زهره اسدپور: خشونت علیه زنان پدیدهای است گسترده که هم حوزه خصوصی و هم حوزه عمومی را دربرمی گیرد. یکی از شایعترین انواع خشونت علیه زنان در حوزه عمومی، آزار خیابانی است. آزار خیابانی طیف وسیعی از رفتار خشونتآمیز را در از نگاههای جنسی تا لمس بدن و متلکپرانی و پیشنهادهای شرمآور و … در برمیگیرد، کمتر زنی است که حضور مستمر در حوزه عمومی داشته باشد و با آزار خیابانی مواجه نشده باشد. آزار خیابانی همچون دیگر انواع خشونت، تأثیرات مخربی بر جسم و روان زن خشونتدیده میگذارد که بارها به بحث گذاشته شده است؛ اما این تأثیرات مخرب جسمی و روانی بر فرد خشونتدیده، تنها پیامد خشونت نیست، یکی از بحثانگیزترین پیامدهای خشونت عموماً و آزار خیابانی بهویژه، خصلت کنترلگری خشونت است.
خشونت بهمثابه ابزار کنترل
تجربه خشونت، در یک فرایند بدون واسطه به فرد خشونتدیده آسیب میزند، اما این آسیب در همینجا متوقف نمیشود. فرد خشونتدیده طی یک مکانیزه قابلدرک، سعی میکند حتیالامکان خود را از وقوع مجدد خشونت دور نگه دارد. این حزم و احتیاط، تنها به فرد خشونت دیده منحصر نمیشود، بلکه در قالب توصیههایی خیرخواهانه برای زنان، در جامعه منتشر میشود. زنان از حضور در برخی محلات و خیابانها، از اینکه سوار خودروهای شخصی شوند، از خروج از خانه در ساعات تاریک و خلوت منع میشوند. به نظر میرسد این توصیهها به مصونیت زنان کمک میکند اما از سویی دیگر زنان را از زیستی برابر با مردان محروم میکند. بهعبارتدیگر زنان بیدون اینکه منع قانونیای وجود داشته باشد، خود را از برخی حقوق قانونی خود محروم میکنند تا مصون بمانند. یکی از بارزترین این محرومیتها، محرومسازی از شهر، محرومسازی از خیابانها، محرومسازی از اماکن عمومی، محرومسازی از حق بدیهی شهروندی برای حضور در کوچه و خیابان در هر ساعت و زمان است.
موضوع وقتی پیچیدهتر میشود که کسی مسئول مستقیم محرومسازی زنان مشخص نیست، اگر خشونتهایی چون نابرابری قانونی در قانون مدنی یا حتی خشونت خانوادگی مسئولان مستقیمی دارد که میشود آنها را مورد خطاب قرارداد، در محرومسازی شخصی زنان از حقوق شهروندی خود و بهخصوص حق خود بر شهر، بهسادگی نمیتوان مقصر و مسئول را شناسایی کرد (گرچه بیتردید مسئول اصلی این وضعیت پدیده خشونت علیه زنان به شکل عام است).
خشونت علیه زنان بهمثابه ابزار کنترل سیاسی
این واقعیت که خشونت علیه زنان، در سطح اجتماعی ابزار کنترل زنان است، از دید تمامیتخواهان به دور نمانده و بارها و بارها از این ابزار استفاده شده است. یکی از جنجالبرانگیزترین این موارد به بهار عربی و انقلاب مصر مربوط میشود. بهار عربی در مصر با پیام ویدیویی «اسماء محفوظ» دانشجوی جوانی که مردم را به حضور در میدان آزادی (التحریر) فرامیخواند شعلهور شد. حضور در التحریر، به تصرف میدان منجر شد. مردم با برافراشتن چادرها در میدان، عزم خود در سرنگونی مبارک را به ظهور رساندند، حضور میلیونی مردم در التحریر مقارن شد با سازماندهی مردمی برای «میدان» و توسط زنان و مردانی که در «میدان» بودند. گزارشهایی که از التحریر مخابره میشد، نشان میداد زنان و مردان در کنار هم در میدان ایستادهاند و مبارزه میکنند، آزار خیابانی به کمترین حد خود رسیده بود و زنان انقلابی در کمال امنیت در کنار مردان به سر میبردند، اولین گزارش حاد خشونت جنسی علیه زنان، در همان شب سقوط مبارک مخابره شد، عدهای زنی خبرنگار را دوره کرده و او را مورد آزار و اذیت جنسی قرار دادند، این خبر همچون بمبی در جهان منفجر شد و سرآغاز اوجگیری تحلیلهایی اورینتالیستی علیه انقلاب مصر شد، تحلیلهایی که مرکز ثقل خود را بر بدویت مردم مصر و عدم شایستگی آنان برای حکومتی دمکراتیک نهاد بود.
