بهیاد و احترامِ تمام فمینیستهای دربند
سما اوریاد: در این یادداشت کوتاه میخواهم بر خصلت ترسخورده و زنبیزار حاکمیت جمهوری اسلامی و میل فاشیستیاش بر «شکار» دست بگذارم و نشان دهم اضطراب حاکمیتی چطور در «مستند» امنیتی علیه الهه محمدی و نیلوفر حامدی عیان شده است. بهتازگی مستند خبرچین از خبرگزاری میزان، وابسته به مرکز رسانه قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران درباره آنچه «اغتشاشات مهسا امینی» مینامند منتشر شده است. مستندی 29 دقیقه 39 ثانیهای مملو از جعل و تحریف و بیش از هرچیز: مملو از هراس. هراس از جانهای بسیاری که اینبار و در این مستند تجسدشان در دو نام جلوه یافته است: الهه محمدی و نیلوفر حامدی، خبرنگاران فمینیست که از روزهای ابتدایی قیام ژینا ناعادلانه زندانی شدهاند و بهتازگی احکام بیدادگاهشان صادر شده است.
هراس حاکمیت از زنان و فعالان فمینیست در این سالها موضوع تازهای نیست. از سرازیرکردن هکرهای سایبری به اکانتها و پیجهای فمینیستی و سوسیالیستی، تا ریپورت گستردهٔ پیجهای فمینیستی و مارکسیستی در اینستاگرام، تا حمله سایبری به اولین همایش فمینیستی دیدبان آزار در پنل مادران دادخواه و پنل خشونت جنسی، تا دستگیرکردن و تحت فشار گذاشتنهای پیاپی فعالان فمینیست داخل کشور و پروندهسازیهای متعدد برایشان، و موارد ریزودرشت دیگری که ذکرشان دیگر حتی تکراری به نظر میرسد. قیام انقلابی ژینا اما بیش از پیش نشان داد که نیروهای فرودستشده و در حاشیه و تحت سرکوب حاکمیت جمهوری اسلامی ایران تا چه اندازه قادرند بر «بدنِ پیر-مردهای اسلاموفاشیست»[۱] رعشه بیاندازند.
انتشار این مستند، از آخرین وجوه این لرزه و هراس خبر میدهد. مستندی که به گواه شنوندگان، توسط داوود نماینده، گوینده و صداپیشهٔ مشهور روایت شده است. اما چهچیز این مستند و گویندهٔ آن برای یادداشت حاضر قابل توجه است؟ فیالواقع، صدا و لحن راوی این مستند و آنچه این مستند «اغتشاشات مهسا امینی و اقدامات مجرمانه الهه محمدی و نیلوفر حامدی» مینامد چهچیز را درمورد حاکمیت جمهوری اسلامی بیش از پیش بر ما آشکار میسازد؟ در این یادداشت کوتاه میخواهم بر خصلت ترسخورده و زنبیزار حاکمیت جمهوری اسلامی و میل فاشیستیاش بر «شکار» دست بگذارم و نشان دهم اضطراب حاکمیتی چطور در این مستند عیان شده است.
پیام روشن و دقیق به ما رسیده است: فمینیستها را شکار میکنیم
اگر «شکار» و انقیاد گسترده زنان در اروپای قرون وسطی در ابتدای دوران انباشت اولیه سرمایهداری و محصورکردن زنان به بازتولید نیروی کار در خانه، آنطور که سیلویا فدریچی در کتاب کالیبان و ساحره میگوید، پروژهٔ ساحرهکشی (witch-hunting) نامگذاری شد ــ پروژهای که از خلالش زنان زیادی سوزانده شدند و داغ ساحرگی تا سالها ننگی بر پیشانی زنانی بود که به هرنحوی علیه نظم حاکم میشوریدند و چوب لای چرخ تولیدمثل برای نیروی کار ارزان میگذاشتند ــ شکارهای معاصرتر حکومتها و نیروهای زنبیزار و فاشیست حالا انواع گستردهتر و بهروزتری به خود گرفته است.
