پگاه پزشکی: «دانشآموزان را به مدرسه نفرستید»، «بچههایتان را در خانه نگه دارید»، «دانشآموزان را از مدرسه محروم نکنید» یا بکنید یا … بیمعناست که شما مفعول این جملهها هستید. جنگ برسر «مدرسه» است و این نبرد شماست. ما، همه کسانی که خطکشی رسمی بزرگسال خطابمان میکند، باید به هر شکل که میتوانیم از نوشتن گرفته تا فریادزدن درخیابان تا تشکیل زنجیره انسانی تا هر کاری که به ذهنمان میرسد، همبستگیمان را نشان دهیم و کنارتان باشیم. نه چون شما به حمایت ما نیاز دارید، چون همه به حمایت یکدیگر نیاز داریم و چون بیشتر از هرچیز در تجربه شش ماهی که گذشت فهمیدیم که چهطور رشتههای مقاومت و مبارزه در برابر سازوکارهای متفاوت سرکوبگر به هم پیوسته است و چهطور رهایی کارگران جز با رهایی زنان ممکن نمیشود و رهایی زنان جز با رهایی ملتهای سرکوبشده و رهایی ملتهای سرکوبشده جز با رهایی دانشجویان و رهایی … . از این روست که ما باید کنار شما بایستیم؛ اما نباید شما را مفعول مبارزه خودتان بکنیم. شما دانشآموزان، مقاومتکنندگان و کنشگران اصلی نبرد در/برای/درباره «مدرسه» هستید و ما باید همبستگی بدون تصاحب را تمرین کنیم.
نگاهتان میکنم، با آن مانتو و شلوارهای کسالتبار و زشت، تصویر هر سال را میبینم که در راه خرید مانتوی جدید مدرسه خداخدا میکردم امسال خوشرنگ باشد و نبود. نگاهتان میکنم، با یا بدون موها در تصویر و میشنوم که «مقنعهت کجه»، «مقنعهت را بکش جلو»، «مقنعهت رو درست سرت کن»، «با اون مقنعه نمیشه بری سر کلاس» …. یکچیز را نمیتوان انکار کرد: مدرسه زندان است؛ از نوع پارهوقت آن. این جنایتهای اخیر، نمیتواند و نباید مدرسه را تقدیس کند. با لباس اجباری، برنامه درسی اجباری، دستوردادن و تشرزدنهای مکرر، ممنوعیت خروج. مدرسه زندان است؛ اما زندانیست که اغلب ما در آن برای اولینبار کنار هم زندانی بودن را تجربه میکنیم. سازوکارهای متفاوتی برای مواجهه با سرکوب در مدرسه شکل میگیرد: از سازگاری آنها که ترجیح میدهند … تا طغیان آنها که میخواهند …، از نقشهکشیدن برای فرار از ساختمان در زنگ تفریح تا روشهایی برای فرار از کسالت بیپایان کلاسهای درس، روشهایی برای نشنیدن، چیز دیگری شنیدن، بیارزش شمردن چیزهایی که «همه میدانند از هرچیزی مهمتر است» (کنکور، معدل و چیزهایی از این جنس). در این باهمستان است که نخستین مواجهههای تعیینکننده با نظامهای سرکوبگر گستردهتر نیز رخ میدهد: با اجبارهای ویرانگر بازار کار، با طبقاتی بودن و جنسیتزده بودن تخیل آینده، با برچسب خوردن: زرنگ و تنبل و درسخوان و موفق وشکستخورده نامیده شدن، با تبدیلشدن به یک عدد، یک رتبه، یک معدل. زیستن در این مدرسه/زندان روشهای درهمپیچیده اما متفاوتی از مقاومت را خلق میکند. روشهایی که ابتداییتر، سادهتر یا «کودکانه»تر از روشهای مقاومت در عرصههای دیگر جامعه نیستند. فقط متفاوتند؛ و در این متفاوت بودنشان قدرتی کلیدی نفهته است. اگر این سازوکارهای متفاوت مقاومت، برآمده از مواجهه دانشآموزان با منطق سرکوبگر مدرسه، با بیرون از مدرسه پیوند بخورند امکاناتی را در برابر مبارزه قرار میدهند که میتوانند نیروی سرکوب را غافلگیر کنند؛ چراکه پیشبینیناپذیرند. مگر نشنیدهاید: «بچهها» غیر«منطقی»اند. آنها که به مدرسههای دخترانه حمله میکنند، از شیمی و فیزیک و عربی و ادبیات فارسی خواندن شما نترسیدهاند. از امتحان، کوئیز و میانترم دادن و مضطربشدن شما نترسیدهاند. از پوشیدن لباس اجباری و تشر شنیدن شما نترسیدهاند. از بیرون از خانه بودنتان، از با هم بودنتان، از با هم در مدرسه/زندان بودنتان ترسیدهاند.