خشونت علیه زنان انقلابی، گاه نمودهایی رسوایی برانگیز مییابد. زنانی که برای گرامیداشت ۸ مارس در التحریر گرد هم آمده بودند بازداشت شده و از آنان آزمایش بکارت گرفته شد. یکی از افسران در کنفرانسی خبری که به مناسبت بازداشت این زنان برگزار شده بود با به زیر سوال بردن «نجابت» بازداشتشدگان، سعی کرد انجام آزمایش بکارت را توجیه کند، اما شرایط آنگونه که نظامیان طلب میکردند پیش نرفت، «سمیرا ابراهیم» یکی از زنان بازداشتشده علیه نظامیان اعلام جرم کرد، او برخلاف هنجارهای جامعه با صدای بلند از خشونتی که به او روا شده بود سخن گفت و دعوای حقوقی خود را تا پیروزی به پیش برد و نهایتا توانست حکم غیرقانونی بودن هرگونه آزمایش بکارت در زندانهای پلیس را به دست آورد.
در بزنگاه دیگری زن باحجابی که در تظاهرات علیه نظامیان شرکت کرده بود بهشدت مضروب شد، در ویدیویی که بهسرعت میلیونها بیننده یافت، زن جوان بر روی زمین کشیده میشود، لگد میخورد و لباس از تنش کنده میشود. انتشار گسترده این ویدیو منجر به تظاهرات گسترده مردم مصر زنان و اعتراض به خشونت نظامیان شد. متعاقب اعتراضهای گسترده داخلی و جهانی، نظامیان مصر مجبور به عذرخواهی شدند.
ازآنجا که روند رو به رشد و مشکوک آزار خیابانی علیه زنان و بیتفاوتی نظامیان حاکم به این مقوله، ظن سازماندهی شده بودن این آزارها را تقویت میکرد، مردم خود دست به مقابله زدند، کمپین «لا تحرش»(آزار جنسی ممنوع) بهسرعت در شهرهای بزرگ مصر فراگیر شد، گرافیتیهای فراوانی در حمایت از این کمپین بر دیوارها جای گرفت، مردم تصمیم گرفته بودند در غیاب مداخلهی حکومت، خود به اقدام علیه آزارگران جنسی بپردازند، مزاحمان جنسی، توسط مردم شناسایی و موقتا بازداشت میشدند.
مرور آنچه که در مصر گذشت، به باور من چند نکته مهم را نمایان میسازد. توسل به خشونت علیه زنان از سوی نظامیان حاکم، بهعنوان ابزاری برای کنترل زنان و حذف آنان از خیابان به کار گرفته شد، گرچه هنوز نمیتوان با قطعیت از میزان موفقیت این ابزار در حذف زنان سخت گفت، اما میتوان حدس زد هرچقدر ایدئولوژی جنسیت در جامعهای قویتر باشد و هرچقدر هنجارهای اجتماعی آزار جنسی را موجبی برای خدشهدار شدن حیثیت زنان بدانند، آزار جنسی خیابانی، ابزار کارآمدتری برای کنترل سیاسی زنان خواهد بود. نکته مهم دیگری که در رابطه با آزار سازمانیافته جنسی زنان در مصر قابل توجه است، این است که زنان مصر قربانیان خاموش این ابزار نبودهاند، مواردی چون طرح دعوی علیه آزمایش بکارت و یا تظاهرات گسترده زنان در اعتراض به خشونت نظامیان علیه زنان و یا حتی جنبش لاتحرش، نشانههای امیدبخشی هستند که نشان از عزم زنان و البته مردان برای غلبه بر سلاحی است که از سوی نظامیان برای حذف نیمی از جامعه از اعتراضات خیابانی به کار گرفته میشد.
