصاد متنوع‌اند. این موضوع پتانسیل ایجاد شبکه‌ای انقلابی را دارد، به جای فیگور تنهایی که تولید انرژی را به خطر می‌اندازد.

 

خواسته‌ها و اپوزیسیون

در منشور مشترک خواسته‌های حداقلی، نویسندگان به تاریخچه‌ اخیر فعالیت‌های  پربار جنبش کارگری، جنبش زنان و غیره اشاره کرده و به این امر اذعان دارند که «این اعتراضات زیرو‌رو‌کننده» که انقلاب ژینا نام گرفت، برآمده از متن جنبش‌های گسترده و پیشرو پیشین و «خیزش نسلی شکست‌ناپذیر» است. آن‌ها می‌نویسند: « امروز پرچم اعتراض علیه نابرابری ساختاری، توسط زنان، دانشجویان دانشگاه‌ها، مدارس ابتدایی و راهنمایی، معلمان، کارگران، عدالت‌جویان، هنرمندان، افراد LGBTQ+ ، نویسندگان و جامعه‌ گسترده‌ای از مردم مظلوم ایران حمل می‌شود. این پرچم از گوشه‌های مختلف کشور، از کردستان تا سیستان‌وبلوچستان، برافراشته شده و حمایت بین‌المللی بی‌سابقه‌ای را به دنبال داشته است. اعتراضی علیه ستمگری و تبعیض بر اساس جنسیت، ناپایداری اقتصادی، برده‌‌داری مدرن نیروی کار، فقر، بیماری، خشونت طبقاتی و ستم ملی، مرکزی و دینی است. این انقلاب علیه هرگونه شکل ستمگری است، بدون داشتن یا نداشتن توجیه دینی؛ هرگونه ستمگری که بر ما، اکثریت مردم ایران، تحمیل شده است.» 

منشور با آشکار‌کردن در هم‌تنیدگی ناپایداری اقتصادی، مبارزات فمینیستی و سرکوب سیاسی دولت، بیان‌گر برآمدن اراده‌ای جمعی برای شکل‌‎دادن دوباره سیاست از پایین است. هدف این منشور، تشکیل گروه‎‌های انقلابی برخاسته از مردم است که آشکارا در تقابل با رویکرد «ائتلاف مخالفان ایرانی» است. این ائتلاف نیز در پیامدهای انقلاب ژینا شکل گرفته و شامل شخصیت‌های برجسته ایرانی مقیم شمال آمریکا و اروپاست که ادعا می‌کنند در صحنه‌ بین‌المللی مسئولیت  نمایندگی هموطنان خود را بر عهده دارند. این ائتلاف شامل نماینده‌ای از جریان چپ نیست و تمامی اعضای آن لیبرال، راست‌گرا  و یا افرادی‌اند که خود را «غیرسیاسی» می‌دانند. قبل از تدوین منشور مشترک خواسته‌ها، جوامع کارگری، کرد و بلوچ و فعالان فمینیستی مقیم ایران، چندین بار بیانیه‌هایی را منتشر کرده‌اند که به صراحت اعلام می‌کند گروه ائتلاف و اعضای آن، نماینده آن‌ها نیستند. پلاکاردی که توسط تظاهرکنندگان در زاهدان نگه داشته شده است، می‌گوید: «رضا پهلوی نماینده‌ ما نیست. ما حزب‌های سیاسی خودمان را داریم. این را بفهمید.»

این گروه ائتلاف در تاریخ ۱ ژانویه ۲۰۲۳، اولین پیام مشترک خود را منتشر کرد که با انتقاداتی از ایرانیان داخل کشور و هم‌چنین جامعه‌ ایرانیان مهاجر مواجه شد. به عنوان نمونه‌ این‌که در زمان تشکیل این ائتلاف، نمایندگان هیچ‌یک از جوامع اقلیتی در ایران شامل آن نبودند،  تمامی نمایندگان این ائتلاف از قوم فارس و از طبقات بالای جامعه‌اند. اعضای این ائتلاف و رسانه‌هایی مانند ایران‌اینترنشنال و من‌وتو، که با شخصیت‌ها و دولت‌های راست‌گرا و محافظه‌کار همکاری می‌کنند، بر این اصرار دارند که این گروه از سلبریتی‌ها، تنها نمایندگان مردم ایرانی هستند. انتقادات از طبیعت نخبه‌گرای اعضای این ائتلاف، و تمرکز آن‌ها بر لابی‌گری با قدرت‌های غربی و نبود ارتباط با فعالیت‌های کارگری و ال‌جی‌بی‌تی‌کیو+ و این حقیقت که هیچ‌یک از این شخصیت‌ها در داخل ایران مستقر نیستند و بنابراین نمی‌توانند با مبارزات اصلی در این زمینه آشنایی داشته باشند، تشدید شده است. با این حال، این ائتلاف هم‌چنان به‌عنوان تنها صدای ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی در رسانه های غربی بیش‌ از حد بازنمایی می‌شود. دلیل این امر در عدم درک رسانه‌های جریان اصلی اروپایی و آمریکایی از ترکیب پیچیده‌ اپوزیسیون  و همچنین پاک‌سازی رسانه‌های ایرانیان مقیم خارج و جمهوری اسلامی از صداهای چپ است.