البته تردیدی نیست که مدرسه تنها نقطه سرکوب نیست. در اغلب زندگیها سرکوب و به طور خاص سرکوب جنسیتی از خانه آغاز میشود؛ از دختربچهای که خیلی دختر «خوب و ساکتی» است، از لباسی که به نظر پدر یا مادر زیادی «تنگ» است و باید عوض شود، از شهری که «برای دخترها ناامن است» پس تو باید همیشه «تحتِ مراقبت» باشی و… . اما سرکوب در خانه همواره در ارتباط با سرکوبهای بیرون از خانه (مدرسه، خیابان، …) شکل میگیرد و هریک به دیگری قدرت میدهد. از این رو با هم بودن در مدرسه و تجربه مقاومت در این باهمستان اجباری، اقتدار نظم مردسالارانه را در خانه هم سست میکند. البته مجریان مستقیم این سرکوب (مراقبانِ در خانه) همیشه عاملان واقعی آن نیستند، همانطور که مجریان مستقیم سرکوب در مدرسه ممکن است خود در نسبتی پرتنش با این روابط قرار داشته باشند. از این روست که مقاومت دانشآموزان، مقاومت معلمان است و مقاومت والدین مقاومت دانشآموزان و مقاومت … . اما با همه اینها، نبرد بر سر حقِ بودن و در امنیت بودن در مدرسه/زندان نبرد شماست و ما باید کنارتان بایستیم؛ چون شما به ما و ما به شما و هرسرکوبشدهای به دیگر سرکوبشدگان نیاز دارد؛ به همبستگی، مراقبت، همفکری، اما نه به تصاحب.
نگاهتان میکنم در تمام عکسها و فیلمهای ترانهخواندن، شعاردادن، رقصیدن، عکس پارهکردن و روی تختهای بیمارستان درازکشیدنتان. مقاومت در «مدرسه»، نبرد شماست و شما تجربه آن را دارید (بسیاری از ما از یاد بردهایم) و میتوانید هدایتگر باشید. میخواهید چه کنید و از ما میخواهید چگونه کنارتان باشیم؟ پاسخ این سوال بیشک بسیار متکثر است و پیچیده، اما این شما هستید که میتوانید به آن برسید. فیلمهایتان را همزمان پخش میکنم تا صدای فریاد «نمیتونم نفس بکشم» بیفتد روی فریاد «زن، زندگی، آزادی» و بیفتد روی صدای پایتان که بر زمین میخورد و میرقصید و بیفتد روی خنده و ترانه خواندنتان و بیفتد روی گریههای توی بیمارستان و بیفتد روی بیصدایی مقنعهها که پرت میشوند روی زمین. شما نه قربانیان بلکه کنشگران این مبارزه جمعی هستید؛ کنشگران یکی از عرصههای مهم آن، کنشگران «مدرسه» و ما باید بیاموزیم که فاعل را در جای درست جمله قرار دهیم. دانشآموزان فاعلانِ نبرد مدرسهاند.