وقتی گامهایی به سوی برابری برداشته میشود -مثلا وقتی زنان و اقلیتها حقوق و جایگاه اجتماعی به دست میآورند- اغلب اوقات واکنش شدیدی در پی آن به وجود میآید. مثلا در واکنش به جنبش رهاییبخش زنان در دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰، در واکنش به Roe v. Wade [1]و قانون متمم حقوق برابر، حملات شدیدی صورت گرفت. کسانی که از تغییر میهراسند با متمرکز کردن نیروی جدید، بر حفظ امتیازات خود واکنش نشان داده و به این ترتیب مانع پیشروی میشوند.
جریان اخیر اتهامات آزار جنسی علیه سیاستمداران، کمدینها، خبرنگاران و هنرمندان سوءرفتار انزجارآور مردان صاحب قدرت را در مرکز توجهات قرار داد. با این که چنین رفتارهایی ابدا چیز جدیدی نیست، اما حالا دارد به پاسخگویی منتهی میشود و دیدیم که مردانی چون «هاروی واینستین» و جدیدتر از آن، «مت لاور» شغل خود را از دست دادند.
برای درک اهمیت تاریخی این اتهامات سوءرفتار جنسی با پروفسور «استفانی کونتز» مورخ و مفسر مسائل زنان گفتوگو کردیم. کونتز قبلا در دهه ۱۹۷۰ در «کالج اورگرین» مطالعات خانواده تدریس میکرد – گروهی که خودش آن را پایهگذاری کرد- او ریاست مشترک و مدیریت آموزش عمومی شورای خانوادههای معاصر را بر عهده دارد و جزو نویسندگان ویژهنامه یکشنبههای نیویورک تایمز است. او در این گفتوگو هشدار داد که جنبش کنونی #MeToo باید نگران ایجاد یک واکنش شدید باشد؛ «این که گام بعدی ما چیست بستگی به این دارد که از این لحظه بهره بگیریم یا نه.» گفتوگوی ما را که به منظور شفافیت، اندکی جرح و تعدیل شده، اینجا میخوانید.
سیل اتهامِ سوءرفتار جنسی در طیف وسیعی، از تجاوز به دختر نابالغ گرفته تا دستمالی کردن، نسبت به مردانی از هاروی واینستین گرفته تا لویی سی. کی. و روی مور و ال فرانکن به راه افتاده است. چه اتفاقی دارد میافتد؟ آیا سوءرفتارهای جنسی پشت سدی پنهان شده بود و حالا دیگر آن دریچهها باز شدهاند؟
ما در بحبوحه یک تحول بنیادین و عظیم هستیم، تحولی که مدتها پیش باید رخ میداد، اما تلاطم زیادی در این دریا وجود دارد؛ فکر نمیکنم پاسخ سادهای در کار باشد. این طور نیست که انگار مردان به اعتراض زنان نسبت به این که با آنها مانند کالای جنسی برخورد میشود و در معرض صمیمیتهای ناخواسته قرار میگیرند کور بوده باشند؛ این یکی از نخستین انتقادها به بردهداری هم بود. زمان درازی است که فعالان لغو بردهداری و زنان اتحادیه این مسئله را مطرح میکنند. از طرف دیگر، واقعیت این است که زنان معمولا این وضعیت را به عنوان یکی از هزینههای زن بودن پذیرفتهاند.
تا دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، تمامی مشاورههای دوستی به پسران حاکی از آن بود که در قرار ملاقاتهایشان تا جای ممکن به دختران فشار بیاورند، چون دختران از بله گفتن هراس دارند. ما در عمل شاهد هیچگونه پوشش مطبوعاتی حول این معضل نبودیم، تا سال ۱۹۷۵ که زنی در کرنل به خاطر لمس شدن از سوی همکارش، استعفا داده بود درخواست خسارت بیکاری کرد. مطالبه او رد شد، چون مسئولان معتقد بودند که او به دلایل شخصی استعفا داده است.
او سپس سازمانی به نام «زنان کارگر متحد» تشکیل داد. آنها یک برنامه سخنرانی ترتیب دادند که «نیویورک تایمز» خبرش را کار کرد. همگی میدانیم [این اعتراض] جدی گرفته نشد. مجله «ردبوک» در سال ۱۹۷۶ پیمایشی انجام داد که دریافت ۸۰ درصد از پاسخگویان، شکلی از آزار جنسی را در محیط کار خود تجربه کردهاند؛ نتیجهای که بازهم نادیده گرفته شد.