از مانیفست 137 صفحهایِ الیوت راجرز، زنکشِ نوجوانِ آمریکایی با نام «جنگ علیه زنان» که همزمان با بهرگباربستن زنان در کالیفورنیا در اینترنت منتشر کرد، تا «رسواییِ گیمرگیت» که از پیاش دو روزنامهنگار و مهندس طراح فمینیست در حوزه بازیهای اینترنتی—آنیتا سرکیسیان و زویی کویین—توسط گیمرهای مرد و آنتیفمینیست تهدید به تجاوز و قتل شدند و جزئیات فعالیتهایشان برای «شکار» و کشتارشان تا مدتها در فضاهای اینترنتی میچرخید، تا سرازیرکردن ترولها و هکرهای مجازی برای آزار سیستماتیک و ساکتکردن و ترساندن فعالان فمینیست در فضاهای مجازی گوناگون، همه و همه نشان از مجهزشدن شکارچیان زنبیزار به تکنولوژیهای جدیدِ سرکوب و حذف دارد.
همپا و بعضا همانند نیروهای زنبیزار جهانی و مسلما نهادینهشدهتر و قانونمندتر از بسیاریشان، حاکمیت زنبیزار و آنتیفمینیست جمهوری اسلامی ایران نیز که بنیانش از ابتدای رویکارآمدنش بر انقیاد بدن زن بنا شد، تا همین امروز به اشکال مختلف درپی شکار و سرکوب بدنهای درحاشیه و زنانه بوده است. تنها یکهفته پس از شروع قیام ژینا، حاکمیت دستگیری گسترده گروهها و افراد مختلف منجمله فمینیستها را آغاز کرد؛ خبرنگاران فمینیست، وکلای فمینیست، فعالان حقوق کودکِ فمینیست، نویسندگان و روشنفکران فمینیست و مترجمان فمینیست، یک عملیات شکار آنتیفمینیستیِ تمامعیار. شکار ساحرگان و جنزدگانی که علیه نظام پدرمردسالار اسلاموفاشیستی جاری در ایران شوریدند و ماهها فضاهای متکثرِ مقاومتی بینظیر را خلق کردند و پیش بردند.
حالا پس از گذشت یکسال و یکماه از این قیام، احکام دو خبرنگار فمینیست، الهه محمدی و نیلوفر حامدی که همچنان در زندان هستند، به همراه مستندی علیهشان منتشر شده است. این مستند اما یک مستند معمولی به نظر نمیرسد. دستکم از محتوای توهمی و بسیار کلیشهایاش که بگذریم ــ که استایل تکراری حاکمیت برای ساخت ایندست مستندها درباره «فتنه» و «اغتشاش» و «منافقین» است ــ صدا و لحن گوینده در این مستند که احتمالا به داوود نماینده منتسب است، همپوشانی فرمی و آوایی غریبی با مستندهای حیات وحش دارد. آنچه صدای راوی این مستند را پررنگ میکند، نحوهایست که راوی حرف میزند.
گوینده مستند که گویا خود از گویندگان قدیمی مستندهای «راز بقا» در تلویزیون جمهوری اسلامی بوده، حالا راوی مغشوش و عامدا متوهمِ یکسال قیامی شده که «اغتشاش» مینامدش و از «پروژهای» با نام دیدبان آزار حرف میزند که الهه محمدی و نیلوفر حامدی و غنچه قوامی و دیگر فمینیستها در آن شرکت داشتهاند و دارند. دوربینهای شکاری حاکمیت حالا زوم و تنظیم شده برروی شکار فمینیستها و داوود نماینده، اینبار به جای گویندگی ِراز بقا و شکار شیر و پلنگ، بازگوکنندهٔ شکار دو خبرنگار فمینیست در حیات وحشِ حاکمیت علیه «جنگ نرم با دشمن» است.