آنچه روی داد
هفته گذشته در پی درگذشت آقای رفسنجانی و حضور گستردهی مردم در مراسم تشییع و خاکسپاری، گزارشهای فراوانی مبنی بر وقوع سازمانیافته آزار جنسی در طول مراسم منتشر شد. اخباری که از این حوادث نقل میشد، این ظن را تقویت میکرد که این آزارهای جنسی فراتر از حوادث روزمرهای بود که در خیابان همواره زنان شاهدند. (البته باید توجه داشت، با توجه به رواج آزار خیابانی در ایران، قضاوت درباره سازمان یافته بودن حوادث رخداده در مراسم تشییع رفسنجانی ساده نیست) اگر این پیشفرض را بپذیریم که اقتدارطلبان اوباش را برای ایجاد جو ناامنی و حذف زنان از هرگونه حضور خیابانی بسیج و سازماندهی کردهاند، باید بپرسیم چه باید کرد؟
چه باید کرد؟
واقعیت این است که در جامعهای مانند ایران، قربانیان آزار جنسی اغلب احساس شرم میکنند و کمتر حاضرند درباره آزار سخن بگویند و یا در برابر آن واکنش نشان دهند. هنجارهای اجتماعی هنوز آنقدر مترقی نشدهاند که انگشت اتهام را بهسوی زن قربانی نشانه نروند. چنین شرایطی هزینه اقدام سازمانیافته برای آزار جنسی زنان به هدف حذف زنان از حوزه عمومی را کمتر کرده و این شیوه را میتواند بهعنوان شیوهای وسوسهبرانگیز برای اقتدارگرایان جلوه دهد.
به باور من اولین گام برای ناکارآمد کردن این سیاست، تشویق زنان به سخن گفتن از آن است. ممکن است تبدیل به یقین شدن ظن سازماندهی شده بودن آزار جنسی، در وهله اول موجب ایجاد هراس از حضور خیابانی شود، اما سویه دیگر ماجرا این است که این گفتگوی جمعی و طرح سوال جمعی، در دل خود پاسخهایی برای مواجهه با این معضل را نیز دارد. علاوه بر این گفتگوی جمعی درباره آزار جنسی زنان، موضوع مکتوم آزار جنسی را به سطح گفتمان عمومی ارتقا میدهد و در دل این گفتمان میتوان به طرح موضوعاتی همچون حق زن و خشونت علیه زنان بهطور عام و مواجهه زنان با خشونت پرداخت.
تجربه مصر میتواند نویدبخش این باشد که زنان بسیاری یافت خواهند شد که از سلاح آزار جنسی مرعوب نخواهد شد، شاید بیراه نباشد اگر امیدوارم باشیم که این زنان، پیشگامان ارائه رویکردی جدید در مقابله با خشونت و آزار خیابانی باشند؛ و البته ظن سازمانیافته بودن آزار جنسی اخیر، میتواند مردان بسیاری را در مقابله با آزار جنسی همگام زنان کند. همگامی این مردان بهخصوص در هر حضور خیابانی دیگری، هزینهی آزار جنسی را برای آزارگران بالابرده و توسل به آن را دشوار میکند. تبدیل فضای کنونی به فضایی که در آن زنان علنی و با صدای بلند از خشونت سخن میگویند و همدستان فراوانی از میان مردان برای مقابله با آزار دارند، نهتنها سیاست حذف و کنترل زنان در فضای عمومی را خنثی میکند بلکه گام بلندی برای مقابله با پدیده خشونت علیه زنان در وجوه مختلف است.
منبع: بیدارزنی