به یاد داشته باشید که درآن زمان، حتی رابطه جنسی اجباری در بستر زناشویی هم هنوز نامی نداشت و جرمانگاری نشده بود و تجاوز تنها به برقراری رابطه جنسی اجباری با زنی غیر از همسر گفته میشد. یعنی هنوز دورانی بود که آن نوشته معروف «کنفسیوس» که میگوید وقتی راه گریزی از تجاوز نداری، تکیه بده و لذت ببر، باعث خندیدن همه میشد. اما حالا در شرایطی هستیم که زنان جسارت حرف زدن پیدا کردهاند. پس باید گفت بله، دریچههای سد باز شدهاند.
بیشتر بخوانید:
آغاز راه آزادی: قدرت، خشونت، #منهم
هالیوود و سفیدشویی جنبش #MeToo
در پی این فوران چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا سوابق و پیشینهای هست که این موقعیت را روشنتر کند؟
مورخان دوست ندارند آینده را پیشبینی کنند، چون آینده به کاری که الان انجام میدهیم وابسته است. اگر اجازه بدهیم این جزئیات زننده بر همه چیز غلبه کند و به ریشه این مسئله نپردازیم که چرا زنان مدتی طولانی قادر نبودند این تجربهها را بیان کنند، یا این موقعیت را تضعیف میکنیم و یا باعث دوام وضعیت میشویم؛ و این که هر چند سال یک بار دنبال حجامت باشیم هم راه سهلانگارانهای است.
فوقالعاده مهم است کسانی که مرز تهاجم جنسی را رد نکردند هم [اما همچنان رفتار نامناسبی داشتند] تشویق کنیم تا اشتباه خود را بپذیرند و عذرخواهی کنند. باید بپرسیم که چرا زنان پیش از این احساس نمیکردند که در موضع تصدیقِ [آزار و تجاوز] هستند. دلیلش فقط این نیست که جامعهپذیر شدن ما به گونهای است که یاد میگیریم با دیگران سازگار باشیم و کسی را آزرده نکنیم. بلکه به این دلیل هم هست که ما در بازار کار از حمایت و قدرتی برخوردار نیستیم.
آیا این را پیشرفت واقعی میدانید یا چنین تصوری تنها توهمی از ترقی است؟ نسبت به واکنشهای شدید بالقوهای که ممکن است ایجاد شود، نگران نیستید؟
مردم بالاخره فهمیدهاند که این معضل بزرگی است که به شکلی نظاممند لاپوشانی شده است. این که گام بعدی ما چیست به این بستگی دارد که چطور از این لحظه بهره میگیریم؛ یا نسبت به آن ساکت میمانیم. اگر صرفاً بر سوءاستفادههای جنسی مردان تمرکز کنیم، ممکن است به چیزی برسیم شبیه به حرکت نزولی از پیشرفتی که در روابط نژادی داشتیم. وقتی همه شروع به حرف زدن علیه تبعیض کردند، کمکم افراد استدلال کردند که تبعیض به پایان رسیده است؛ دلیلشان این بود که وقتی همه تصدیق میکنیم که تبعیض نژادی کار بدی است، پس دیگر لازم نیست اقدامی برایش انجام دهیم. متناظر با این مسئله آنجاست که بگوییم به جای اینکه از کمبود قدرت زنان در محل کار حرف بزنیم، تنها به مردان یاد دهیم که چگونه بهتر رفتار کنند.
زمانی بود که مردم فکر میکردند گفتن این که «کوررنگ نژادی» هستند چیز خوبی است...
متناظر کوررنگی نژادی این است که حتی اگر از شر استثمار جنسی خلاص شویم، تغییری در این حقیقت ایجاد نمیشود که زنان به شیوههای دیگری مورد تبعیض واقع میشوند. کسی که رفتار جنسی بسیار مناسبی در روابط خود دارد شاید مرتکب این جنسیتزدگی آشکار شود که فکر کند باید از زنان حفاظت کرد تا در معرض این شرایط هولناک قرار نگیرند.