همانطور که اواسط مستند میگوید: «سربازان گمنام امام زمان که متوجه منشا خبری این اتفاقات بودند در یک جلسه حضوری به آنان [خبرنگاران فمینیست] تذکرات لازم را دادند که با پخش خبرهای یکطرفه و بیسند احساسات مردم را جریحهدار نکنند و به جان و مال آنها آسیب نزنند.» سربازان گمنام امام زمان، که همان نیروهای فاشیست اطلاعات سپاه جمهوری اسلامی هستند، همان مردان ترسخوردهای که مردانگیشان با شکار و کشتار و تجاوز گره خورده است، اینبار نیز دستاندکار بهسرانجام رساندن عملیات شکار دیگری شدند. عملیاتی که دیگر نه لاپوشانی و مظلومنماییهای مرسوم شیعی دارد و نه اشک تمساحی که بگوید «جان ناقابل و جسم ناقصی» دارد. سربازان شکارچی، در صدا و تصویر و عمل، پیام را روشن و دقیق به ما رساندهاند: فمینیستها را شکار میکنیم و خود را چندصباحی بیشتر روی کار نگاه میداریم.
بیشتر بخوانید:
«وای ببین اینقدر خوب بود اینقدر خوب بود»
خویش من است آب و گل سرخ/ خویش من است سرو و آزادی
فاشیسم، زنبیزاری و شکار
ارتباط شکار و مردانگی بحرانزده و فاشیسمی که درون حاکمیت جمهوری اسلامی و همچنین نیروهای اپوزیسیون راستگرایش هویداست را میتوان با نمونهٔ آلمان نازی و سربازان میلیشیای آنتیکمونیست دوران نازی (Freikorps) مقایسه کرد. البته که این مقایسه بهمعنای تایید و خوانشِ عینبهعین تاریخهای متمایز آلمان نازی و ایران جمهوری اسلامی نیست. اما مایلم با تایید محققین حوزهٔ فاشیسم و زنستیزی ــکسانی چون لارا مارکس و اما جین و جک براتیش و کیت مان و دیگرانــ و در ادامه استدلالشان تاکید کنم که زنستیزی نیرویی جهانی و فرامرزی است و همچنین برای اثبات همپوشانیهای فاشیسم و زنبیزاری، الزاما نیازی به بررسیِ ایزولهٔ یک زمینه تاریخی مشخص با گذشتهٔ خودش نداریم.
به همین خاطر، برخی آرای کلاوس تِولیت (Klaus Theweleit) را برای درک ایران تحت حاکمیت اسلاموفاشیستها، مناسب میدانم. در کتاب فانتزیهای مردانه (Male Fantasies)، کلاوس تِولیت—تاریخدان و محقق دوران آلمان نازی— صحنههای بیشماری را توصیف میکند که در آن سربازان میلیشیای آلمانی (Freikorps) از فانتزیها و ترسها و اضطرابهای ناخودآگاه یا خودآگاهشان (خصوصا پس از سالهای پایان جنگ جهانی اول) گفته و نوشتهاند. این سربازان شسکتخورده از جنگ که بعدها به ظهور و گسترش نازیسم کمک کردند، به گفتهٔ تولیت و آنطور که در کتاب دوجلدی قطور و با اتکا به بیشمار اسناد ادبی و تاریخی و خاطرات این سربازان نشان میدهد، بیش از هرچیز و هرکس از زنان وحشت داشتهاند. وحشت از زن و وحشت از اندام جنسی منتسب به زن یعنی «کُس»، وحشت از هرچیز لزج و مایعی که یاداور لزجیِ کُس باشد، وحشت از جذبشدن درون کُس و بازگشت به رحم مادر[۲] .
