نویسنده: صاد
این یادداشت را در اوج عصبانیت مینویسم. زمانی که پشتبند رسوایی تجاوز جنسی در کره جنوبی و تلاش عدهای برای تلطیفسازی آن یا جلوهدادن آن به عنوان غرور ملی توسط آیسان اسلامی، خبر قتل الهه حسیننژاد آمده است. با ضربات چاقو جانش را گرفته و بدنش را در حاشیه شهر رها کردهاند. اینفلوئنسرها و ... در حال بازنشر کردن راهکارها و توصیههایی برای امن ماندن و کشته نشدن زنان هستند؛ لوکیشن بفرستید، سوار ماشین غریبه نشوید، و ... . اگرچه با حسن نیت، اما مسئولیت زنده ماندن همچنان با ماست، باید مراقب خود باشیم و برای حفظ جانمان محدود و محدودتر شویم. مسئولیت دور هم جمع شدن، تعریف برنامههای آموزشی، کنشگری و ... . بار اعتراض، بازداشت و ... بهدلیل کنشگری هم روی دوش ماست. اما مسئولیت مردان چیست؟ نگویید در این میان به جای جمهوری اسلامی یقه مردان را گرفتهای، که ما در این رویارویی دائمی، زندان و حبس و تحقیر و شکنجه کشیدهایم. پس دوباره میپرسم: مسئولیت مردان چیست؟
پنج سال پیش جنبش روایتگری علیه خشونت جنسی در ایران شروع شد و پس از اینهمه تلاش و فشار و ایستادگی، به ندرت مرتکبان از خود مسئولیتپذیری نشان دادند. زنان بودند که دادخواهی کردند و بار این مبارزه را به دوش کشیدند. انبوهی از مردان پشت هم درآمدند، عدهای خود را به «آموزش ندیدن» زدند و برخی در مقام مدافع و توجیهگر وارد عمل شدند. تنها متنهایی که توسط مردان نوشته شد تلاشی بود برای خصمانه و ناعادلانه توصیف کردن جنبش روایتگری، و لاغیر. اگر متنی توسط مردان دستبهقلم درباره ریشههای خشونت، بازبینی مردانگی، چگونه جبران کنیم، چگونه در رفاقت و مناسبات مردانه بازبینی کنیم و ... در آن دوران نوشته شده، لطفا زیر همین پست برایم بگذارید. مگر نه اینکه تجاوز کردید و خشونت ورزیدید چون «در ایران با فقدان آموزش مواجهیم»، دستی بالا میزدید و میپیوستید به فمینیستهایی که تلاش میکند بخش کوچکی از این خلا را پر کنند.
ژینا کشته شد و مردم خروشیدند به نام زن و زندگی. حدود سه سال گذشته، هر روز خبر زنکشی پشت زنکشی میآید و مردان و تریبونهایشان همچنان در انحصار مسائل «مهم» و «کلان» است. دریغ از یک پرسش که سهم یا وظیفه ما در میانه اینهمه خون و جنایت چیست؟ زنان روزانه بهدست مردان کشته میشوند، چطور بهعنوان یک مرد پرسشی برایتان شکل نمیگیرد؟ چطور از زنان اطرافتان نمیپرسید که چه کاری از شما برمیآید؟ در بین اینهمه جستار و ترجمه و تولید دانش توسط مردان، چطور ردی از به پرسشکشیدن مردانگی و تعمق در بحران زنکشی و مسئولیتپذیری مردان نیست؟ چطور در حد ترجمه متون کاربردی و عملی برای آموزش مردان هم وارد عمل نمیشوید؟ چطور به ذهنتان نمیرسد با رفقا و همقلمان و همپیالهایهایتان جمع شوید و قدمی بردارید. چطور داوطلب نمیشوید برای کمک به گروههای فمینیستی دستکم در تولید محتوا؟ از این همه درسگفتار و کارگاه و نشست، چرا دقیقهای به مردانگی و آموزش مردان و مقابله با خشونت اختصاص پیدا نمیکند؟ این آموزشها هم باری بوده است که جریان فمینیستی باید به دوش میکشیده چون در شان مردان هگلخوان و فوکو ترجمهکن و آدورنو درسبده نبوده است. این موضوعات دم دستی را باید به همانها که در خطر کشتهشدنند و مورد تجاوز قرار میگیرند سپرد. رد خون زنان را بگیرید به جمهوری اسلامی و سرمایهداری و ساختارهایی که علیهشان میجنگید نمیرسید؟
قصد ندارم انگلیس را الگوی مقابله با خشونت قرار بدهم. این مثال را صرفا از این جهت مطرح میکنم که قتل فجیع زنان چطور مردان را دچار حس شرم و همزمان مسئولیتپذیری کرد. قتل سارا اورارد و سابینا نسا در انگلیس به یک نقطه عطف برای مسئولیتپذیری و کنشگری مردان در ارتباط با خشونت مردانه تبدیل شد. سازمانهای مقابله با خشونت علیه زنان با خیل عظیمی از مردان داوطلب همکاری مواجه شدند. مردان جوان روانه شدند به سوی دورههای آموزشی و کار داوطلبانه. سازمان مردان علیه خشونت جنسیتمحور تاسیس کردند، نهتنها در انگلیس، در نقاط دیگر هم، در همین نزدیکیهای خودمان. «پروژه مردان فمینیست»، پس از به راه افتادن جنبش میتو و با هدف درگیر کردن مردان پایهگذاری شد. سازمانی که کارگاه آموزشی برای مردان برگزار میکند و برای آنها از جامعهپذیری مردسالارانه، هنجارها و نقشهای جنسیتی، مردانگی سمی و ضرورت بازبینی در مردانگی غالب میگوید. این گروهها تلاش میکنند مردان را بر منفعتی که از مردسالاری میبرند واقف کنند و به آنها نشان بدهند که چگونه هنجارهای مردسالارانه را بازتولید میکنند، حتی اگر به طور مستقیم مرتکب خشونت علیه زنان نشده باشند.
زنکشی و خشونت علیه زنان، یک بحران اضطراری است. اینکه «مرد خوب» باشید و خشونت نکنید و نکشید کافی نیست. باید جلوی مردان خشونتگر دربیایید. دست از همپیمانیها و «برادری»های سمی بردارید. از آن انبوه حلقههای مطالعاتی، زمانی را به چگونگی مداخله (فروتنانه و نه سردمدارانه) در این وضعیت اختصاص دهید. در جلسههایتان از اینهمه خون و خشونت بگویید و قدمی بردارید. این یک وضعیت اضطراری همگانی است. به این مبارزه بپیوندید.