گاهی میبینیم اتفاقی در دنیای تکنولوژی یا سرگرمی میافتد و میگوییم: «جنسیتزدگی و آزار در این صنعت فراوان است.» به نظر میرسد این وضعیت دارد به سیاست و هنر و فرهنگ و تمامی حوزهها سرایت میکند. اما آیا شما تمایزی در این موارد میبینید؟ آیا باید با تمام این آزارها به یک شیوه برخورد کنیم؟
آزار و سکسیم، بهویژه در مشاغل و فضاهایی که زنان در آن منابعی در اختیار ندارند، بسیار رایج است. افرادی با کمترین درآمد ممکن، مثل مستخدمان هتلها یا کارگران خطوط تولید در دورههای گذشته، در همین وضعیتند. البته به نظر من اتحادیهها و اصناف تا حدی شرایط را بهبود دادند اما حتی در مشاغلی با دستمزد و اعتبار بالا هم آزار شایع است. مثل مشاغلی که مردان نسبت به آن حس مالکیت دارند. در واقع آزار جنسی در همه جا دیده میشود، اما معتقدم در شرایط نامتوازن قدرت، شدیدتر هم خواهد شد.
اتهامات طیف وسیعی از رفتارها را در برمیگیرند. مفرطترین نمونهها اتهام تهدید و اجبار و اعمال زور علیه « هاروی واینستین» یا « آر. کلی» است. در طرف دیگر قضیه موارد سطحیتری وجود دارد که در عین حال هنوز رفتار نامناسبی به شمار میرود، مانند دستدرازی کردن. آیا باید تمام این رفتارهای متفاوت را یککاسه کرد؟ چطور میتوان از هم تفکیکشان کنیم؟
دقیقا یکی از خطرات جریان همین است. ما باید راهی پیدا کنیم که بتوان مردانی را که رفتارهای آزاردهنده داشتهاند از آنهایی که به وضوح تجاوز کردهاند، تفکیک کنیم. همه این رفتارها در یک طیف قرار دارند و از طریق شیوههایی به هم مرتبط میشوند که حتی افرادی که تا به حال آزار فیزیکی به زنان نرساندهاند هم، سالهای متمادی با این شیوهها آنان را تحقیر کرده و نگاه ابزاری به آنها داشتهاند. شاید عجیب به نظر برسد اما از جهاتی شاید لازم باشد که به سمت مسیری مانند «کمیسیون حقیقت و آشتی» آفریقای جنوبی [گردآوری جامع جنایات خشونتآمیز دوران آپارتاید که در سال ۱۹۹۴ در تلاش برای وحدت کشور به مرتکبان بخت منع تعقیب میبخشید] حرکت کنیم. با این روش شاید بتوان از مردانی که مرتکب تجاوز نشدهاند و پس از آن پوزش خواستهند هم گذشت کرد.
به ط.ور خاص، سیاستمداران چه؟ چه رفتاری از جانب آنها را نباید تحمل کنیم؟ امروز داریم بر سر « روی مور» «و ال فرانکن» بحث میکنیم، اما این گفتوگوها به عقب رفته و مثلا دامنگیر بیل کلینتون هم شده است.
ابتدا باید بین رفتاری مذموم مانند رابطه خارج از زناشویی که از جانب هر دو طرف رضایتمندانه است و رفتار جنسی تهاجمی که فاقد رضایت است تمایز قائل شویم. تا چه حدودی میخواهیم به این خطای انسانی، که از قضا در دنیای خارج از سیاست هم بسیار شایع است به عنوان معیاری برای تشخیص صلاحیت اداره کشور متوسل شویم؟
فکر میکنم ما باید تصدیق کنیم که تحقیر و شیءانگاری زنان –به معنای به حساب نیاوردن نظرات زنان، نادیده گرفتن ترجیحاتشان، توجه نکردن به اعتراضاتشان و این توقع از آنان که هر چیزی را تحمل کنند- به چه میزان شگفتآوری شایع است. چرا کسی مانند «بیل مار» -مجری مشهور تلویزیون آمریکا- باید ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده را «فاحشه کوچک نقنقو» بنامد، وقتی میتواند از «بازنده کوچک نقنقو» استفاده کند؟ این تحقیر و شیءانگاری نهادینه و بادوام نسبت به زنان، که حتی توسط بسیاری از زنان نیز صورت میگیرد، واقعیت وضع موجودند. از یک طرف، ما قطعا با این رفتارها مقابله میکنیم. اما اگر بیش از حد تأدیبی برخورد کنیم ممکن است نتیجه عکس بگیریم.
اگر متوجه باشیم که در این میان دوراهی برجستهای وجود دارد و باید مدت زمان زیادی بر سر آن وقت بگذاریم، آن وقت بهترین عملکرد را خواهیم داشت. موارد بسیار بسیار زیادی وجود دارد که از نگاه من میتوان با پذیرش عذرخواهی از آنها گذشت اما ابتدا باید آن عذرخواهیها را مطالبه کنیم.