در حالی‌که منشور مشترک ۲۵ بهمن از 12 اصل تشکیل شده است که شامل ممنوعیت صدور یا اجرای حکم اعدام تا «جلوگیری از اعمال کنترل‌ مردسالارانه» می‌شود. همین‌طور درخواست‌هایی برای ایمنی کارگران و زیرساخت‌هایی برای امکانات جامعه‌های اقلیتی مانند عرب، کرد، بلوچ و لر برای تمرین زبان و فرهنگ خود _ فرهنگ‌هایی که توسط جمهوری اسلامی و همچنین سلطنت‌طلبان ملی‌گرا به نام «مرکزگرایی» سرکوب شده‌اند _ نیز در آن گنجانده شده است. با این حال، در‌حالی‌که منشور حقوق زبان اقلیت، به‌طور صریح به کردستان و بلوچستان - دو منطقه‌ در خط مقدم انقلاب ژینا - اشاره می کند، قابل‌توجه است که هیچ نمایندگی کرد، بلوچ، عرب، آذری یا هر گروه اقلیتی دیگری در میان 20 اتحادیه و سازمان مستقلی که منشور مشترک را منتشر کردند وجود ندارد. با وجود این نقص  و این واقعیت که خواسته‌های منشور هنوز باید دقیق‌تر بیان شود، این منشور هم‌چنان بیانیه‌ای بی‌سابقه برای سیاستی مردمی است که از گوشه‌های مختلف ایران نشئت گرفته است. این درخواست‌ها، حاوی اصولی اساسی هستند که از آن‌ها شبکه‌ای انقلابی می‌تواند رشد کند؛ شبکه‌ای که تمام روسری‌های قرمز و پرچم‌هایی را که در طول قرن‌های گذشته توسط افراد مختلف نگه داشته شده‌اند به هم متصل می‌کند. این همان وحدتی است که سال‌های سال میان مردم می‌جوشید و سرانجام وقتی‌که مادر ژینا در مراسم خاکسپاری دخترش در سقز «ژن، ژیان، ئازادی» را سر داد، فوران کرد. انقلاب ژینا، بی‌شک انقلابی فمنیستی است. نه‌تنها به دلیل آغازش توسط زنانی که خشونت جنسیتی حکومت را محکوم کردند، بلکه به این دلیل مهم که الگوی فعالیت سیاسی‌اش وابسته به رهبری یکه‌‌‌مردی نیست، حالا چه آن یکه‌مرد کارگر نفتی باشد، چه مردی در صدر قدرت. این انقلاب، انقلابی فمینیستی علیه نظام سیاسی پدرسالارانه است. نظامی که حول محور اراده‌ سوژه‌‌ای تکین پایه‌گذاری شده و بقایش وابسته به اعمال قدرت همان مرد واحد است. این انقلاب جوامع و جنبش‌های متکثر را در شبکه‌ای گرد هم می‌آورد که بازنمای تنوع طبقات کارگر امروزی و خواسته‌های آن است. شبکه‌ای متکثر که قیام نوینی ا‌ست علیه تکینگی پدرسارانه.

 

پانوشت‌ها:


[1]مهم است در نظر داشته باشیم که واقعیت موجود پیچیده‌تر از آن است که متنی واحد بتواند بیان کند و سندیکاهای ذکر‌شده نهاد‌های یک‌پارچه‌ای نیستند، در واقع آن‌ها از گروه‌های مختلفی با دیدگاه‌های متفاوتی در مورد منشور تشکیل شده‌اند. به عنوان مثال سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت‌تپه از دو گروه تشکیل شده که یکی از آن‌ها منشور را امضا نکرده است. انتقاد اصلی گروه رادیکال‌تر عدم تکیه بر واقعیت‌های موجود در سازمان‌های مدنی حال‌حاضر و نامعلوم بودن مخاطب منشور است که موجب این فرض می‌شود که مخاطب دولت است و بنیان‌های دولت مرکزی را به چالش نمی‌کشد. برای اطلاعات بیشتر به کانال تلگرام سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه مراجعه کنید.

[2] . این جمله الهام‌گرفته از احمد محمود نویسنده ادبیات نفتی فارسی است.