بازگشت اولیه و جذبشدن در مادر—و نه بازشناسی پدر—آنچیزی است که به گفتهٔ تولیت اساس و بنیان فاشیسم را شکل میدهد. در این معنا، ذهنیت فاشیستی بهبیان روانکاوانه تولیتی، همواره در موقعیتی پیشا-ادیپی واقع شده است، موقعیتی که در آن، وحشت از مادر بسیار قویتر از خواست بازشناختهشدن از سوی پدر است. این وحشت، خود را در جلوههایی خشونتبار از مردانگی بروز داده که پرهیز از سکس با زنان برای گریز از «کثیفشدن» یا بالعکس، میل وحشیانه به جنگ و شکار و تجاوز توسط این سربازان در دوران مختلف و همچنین در دوران ظهور نازیسم در اروپا و خصوصا در آلمان از نمونههای آن بوده است.
در اواسط کتاب جایی که سربازان خاطرات خود را تعریف میکنند، تِولِیت نشان میدهد که «شکار» چطور نیرویی پیشبرنده و بسیار لذتبخش میان سربازان بوده: «شکار برای ما سربازان جوان، نویدبخش تمرینی سالم بود. کاری بود آرامشبخش، و همواره بر بیهوده چرخزدن در شهر (مانند فاحشگان بزغاله) ارجح دانسته میشد. به محض اینکه ماجرای شکارهایمان را تعریف میکردیم، دیگر نمیتوانستیم توقف کنیم. بهطور مثال، از زمانی میگفتم که اولین قوچ را از فاصله میانی خاکریز و راهآهن در لیتزو شکار کردم، اینکه چطور قوچ را بر شانههایم انداختم و غرق در خیسی عرق قوچ شدم.»[۳]
لذتبردن از شکار و تعریف داستانهای شکار برای همدیگر، نمود بارزِ میل به حذف و ازبینبردن دیگریِ ضعیفپنداشتهشده است که تجسدش یکجا در شکار قوچ نمایان میشود و جایی دیگر در کشتار زنان و آزارهای سیستماتیک علیه بدنهای درحاشیه و همچنین انقراض گونههای زیستی. همانطور که لارا مارکس نیز در مقالهٔ «کدام زودتر آمد، فاشیسم یا زنستیزی؟ یک پاسخ غیرتاریخی» (۲۰۲۰) میگوید، «میل سربازان مرد برای مسلحبودن و شکستناپذیر و سرسخت جلوهکردن به آنها امکان افراط در نفرتورزیشان [علیه زنان] و میل به کشتار دیگرانی که ضعیف ظاهر میشدند، میداد» چرا که در فرهنگهای فاشیستی «برخی انسانها با تنشان—و نه ذهن وعقل—دستهبندی میشوند و به همین خاطر در جایگاه مادون انسان قرار میگیرند».[۴] . درحقیقت، میان زنبیزای، شکار و مردانگی سمّی[۵] رابطهای مستقیم وجود دارد که از میلی برای حذف و نابودی دیگری ناشی میشود: «هرچقدر زندگی (و عواطف) شدیدتر بهسمتشان بیاید، خشونتبارتر بهسویش حملهور میشوند و با افراطیترین شیوهها درصدد رام کردنش برمیآیند»[۶]
میل به نابودکردن و حذف دیگری، البته ــ همانطور که تولیت بهدرستی بدان اشاره میکند ــ از مرزهای ناخوآگاه به قلمروی خودآگاه رسیده است. هراس از اختهشدن (fear of castration) چه درمیان سربازان نازی و میلیشای سربازان داوطلب و چه درمیان سربازان گمنام امام زمان دیگر نیرویی صرفا ناخوآگاه نیست. آنها در آگاهانهترین و نهادینهترین ساختارها دست به سرکوب و حذف دیگریای زدند و میزنند که تهدید بر میلورزی و مردانگی فالیکشان محسوب میشود. سربازان گمنام امام زمان، تازنده در میدانهای متکثر سرکوب، هراس خود و نفرتشان از زنان فمینیست و بدنهای درحاشیه را با سرکوب و پروندهسازی و کشتار بروز دادهاند، تا با فراچنگ آوردن تنهای درحاشیه و سپس تعریفکردن داستانهای موهومی شکارهایشان درقالب مستندهای مثلا افشاگرانه با صدای گویندهٔ راز بقا، نهتنها درحال ارضای میلی بدوی و فاشیستی برای شکار باشند که همچنین بهشکلی کاملا عیان و البته آیرونیک خود اذعانگرِ این موضوع باشند که از سوژهٔ مورد نفرتشان ــیعنی زنان و فمینیستهاــ حقیقتا که بسیار ترسخوردهاند و به خود لرزیدهاند.
