طنین عصفوری: هنگامیکه آزارهای جنسی در شبکههای مجازی افشا میشود، اولین سؤالی که هرکسی از خود میپرسد این است که «چرا باید باور کنم؟» و آیا با باور این حقیقت، عدالت خدشهدار نشده است و یا آیا باور ادعای فرد آزاردیده عادلانه است؟ احتمالاً همه ما شاهد این بودهایم که برخی از افراد در واکنش به آزارهای جنسی به انگیزههای قربانی مشکوک میشوند و حتی آن را زیر سؤال برده و فرد خشونتدیده را شریک جرم و مقصر حداقل بخشی از حوادث میدانند. سوالی که این روزها و پس از افشاگری چند تن از دانشآموزان برای بسیاری از افراد بوجود آمده است من را وا داشت تا سعی کنم پاسخی حداقلی برای آن پیدا کنم.
اولین چیزی که در این مسئله باید به آن توجه داشت این است که صحبت کردن از آزار جنسی و آن در نظام مردسالار اصلاً آسان نیست. هنگامیکه شما با یک افشاگری روبهرو میشوید باید این نکته را در نظر داشته باشید که فرد مقابل که شما در قربانی بودن آن شک دارید، شجاعت بسیار به خرج داده است. کسی که قربانی آزارهای جنسی شده باشد میداند که صحبت کردن از اتفاقی که برای او افتاده قطعاً تبعاتی را برای او به همراه خواهد داشت. او میداند که ابتدا ممکن است به افترا محکوم شود، مورد قضاوت قرار گیرد، حتی گاهی شغل خود را از دست دهد و دوستانش از او فاصله بگیرند. پس اگر فرد از خشونتی که دیده است صحبت میکند، با اراده و شجاعتی که به خرج داده، تصمیم گرفته در برابر سیستمی که مردسالار است و از نظر روانی قربانی را مقصر میداند بایستد و مبارزه کند. بنابراین در وهله اول باید به این امر که زندگی قربانی پس از افشاگری دستخوش تغییرات بسیاری میشود آگاه باشیم.
آنچه در باور قربانیان حائز اهمیت است اعتماد به قربانی با هر تعریفی که از آن داریم است. باور قربانیان و اعتماد به قربانی حائز اهمیت است حتی اگر فرد قربانی مدرکی دال بر قربانی بودن خود در دست نداشته باشد. اعتماد نکردن میتواند باعث شود تا آنچه که واقعیت است به حاشیه رود و چرخه سرکوب این سیستم معیوب با قدرت بیشتری به قربانیان آزارهای جنسی تحمیل شود. عدم اعتماد ما بر گفتههای قربانیان آزارهای جنسی میتواند منجر به این شود که قربانیان همواره تبدیل به بازماندگانی شوند که قضاوتهای ما آنها را به سکوتی همیشگی واداشته است.
در گزارشی که واشنگتن پست در سال 2019 از آمار افشاگری آزارهای جنسی منتشر کرده مشخصشده است که بیش از دوسوم قربانیان آزارها هیچگاه روایتهای خود را افشا نمیکنند زیرا دادرسی عادلانه را به دلیل سیستم حقوقی و عدم اعتماد مردم، امری غیرقابلدسترس میدانند.
جرم به معنای جامعهشناختی چیزی است که وجدان جمعی را جریحهدار میکند و کیفر میتواند در حکم غرامتی تصور شود که به وجدان جمعی داده میشود. بنابراین هرگاه یکی از قربانیان روایت خود را برای عموم مردم بازگو میکند این وجدان جمعی با کردار یکی از اعضای جامعه جریحهدار میشود و کیفر میتواند ترمیم این وجدان جمعی بهوسیله همدلی همگانی باشد.
از نظر روحی و روانی، انتقال تجربه یک آسیب از طریق صحبت کردن در مورد آن بسیار دشوار است. وقتی یک قربانی داستان خود را بازگو میکند، بهنوعی در حال آزار و اذیت خود است. یکی از واکنشهای ناخودآگاه در برابر هر نوع آسیب روحی، نادیده گرفتن آن مسئله است، بنابراین افراد بسیار کمی هستند که تلاش میکنند تا آن خاطرات را بازاندیشی کرده و به آن دسترسی پیدا کنند. یکی از راههای کنار آمدن با رویدادهای تلخی که درگذشته برای ما رخ دادهاند، همین امر بازاندیشی و روایت آنها بهوسیله زبان است. روایت کردن نه تنها باعث میشود تا فرد راحتتر با داستان آزاردهنده خود کنار بیاید بلکه همدلی دیگران هم باعث میشود تا او دیگر این تروما را تنهایی با خود حمل نکند. در این سالها فعالان حقوق زنان تلاشهای بسیاری کردهاند تا افراد بیشتر در مورد آسیبهای روحی و روانی خود در زمینه آزارهای جنسی صحبت کنند. این روایتهای جمعی هم تا حدودی علاوه بر موارد ذکرشده قبل به این دلیل است که هنگامیکه قربانی از خاطرات خود صحبت میکند میتواند محرکی برای دیگران باشد تا آنها نیز داستانهای آزار و اذیت و سوءاستفادههایی را که دیدهاند، بیان کنند.