[3] .روز کارگر در سال ۱۳۲۵، نقطه آغازین اعتصابات کارگری نبوده اما در بیشتر تاریخ‌نگاری‌های معاصر ایران به ‌خصوص آن‌هایی که توسط دانشگاه‌ها و موسسات غربی نهادینه شده‌اند، مانند (تاریخ ایران مدرن نوشته یرواند آبراهامیان و تاریخ مدرن ایران نوشته عباس امانت) این تاریخ بنا بر دلایل متنوعی به عنوان نقطه آغازین سیاست کارگری معاصر ایران مطرح شده است. اولا در قیاس با اعتصابات قبلی صنعت نفت در اعتصابات 1325، خواسته‌های سیاسی به شکل بی‌سابقه‌ای مورد تاکید قرار گرفته‌اند. اعتراضات گسترده‌تر از قبل بود و برای اولین‌بار به‌صورت رسمی به حزب توده بزرگترین حزب سوسیالیست وقت کشور پیوند داده شد که به خصوصیت سیاسی این اعتصابات و اهمیت تاریخی آن‌ها افزود. همچنین اعتصابات سال ۱۳۲۵در پایان منجر به ملی‌شدن صنعت نفت ایران در سال ۱۳۲۹ شد، که به اهمیت آن‌ می‌افزاید. اما روزنامه‌ها و کارهای کاوه احسانی در مورد جنبه‌های اجتماعی کارگری در سال‌های آغازین صنعت نفت ایران بیانگر این است که اعتصابات از سال ۱۳۰۸ شروع شده، در حالی که انواع دیگر اعتراضات از همان ابتدای تأسیس صنعت نفت وجود داشتند.

[4] در ادبیات مربوط به این دوره از صنعت نفت، نیروی کار به سه دسته تقسیم می‌شود، کارگران پنجابی، کارمندان اروپایی و نیروی کار ایرانی. با این حال بررسی‌ای انتقادی‌تر از نیروی کار از منظر تاریخی نشانگر این است که مفهوم «ایرانی» در آن زمان هنوز عادی‌سازی نشده بود و اکثریت کارگران خود را عرب یا بختیاری معرفی می‌کردند، دو جامعه‌ای که در استان خوزستان واقع شده‌اند. برای اطلاعات بیشتر به مقاله «از عمله تا کارگر؛ زایش طبقه کارگر در صنعت نفت ایران - تورج اتابکی» مراجعه کنید.

[5] مکتبی ادبی که از آن به‌عنوان مکتب داستان‌نویسی جنوب نیز یاد می‌شود و شامل رمان‌ها و داستان‌های کوتاهی است که در جنوب ایران رخ می‌دهد و روایت‌هایی با ویژگی‌های خاص جنوب و حضور شرکت نفت دارد.

[6] این پاراگراف الهام‌گرفته از آثار افسانه نجم‌آبادی و سعیدیه هارتمن و تلاش آن‌ها برای متصورشدن و عینیت‌بخشیدن زنانی است که به عنوان نقطه شروع برای به چالش کشیدن تاریخ‌نگاری‌های غالب محاسبه می‌شود. برای متصور‌شدن این سوژگی زنانه همچنین از آثار نویسنده فمینیست سوزان کریمی و گفتگو‌های ادامه‌دار ما درباره فیگور نویسنده زن و سوژگی زنانه در ادبیات معاصر الهام گرفتم.

[7] شرح مختصری که در این پاراگراف‌ها از جنبش‌های چپ‌گرا ارائه دادم، تا حدی تحت‌تاثیر توصیف مشابهی است که شیرین کریمی، جامعه‌شناس، نویسنده و مترجم فمینیست ارائه می‌دهد. نقد ادبی، ترجمه متون فمنیستی به فارسی و تاملات او درباره‌ فمینیسم و سیاست چپ‌گرایانه در ارتباط با انقلاب ژینا الهام‌بخش من بوده است. هم‌چنین این توصیفاتی برگرفته از برخی گفتگوهای من با ایمان گنجی، درباره‌ تغییر پارادایم نظری در چپ ایرانی، تغییر سیاست جنبش‌های تغییردهنده‌ چپ و چالش‌هایی که این جنبش‌ها در زیر فشار افزایش نئولیبرالیسم با آن‌ها روبرو هستند، می‌باشد.

[8] در پاراگراف‌های مربوط به قیام دی‌ماه و دختران خیابان انقلاب به‌شدت مدیون و وام‌دار کار محقق فمینیست سما اوریاد و ارتباطات هوشمندانه‌ای که بین جنبش‌های طبقات کارگر و فعالیت‌های فمینیستی برقرار کرده، هستم.

[9] توضیحات مخصری که از دختران خیابان انقلاب دادم نه تنها از برخورد من با آثار سما خسروی اوریاد، بلکه همچنین از  دل گفت‌وگوهایم با هنرمند کتایون برزگر به‌وجود آمده است. ارتباط نزدیک او با جنبش و نظرات او در مورد مقاومت بدنی زنان در فضاهای عمومی ایران، درک من از جنبش را به‌طور قابل‌توجهی افزایش داد. هم‌چنین از آثار و گفتگوهایی که با نینا وباب پژوهش‌گر رسانه که آثارش درباره بازنمایی زنان در رسانه و مقاوت آن‌ها در فضاهای شخصی و عمومی موجب پیشرفت فهم من از فضا، جنسیت و مقاومت در برابر جمهوری اسلامی و پهلوی شد، تکیه کردم.

مطالب مرتبط