دیدبان آزار

گفت‎‌وگو با غنچه قوامی، سردبیر دیدبان آزار درباره اتهامات مستند «خبرچین»

«زخم‌ها و تجربه‌های خشونت بود که ما را بهم پیوند زد»

غنچه قوامی: الهه و نیلوفر شرافت و‌ شجاعت به خرج دادند، یکی در بیمارستان کسری و دیگری در مراسم خاکسپاری. نیلوفر عکسی تاریخی را منتشر کرد، الهه لحظاتی تاریخی را به قلم درآورد، آن لحظه که برای اولین بار «زن، زندگی، آزادی» سر داده شد، بر مزاری که روی سنگش نوشته بود «ژینا جان تو نمی‌میری، نامت رمز می‌شود.» با اینکه هر دوی آنها را سال‌ها می‌شناختم، رفیق و عزیز و هم‌رزمم بودند، اما یادآوری جسارتی که در آن لحظات خاص نشان دادند مو به تنم سیخ می‌کند. مسلما می‌خواستند این جسارت را تحقیر و بی‌ارزش کنند، از نیلوفر و الهه و گزارش‌های تاثیرگذار این سال‌هایشان عاملیت‌زدایی کنند، و در نهایت به واسطه این دو، تکلیف مطالبات آزادی‌خواهانه و ضدتبعیض را یک‌سره کنند: «اراده و پروژه دشمن.»

سابقه دیدبان آزار علنی و شفاف است. سال ۱۳۹۶ شروع به کار کرد و آشکارا در وب‌سایت اهدافش را با مخاطبان به اشتراک گذاشت. فعالیت‌ها از ابتدا، مستقل از حمایت هر نهاد داخلی و خارجی بود و تا‌ به ‎امروز هم به همین منوال ادامه پیدا کرده است؛ صد درصد داوطلبانه. این موضوع صراحتا در معرفی سایت دیدبان آزار اعلام شده است: «دیدبان آزار از هیچ سازمان و نهادی در داخل و یا خارج ایران بودجه دریافت نمی‌کند. تمامی فعالیت‌ها اعم از طراحی، نشر، تولید محتوا و ... داوطلبانه و با هزینه شخصی داوطلبان صورت می‌گیرد.»

ادعای وابستگی به آمریکا انقدر بی‌پایه و اساس بود که تعدادی از فعالان و گروه‌های فمینیست که تاکنون با دیدبان آزار همکاری‌داشته‌اند، بدون چشم‌داشت متن نوشته‌اند و ارسال کرده‌اند، به برگزاری همایش‌های دیدبان آزار کمک کرده‌اند و از دور و نزدیک شاهد بوده‌اند که من کاملا داوطلبانه کارها را پیش می‌برم، خشمگین شدند و به «خبرچین» پاسخ دادند، در دفاع از همگی‌مان: «شاید در نگاه مِه‌ گرفته‌ شما غیرقابل‌ باور باشد که ما به پاس فرآیند، و بدون هیچ‌گونه نگاه ابزاری به فعالیت‌هایمان، با حفظ خودفرمانی مالی و با گذر از مال و نام، با مهر و عشق و همبستگی و برای هم نوشته‌ایم. ما هم‌سرنوشتیم و دست‌هایمان به هم دوخته شده است، دست‌های ما یک‌شبه به هم گره نخورده‌اند و شما نمی‌دانید ما چه راه دور و درازی را دست‌در‌دست یک‌دیگر پیموده‌ایم. ما نه‌تنها به فعالیت‌های فمینیستی که به پیوندهای هم‌بسته‌مان ادامه خواهیم داد.»

