دیدبان آزار

مسمومیت زنجیره‌ای مدارس و تسلط گفتمان امنیت

چه کسی از مدارس دخترانه می‌ترسد؟

جوانه: از روز ۹ آذرماه که برای اولین‌بار دانش‌آموزان هنرستان دخترانه‌ نور قم دچار مسمومیت شدند تا به امروز، دانش‌آموزان بیش از ۱۴ مدرسه‌ دخترانه و بعضاً پسرانه در شهرهای قم، اردبیل، تهران، تربت جام، قوچان، بروجرد، پردیس و کرمانشاه هدف این حملات تروریستی قرار گرفتند. بیش از ۵۰۰ دانش‌آموز در محیط مدرسه دچار مسمومیت و راهی بیمارستان شدند و یک دانش‌آموز به نام «فاطمه رضایی» در شهر قم کشته شده است. مقامات جمهوری اسلامی تایید کرده‌اند که این مسمومیت‌های زنجیره‌ای، پروژه‌ای برنامه‌ریزی‌شده «با هدف تعطیلی مدارس دخترانه است.»

به دلیل تقارن زمانی این حملات با اوج‌گرفتن مشارکت‌جویی دانش‌آموزان در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، می‌توان آن را نوعی انتقام گیری تعبیر کرد. در ماه‌های نخست جنبش، مبارزه و مقاومت دانش‌آموزان در مدرسه و خیابان کابوس جمهوری اسلامی شد، آن‌هم زمانی که حاکمان گمان می‌بردند با اعمال ساختارهای اقتدارگرایانه و انضباطی، بنگاهی و تجاری‌کردن آموزش، تحمیل برنامه‌ درسی تماماً ایدئولوژیک دینی-نظامی و سرکوب گسترده‌ جنبش معلمان، توانسته‌اند مدارس را تحت کنترل خود داشته باشند.

در واکنش به این اعتراضات و برای مقابله با تزلزل حکومت، همزمان با پیاده‌سازی برنامه‌های مختلف عقیدتی، سیاسی و ایدئولوژیک در مدارس توسط نهادهایی چون وزارت آموزش و پرورش، حوزه‌ علمیه، سپاه و بسیج، این گروه تروریستی نیز با چراغ سبز متشرعان دینی صاحب قدرت، دست به برنامه‌ریزی و اجرای این جنایات در مدارس مختلف زد تا دختران را خانه‌نشین کند. هدف اصلی این دلواپسان ولایی موقتاً و محدود محقق شده؛ برخی مدارس در شهرهای مورد حمله تق‌و‌لق شده‌اند و واهمه‌ تدارک حمله‌ای دیگر از طرف این گروه تروریستی، نیز برخی دانش‌آموزان و خانواده‌ها را بر آن داشته تا از حضور در مدرسه خودداری کرده و تقاضا کنند تا روشن‌شدن موضوع، آموزش به صورت مجازی ارائه شود.

در کنار انگیزه‌ها و اهداف آشکار این جنایات، باید به انگیزه‌های احتمالی دیگر نیز فکر کنیم. وضعیت نگران‌کننده، دلهره‌آور و مبهم مسمومیت‌های زنجیره‌ای مدارس که سه‌ ماه از آغازش می‌گذرد، می‌تواند موقعیت مناسبی برای «مصلحت‌اندیشی‌های تازه» در حوزه‌ مدیریت مدارس به خصوص مدارس دخترانه‌ باشد. بسیار محتمل است، این وضعیت - ترکیبی از بلند شدن صدای اعتراض دانش‌آموزان و والدین به ناامن بودن مدارس، آشفتگی و دستپاچگی مدیران مدرسه‌ها، توجه رسانه‌ای و خواست عمومی برای پاسخگویی و دستگیری عاملان این ترور - به مسلط‌شدن گفتمان امنیت در مدارس دخترانه و عادی‌سازی آن از طریق اخذ تدابیر امنیتی تازه یا تشدید تدابیر فعلی بیانجامد؛ تدابیری ظاهراً در جهت ارتقای امنیت دانش‌آموزان اما به‌واقع برای سرکوب و بازیابی کنترل و اقتدار متزلزل‌شده در مدارس. 

با حاکم‌کردن فضای ترس، ابهام، تردید و پیش‌بینی‌ناپذیری از اینکه هدف بعدی کدام مدرسه‌ است و این جنایات تا کجا ادامه خواهد داشت، «راهکارهای» کنترل‌گرانه و تدابیر نظارتی/مراقبتی در ظاهر برای حفظ امنیت دانش‌آموزان اما در واقع برای سرکوب و سلب حقوق، آزادی، حریم خصوصی و کرامت انسانی آنها راه خود را هموارتر از گذشته به مدارس باز خواهند کرد. این شیفت گفتمانی با این توجیه که خطری جدی در کمین است، سازوکارهای کنترلی و نظارتی را به اقداماتی «موجه» و «واجب» بدل می‌کند؛ به‌گونه‌ای که مقاومت دانش‌آموز، معلم و والدین در برابر اشکال غیرانسانی و سرکوب‌گرانه‌ آن، اگر نه غیرممکن، دشوار شود.