در این دوران که عده بسیاری به رسانهها بیاعتمادند و بر سر حقایق با هم توافق ندارند، آیا اتهامات سوءرفتار جنسی علیه افراد به یک اندازه شنیده میشوند؟ به نظر میرسد این که حرف قربانیان پذیرفته شود یا نه اغلب بستگی به این دارد که در کدام طیف سیاسی قرار میگیرید؟
به عقیده من درست میگویید؛ الان در زمانی به سر میبریم که افراد بیش از گذشته برای باور روایتها بر اساس دیدگاه سیاسی خود تصمیم میگیرند. به همین دلیل هم ممکن است در معرض واکنشهای شدید که توجیهی برای باور نکردن روایتهاست، آسیبپذیر باشیم. واکنشهایی که میتواند مانع از جذب و متحد کردن مردان و زنان بسیاری شود که در غیر این صورت ممکن بود مایل باشند در موضعگیری تسامح صفر به ما ملحق شوند.
ما باید دقت داشته باشیم که این اتهامات چگونه ممکت است به صورت گزینشی مورد استفاده قرار بگیرند و باید به حقوق مدنی مردانی که متهم به چنین اعمالی میشوند توجه داشته باشیم و نسبت به درک عوامل زمینهای و پیشینهای و ابهامات این اتهامات آگاه باشیم. مهم است که زنان با صدای بلند و با قدرت حرف بزنند و درد و خشم خود را به اشتراک بگذارند اما این هم اهمیت دارد که اینها را تبدیل به یک تحول بلندمدت کنیم، نه یک درمان موقتی.
در طول تاریخ، وقتی به پیشرفت فکر میکنیم، میبینیم که شبیه به یک خط مستقیم نیست؛ فرازونشیبهایی در طول راه وجود داشته است. در حال حاضر کجا هستیم؟ آیا در نشیب بزرگی قرار داریم؟
بله. این هم وجه دیگری است که نشان میدهد این مساله دو سویه دارد. به صراحت میگویم که به نظرم خیلی وقت پیش مردان باید وادار به پاسخگویی میشدند. از طرف دیگر، این نوع خاص پاسخگویی تنها [معطوف به] به آزار جنسی و شیءانگاری زنان است، و نه سایر شیوههایی که زنان مورد تبعیض واقع میشوند. بنابراین پوششی است برای افرادی که از بیاخلاقی جنسی آزرده میشوند، اما نسبت به تبعیض اقتصادی و اشکال دیگر رفتارهای استثمارگرانه نسبت به زنان کاملا بیتفاوتند و صرفا از پذیرفتن این حقیقت سر باز میزنند. مرخصی زایمان خودش نوعی بازتولید همین نظام است. مواردی که به آنها اجازه میدهد محدودیتهای پدرسالارانه بر رفتار زنان را نادیده بگیرند و حتی توجیه کنند؛ محدودیتهایی مانند گرفتن حقوق بارداری و پیشگیری از بارداری زنان.
بسیاری از تبعیضهای علیه زنان را اگر فیزیکی نباشد به سختی میتوان تشخیص داد. چطور میتوانیم مطمئن شویم که به تبعیضهای نامحسوس هم توجهی مشابه موارد فیزیکی آن داریم؟
بله، سیاستهایی از همین دست است که امکان تداوم مسمومیت با سرب را [که به ناباروری مرتبط دانسته شده] فراهم میکند؛ با سرمایهگذاری نکردن در زیرساختهای پاک که از قابلیتهای تولیدمثل زنان حمایت میکند. این برای ما یک دوراهی واقعی است و موظفیم که خشممان را به درستی هدایت کنیم. نباید اجازه دهیم که خشم ما باعث خاموش شدن صدای تبعیض زنان باشد و تفاوتهای میاد افراد را نادیده بگیرد. مثل تفاوت بین سیاستمداری که شخصا رفتار نادرستی دارد اما در عمل به قوانینی رأی میدهد که در راستای کسب دستمزد برابر به زنان کمک میکند. ماهیت نمایشی این اتهامات میتواند سایر سرچشمههای نابرابری را در خود گم کند.
این مصاحبه نخستین بار در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۷ در «Vox» منتشر شده است.
مصاحبه: هوپ ریس[2] و استفانی کونتز[3]
برگردان: نرگس حسنلی
منبع: vox.com
[1] Roe v. Wade پرونده قضایی که به حکم تاریخی دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا در خصوص قانونی شدن سقط جنین منجر شد.
[2] Hope Reese
[3] Stephanie Coontz