خود سازمان اتحاد برای ایران هم بیانیه داده و اعلام کرده هیچ‌کدام ما نه تنها رابطه کاری بلکه حتی رابطه شخصی هم با اعضا و کارمندان این سازمان نداشته‌ایم. به فرض حتی اگر همکاری با این سازمان را مصداق همکاری با «دولت متخاصم» بدانیم، آنها که اتهام می‌زنند باید مستندات نشان بدهند، مستندات چنین ادعایی هم مشخص است: قراداد همکاری، مراودات مالی و غیره. در کشوری با چنین آمار بالای خشونت جنسی در فضای عمومی و خانگی، کشوری فاقد سازوکارهای حمایتی قانونی و مدنی و متکی به حجاب اجباری برای «تامین امنیت زنان»، ما برای دست‌به‌کارشدن، برای دفاع از خود و بهبود شرایط و حمایت از خشونت‌دیدگان نیاز به دستور و دستمزد داشتیم؟

ما همگی خودمان این خشونت‌ها را تجربه کرده‌ایم. زندگی‌هایمان به‌طور روزمره یا در بلندمدت در پی این خشونت‌ها مختل شده است. مادر من ۲۵ سال پیش فاجعه‌ای را پشت سر گذاشت که من (و البته کل خانواده) هنوز هم درگیر عواقب آن هستم. قبلا در متنی به‌اختصار به آن اشاره کرده‌ام. یک بار از شدت خشونت خیابانی درگیری فیزیکی پیدا کردم و از آزارگر کتک مفصلی خوردم. هر بار که در خیابان درگیری پیدا می‌کردم و مستاصل می‌شدم با خودم می‌گفتم باید کاری کنیم. ایده مقابله با خشونت جنسی خیابانی از خلال همین تجربه‌ها پروار شد. زخم‌ها و تجربه‌های خشونت بود که ما را بهم پیوند زد.

همان‌طور که در بخش معرفی سایت دیدبان آزار آمده: «خشونت جنسی تجربه‌ای است که ما را به یک‌دیگر پیوند می‌دهد. تجربه‌ای چنان فراگیر که به‌ندرت کسی از آن در امان مانده است. اگرچه خاستگاه طبقاتی، نژادی، ملیتی، جنسیتی، شرایط سنی، و حتی توانایی جسمانی-روانی و ... تجربه‌های متفاوتی برایمان رقم می‌زند، اما این زخم‌های مشترک، اشارتی است بر ضرورت قدم برداشتن برای ایجاد حساسیت‌ در جامعه ایرانی و سازماندهی علیه ساختارهای متقاطع تولیدکننده و بازتولید‌کننده خشونت.»

در این سال‌ها داوطبان بیشماری برای دیدبان آزار نوشته و ترجمه ارسال کرده‌اند، در همایش‌ها شرکت‌ کرده‌اند، در نقاط مختلف ایران پوسترها و بروشورها را چاپ کرده و برای گفت‌وگو با مردم به خیابان‌ها رفته‌اند. دیدبان آزار را همین تلاش‌های بی‌دریغ، اعتماد و پیوندهای جمعی سرپا نگه داشته‌است. می‌خواهند امنیت پلتفرم‌ها و گروه‌های فمینیستی را سلب کنند و آنها را از کار بیندازند.

برخی از همراهان دیدبان از قضا در گذشته منتقدان سفت‌وسختش هم بوده‌اند. اعتماد و همبستگی طوری میان ما و فعالیت‌هایمان جاری بوده که انتقادها نه‌تنها به جدایی ختم نشد، بلکه تاثیر مثبتی در روند کار داشت به تداوم و بالیدنش کمک کرد. حالا می‌خواهند ما را نسبت بهم بی‌اعتماد کنند، من را به‌عنوان «جاسوس» و «عامل آمریکا» علم کرده‌اند که بله «پول‌های کلان آمریکا و انگلیس» در میان بوده و سرتان بی‌کلاه مانده است. ممکن نیست، علقه‌ها و پیوندهایی در این سال‌ها ایجاد شده که نشر چنین اکاذیبی در آن اثر نمی‌کند.

متن کامل این گفت‌وگو را در رادیوزمانه بخوانید.

مطالب مرتبط