از منظر جامعهشناسی، دورکیم در کتاب خودکشی بیان میکند که انسان اجتماعی لزوماً مستلزم فرض جامعهای است که آدمی تجلیگاه آن است و به آن خدمت میکند. بنابراین هرگاه پیوندهای فرد با جامعه خود سست شود منجر به آسیب فرد و جامعه توأمان میشود. آنچه به فرد احساس ارزشمند بودن میدهد انسجام و یکپارچگی اجتماعی است و این انسجام اجتماعی وابسته به ارتباط فرد با دیگران پیرامونی خود دارد. بنابراین اگر این دیگران بنا را بر قضاوت و شک بر قربانی بگذراند فرد آزاردیده ارتباط و هماهنگی خود را با جامعه ازدستداده که این میتواند علاوه بر ترومای حاصل از آزار جنسی منجر به آسیبهای دیگری هم بشود.
یکی از ایراداتی که به افشاگریها در شبکههای مجازی وارد میکنند ناشناس بودن هویت قربانیان است. باید توجه داشت که در اکثر پروندههای آزار و اذیت جنسی مدرکی دال بر اثبات جرم آزاردهنده وجود ندارد. بنابراین افراد ترجیح میدهند تا روایتهای خود را بدون هویتهای واقعی خود بیان کنند اما این غیرواقعی بودن هویتها ناشی از جعلی بودن روایتها نیست بلکه این نقاب به آنها اجازه میدهد تا بتوانند روایتهای خود را بدون تقطیع و با ترس از قضاوت شدن برای شما بازگو کنند. بازگو کردن روایت با هویت اصلی خود میتواند به این معنا باشد که پرونده شما اعتبار بیشتری نسبت به یک هویت ناشناس دارد اما به دلیل نبود قوانین حمایتی از فرد قربانی هزینه صحبت کردن از آنچه که اتفاق افتاده است گاهی میتواند بسیار زیاد باشد.
نیاز به بیان واقعیت و آزادی بیان آنچه رخداده است میتواند یکی از حقوق اساسی بشر باشد. در سیستم حقوقی که قربانیان با محدودیتهای شدید مواجهاند نباید ما نیز خود را در جایگاه هیئت منصفه و دادگاه قرار دهیم و قربانیان را صحت آزمایی کنیم. وظیفه ما بهعنوان بخشی از جامعه احترام به بازماندگان و حقوقشان و همدلی با آنها است. قضاوت و شکاکیت ما به روایتها تنها به این معنی است که ما پیش از اثبات، قربانی را دروغگو در نظر گرفتهایم و حال این قربانی است که باید روایت خود را اثبات کند. بنابراین رسانه و فضای مجازی باید همان مکانی باشد که سیستم حقوقی آن را از ما سلب کرده است. تمامی اینها به این معنا نیست که یک ادعای دروغین مطرح نخواهد شد. هیچیک از روایتها مانند همه موارد دیگر زندگی کامل نیست اما صحبت از ادعاهای دروغین به عنوان مخدوش کردن روایت خود امری ناعادلانه است.
باید به یاد داشته باشیم که با اعتماد به قربانیان، ما نیز این حرکت را پیش میبریم و به ایجاد فضاهای امن برای آنها کمک میکنیم تا قدم بردارند و در مورد داستانهای خود صحبت کنند و بهتبع آن، بهبود یابند. همچنین، با اعتماد به آنها، باعث میشویم تا افراد بیشتری حمایت شوند و روایتهای خود را بازگو کنند و ازاینرو، در از بین بردن فضایی که به مجرمان تا پیش از این کمک میکرد، مشارکت میکنیم. ما مخاطبان با اعتماد کردن و خواندن روایتها چیزی برای از دست دادن نداریم، اما قربانیان میتوانند از طریق اعتماد به ما و روایت آزارهای خود به مسائل مهمتری دست پیدا کنند. بنابراین کافی است که فقط آنها را بشنویم.