اقداماتی مانند نصب دوربین‌های مداربسته در همه‌ نقاط مدارس دخترانه حتی در سرویس‌های بهداشتی که به گزارش دانش‌آموزان مدرسه فرزانگان دخت‌ایران شهر ساری در ماه‌های نخست جنبش انجام شد، نمونه‌ای از این از تدابیر است که در موقعیت هراس و اضطرار مطرح و اجرا می‌شود. عادی‌سازی حضور نیروهای امنیتی و پلیس در مدارس، افزایش گشت‌های این نیروها در خیابان‌های اطراف مدارس، تهاجمی‌تر شدن طرح‌های کنترل‌گری پوشش دختران، پاییدن مدام دانش‌آموزان و کنترل زیست فردی و اجتماعی آنها در مدرسه و مسیر مدرسه و مانیتور کردن کلاس‌های درس از طریق تکنیک‌ها و تکنولوژی‌های مختلف نظارتی در جهت به اصطلاح «مصلحت» و «امنیت» دانش‌آموزان عنوان می‌شود؛ اما به واقع انگیزه‌ اصلی آنها پلیسی و پادگانی کردن مدارس، در جهت بازیابی تسلط رژیم بر محیط‌های آموزشی است تا کنشگری و عاملیت دانش‌آموزان و معلمان را تهدید و فضای مدرسه را به محیطی راکد، اخته و دست‌به‌عصا تبدیل کند. 

در حالی که در مقابل، مسبوق به سابقه است که نیروهای امنیتی و پلیس عزم و تلاشی برای دستگیری عاملان این جنایات نداشته باشد و همچنان که آنها مدارس بیشتری را مورد حمله قرار می‌دهند، نیرو و منابع خود را برای سرکوب و دستگیری فعالان دانشجویی، کارگری، زنان، بازنشستگان، روزنامه‌نگاران، معلمان و … به کار ببندد. آزادی و عاملیت دانش‌آموزان، تحت تاثیر این پروژه‌‌ تروریستی نه تنها توسط برپایی سیستم نظارتی در مدارس، که حتی توسط والدین دل‌نگران هم ممکن است محدود شود. این خطر وجود دارد که مسئولان آموزش‌و‌پرورش و والدین -گرچه با انگیزه‌هایی متفاوت و حتی متضاد- دانش‌آموزان را محدود کنند و آزادی‌هایی را که دختران برای به دست آوردن آن مبارزه کرده‌اند و هزینه داده‌اند، به‌یک‌باره سلب کنند.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» دانش‌آموزان را در مقام نیرویی جمعی و اجتماعی همبسته کرد تا علیه انفعال و سرسپردگی کورکورانه‌ای که سیستم آموزشی از آنها انتظار دارد، قیام کنند. مدرسه در دل این جنبش به محلی برای تمرین آزادی و برابری و تصور آینده‌ای ورای جمهوری اسلامی بدل شد، و این روی مدارس است که مرتجعان زن‌ستیز را می‌ترساند. طبق گفته‌ها، بناست کمیته‌ای حقیقت‌یاب در این خصوص تشکیل شود؛ اما امید چندانی به روشن شدن موضوع و پیگیری مسئولانه دست‌اندارکاران این رژیم -که صفت کودک‌کش را از آن خود کرده- نیست. تجربه و شواهد هم نشان می‌دهند که مشابه جنایات‌ پیشین مانند قتل‌های زنجیره‌ای و اسیدپاشی سریالی در اصفهان، در این مورد نیز عاملان خودی و گمارده‌ طبقه حاکم هستند.

با توجه به تجربه‌ و آموخته‌های جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» به دنبال قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی، لازم است خود با تکیه بر توان فردی و جمعی‌ برای مقابله با این عمل تروریستی زن‌ستیزانه دست‌به‌کار شویم؛ با اعتراض، اعتصاب و تشکیل کمیته‌های دانش‌آموزی، معلمان و والدین با هدف اطلاع‌رسانی، آگاهی‌بخشی، هماهنگی، تصمیم‌گیری، تجمع، تحصن و جلب توجه رسانه‌ای. همزمان، برای خنثی‌کردن اهداف این عمل جنایت‌کارانه باید متوجه‌ انگیزه‌های پنهان آن، زوایایی که کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند و تبعاتش بر دانش‌آموزان و مدارس نیز باشیم.

مطالب مرتبط