ما با همدیگر خطرناکیم
همانطور که اول یادداشت گفته شد، هراس حاکمیت از تنهای درحاشیه، در این مستند آخرین جلوههایش را بروز داده است. چه در صدای گوینده که گویی دارد داستان شکاری دیگر از اپیزود راز بقا را تعریف میکند، و چه در تدوینی که در جایجای این مستند نشان از این ترسخوردگی میدهد. مشخصا، در اواسط مستند قطعهای به گوش میرسد که در آن سردبیر دیدبان آزار، غنچه قوامی، در اولین همایش فمینیستی، نقلقول سارا احمد را روخوانی میکند. تنها بخشی که از این روخوانی در مستند به گوش میرسد، فیالواقع آخرین جمله آن است که میگوید: «معلوم است که جمع شدنمان، بدن یکپارچه فمینیستیمان رعشه بر اندامشان میاندازد. ما با همدیگر خطرناکیم.»
بهراستی، چه گزارهای آشکارتر از این قطعه میتوان یافت برای اثبات ترسخوردگی شکارچیان زخمی، سربازان اسلاموفاشیست، نابودگران زندگی و میلورزانِ مرگ-تشنه؟ پس بهپاس جمعشدنهای داوطلبانه و مستقل و فمینیستیمان در پلتفورم دیدبان آزار، بهپاس مقاومت همسرنوشتهایمان در تمام این سالها، بهپاس زندگی و یکبار دیگر به پاس «زن، زندگی، آزادی/ژن، ژیان، ئازادی، کل این قطعه را مرور میکنیم: «این تجربه زیسته ما از برخورد با دیوار است که ما را به سوی اندیشیدن به ایدههای جدید رهنمون میکند. ایدههایی که نه از ذهنی که جهان آن را به کنج انزوا کشانده است که از گوشت و پوست و بدنهایمان مایه میگیرد. بدنهایی که به در و دیوار بسته میزند تا جایی برای خود باز کند. حالا فرض کنید این بدنهای ملتهب و ورمکرده از درد تاریخ، همگی یکجا گرد هم جمع شوند. چه دانش و چه فهمی انباشت میشود. معلوم است که جمعشدنمان، بدن یکپارچه فمینیستیمان رعشه بر اندامشان میاندازد. ما با همدیگر خطرناکیم.»[۷]
منبع: رادیوزمانه
پانوشتها:
[۱] ایمان گنجی، شورش علیه یک، رادیوزمانه
[۲] Marks, Laura. 2020. "Which Came First, Fascism or Misogyny? Reading Klaus Theweleit’s Male Fantasies." In Spectres of Fascism: Historical, Theoretical and International Perspectives, edited by Samir Gandesha.
[۳] Theweleit, Klaus. Male Fantasies. Vol 1: p. 60.
[۴] Marks, Laura. 2020. "Which Came First, Fascism or Misogyny? Reading Klaus Theweleit’s Male Fantasies." In Spectres of Fascism: Historical, Theoretical and International Perspectives, edited by Samir Gandesha.
[۵] https://mensvariety.com/trophy-hunting-toxic-masculinity/
[۶] Theweleit, Klaus. Male Fantasies. Vol 1: p. 217.
[۷] https://www.youtube.com/watch?v=7J1HMIA88LQ&t=806s