نویسنده: الصا
برای بوی خاک و ذرات آن که مینشیند به تن عابر خسته، برای شبنم سرد روی ماتم درخت، وقتی که شب، مثلههای درخت را در میان مویه روز رها کرده است. برای تالاب در حال احتضار که میدود تا بتپد زیر ریشهای، تا بلکه زبالهها تهماندهاش را نبلعند، تا بلکه آینده چشمانش، نقش «زن، زندگی، آزادی» را به خود ببیند. آن ریشه سر دوانیده، به هر سمت که بنگری در میان حصار آهن و آجر، سر برمیآورد. آیا حافظهای که با ریشه و آب پیوند بسته را میتوانند به حکم سنگ و آهن بست؟ هرگز.
چند روز پیش اخباری مبنی بر احکام سنگین زندان برای فعالان زنان در گیلان صادر شد که مجموع آن ۶۱ سال است. عددی که برای نسل امروز ما، یادآور بسیاری سرکوبها و کشتارهاست. خدای دهه ۶۰ به انتقام حیثیت برباد رفته امالقرای اسلامی، در میان رقص و آتش لچک، دستوپا میزند. در تمام معبرها و خیابانها هرچه رنگ پاشیدهاند اسم رمز مبارزه، «زن، زندگی، آزادی» همچنان تکثیر میشود. به ناچار، دست به سرکوب مبارزان میزنند و در زندانهای نمور و بیهوای گیلان شکنجه میدهند، تا روح عصیانشان را بخشکاند. اما شور زندگی آنجا که از زندان تا دادگستری، ناامیدی میان چاکران در دربار ولایت را برای ما به تصویر میکشد، موج میزند: همدلی فعالان زن گیلان در زندان و پس از زندان در مقابل بازجو، قاضی و ... گویی رسوایی نعرههای احسانالله خان در روزهای پس از جنبش مشروطه در سبزه میدان رشت اینبار در غضب قاضی جمهوری اسلامی نمایان میشود: زنان اطاعت نمیکنند، از حد گذراندهاند.
این دستورها نتوانست زنان عصبانی گیلان را از مبارزه منصرف کند. سیطره سایه مردانه مبارزه در جنبش مشروطه، باعث شد که صدای مبارزه زنان با زور چکمه و فتوا سانسور شود، با این وجود زنان گیلان مثل تبریز، کردستان و بسیاری از مناطق دیگر با تاسیس مدارس بنا به ضرورت روز، آموزش زنان را بهصورت جدی در پیش گرفتند. مرتجعان، مدرسه آتش میزدند، خانه به مدرسه تبدیل میشد. انجمنهای زنان، جمعیت نسوان و نشر مجلات زنان نشان از ترقی زنان گیلان در تحولات ایران است.
اینک پس از ۱۰۰ سال آزمون سخت مبارزه، زنان در گذر تحولات تاریخی از مشروطه تاکنون دریافتهاند که روایتگری بهعنوان میراث زنان چگونه میتواند تبدیل به خلق میدان مبارزه در مکان و زمان مختلف بشود. حاکمیت، جمع زنان را از خانه تا خیابان با برچسب خالهزنک از هم جدا کرد تا هیچ زنی از ترس آبرو جرات نکند پیش کسی دردش را بیان کند. اکنون دوباره زنان گیلان این سنت گرانبها را از شالیزارهای گندم و روزهای بلند رنج، آموختند و بذر روایتگری علیه ستم را دوباره رویاندند. روایات جمعی که پناه یکدیگرند. آنان از هیچ برچسبی نهتنها نمیترسند بلکه تلاش دارند این هراس را از میان بردارند تا بشکنند دیوار ستم بناشده بر خفگی حنجرهای در بغض شب. روایات این زنان از زندانهای گیلان نیز بخش دیگری از شجاعت افشاگری آنان را نشان میدهد.
زنان گیلان فانوس امیدی را روشن کردند که بیم آن میرفت در جنون ابتذال و فراموشی، رو به خاموشی رود. روایتهای هریک از ۱۱ نفر، مقاومت دیگری را به ما یادآور میشود، گویی پیوند میان آنان پیوند ریشه و آب و آینه است. دیگری انگار بخشی از خود راویست، دیگری روزهای سخت، کسی که در راهروهای شکنجهگاهها از زندان تا دادگستری برای او کورسوی امید بوده وقتی که میدیده او (همچنان محکم ایستاده و گرم است به مقاومت)، مقاومت هر یک در دیگری بازتاب میشود و زنجیره ایستادگی را برای به عقب نرفتن، شکل میدهند. روزهای بلند انفرادی، خشونت در هنگام دستگیری، شکنجه و تحقیر در زندان که در ملاقات پس از روزهای طولانی برای خانوادهها آشکار شد تنها بخش اندکی از سرکوب این فعالان است. روایات آنان از یکدیگر به عکس نتیجه دلخواه شکنجهگر مبنی بر شکستن زندانی و اطرافیانش، موجب تقویت امید و مقاومت در زندانی و اطرافیانش و تمام انسانهایی که صدای او را میشنوند شده است.
به گوش یکی از زنان فعال یعنی متین یزدانپناه صدمه زدند و از دکتر محرومش کردند. دیگری علیرغم آسیب جسمی و روحی مقابل مامور برای دسترسی دوستش به پزشک در زندان جنگیده، میان سلولهای زندان)). یکی را در انفرادی طولانیمدت ممنوعالملاقات کردند، دندان دیگری را شکستهاند، یکی را از تنها داراییاش یعنی آموزش به کودکان منع کردهاند. تلخی روایتها در شیرینی همدلی که هریک تلاش میکند صدای دیگری باشد، انگاری تصور گفتوگوی زندانی در سلول انفرادی با گذشتگان را به یاد میآورد: رد انگشت، مو، خون، خط، کلمه، بغض با زانی پیشین انگار دوباره تولد و تکثیر مقاومت است.
مادران دلواپس و فرزندانی که خیابان دوباره صدایشان را میشنود. مادرانی که شجاعت دادگری مادران دادخواه را تکثیر میکنند، سوی دیگر مبارزه فعالان گیلانند که زنان را به تکاپوی دوباره برای بازپسگیری شان خویش وامیدارد. رابطه میان زندانی و خیابان اما عمیقترین نقطه عطف یک جنبش است. رابطهایست بر مبنای همدلی علیه فراموشی. هر حکمی که از درگاه شکنجه صادر میشود شکوه خیابان را به یاد میآورد. ایستادن مردم مقابل مامور، شعارها و کاغذهای روی دیوار علیه استبداد و نابرابری، سرود شبانه زنان در خیابان، مقاومت زنی تنها در خیابان مقابل مامور و تن جوانی روی ساختمانی در گیلان که پرچم استبداد را با سرود آزادی مردم پایین میکشید و چشم خونین مادرش که تن جوانش را چون ساقه مثلهمثله درختان به خاک انداختند.
آری ستمگران: ما با هر حکم و شکنجه، روزهای شکوهمند خیابان و خلاقیت عصیان را به یاد میآوریم. این واقعیت را میتوانید از همدلی رسانههای گیلان با فعالان گیلان دریابید که پیوند میان آنان چگونه ظلم نشسته بر درخت و دد و آب و آدم را در فریادی مشترک علیه احکام سنگین به خشم میآورد. این است رمز مردمی که شکست نمیخورند: روایتگری علیه فراموشی.