روز گذشته عاتکه رجبی، حامی سرسخت حقوق معلمان و دانشآموزان، پس از خروج از منزل بهمنظور شرکت در تجمع سراسری معلمان، در مشهد بازداشت شد. او چند روز قبل با انتشار ویدئویی از پیوستن خود به تجمعات سراسری ۱۹ اردیبهشتماه خبر داده بود. عاتکه رجبی مهرماه سال گذشته پیوستن خود را به اعتراض و اعتصابات سراسری مردم ایران اعلام کرد. او که از حضور در کلاس امتناع کرده بود، مدتی بعد حکم اخراج خود را از آموزش و پرورش دریافت کرد.
شیوا عاملیراد، فمینیست کرد و از اعضای سابق شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان درباره عاتکه رجبی به دیدبان آزار میگوید: «عاتکه شاید جوانترین فعال صنفی کانونهای صنفی معلمان ایران باشد. او که از کارگریترین لایههای جامعه و بعد از سالها بیکاری و کارهای پراکنده به آموزش و پرورش راه پیدا کرد، آرمانهای اعتراضی خود را فدای امنیت شغلی و حقوق ماهیانه ثابت نکرد. عاتکه عصاره مهربانی و حس مسئولیتپذیری است. کنشهای عاتکه در چند ماه گذشته وزنی سنگینی به فعالیتهای کانونهای صنفی معلمان ایران داده است. برای او موضوع آموزش و پرورش از دیگر موضوعات اجتماعی جدا نیست، بنابراین شاید نتوان گروه تحت ستم و تبعیضی پیدا کرد که عاتکه از حقوق آنها دفاع نکرده باشد. عاتکه خلاق، جسور و شجاع است. در او خودآگاهی انقلابی موج میزند و پس یکیک حرفهایی که میزند کوهی از رنج و اراده خفته است. عاتکه جوان است و تازهکار در حوزه فعالیتهای صنفی، اما به اندازه کسی که دارای سالها سابقه فعالیت صنفی است، اراده و توان و مهارت دارد. کنشهای او الهامبخش و برانگیزانندهاند.»
بیشتر بخوانید:
متجاوز زندگی! به این چهره خوب نگاه کن
«نه به حجاب اجباری» جزئی از زندگی دختران دانشآموز است
عاتکه رجبی یادداشتهای متعددی درباره فقدان امکانات در مدارس مناطق محروم، دانشآموزان در معرض کودکهمسری، بازداشت معلمان، حمله به مدارس در خلال خیزش ژینا و ... نوشته است. در ادامه بخشی از یادداشت او را با عنوان «آموزش و پرورش یکی از عوامل کودکهمسری» که پیشتر در کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان منتشر شده میخوانید:
اولین جلسه آشنائیام با کلاسپنجمیها بود. خود را معرفی کردم و از ویژگیهای شخصیتیام و تواناییهایم سخن گفتم و سپس از بچهها خواستم آنها نیز همچون من خود را معرفی کنند و به بیان نام و فامیلشان اکتفا نکنند. نوبت به معرفی پروین رسید. با اضطراب برخاست صدایش را صاف کرد و با خندهای تلخ گفت: «پروینِ خنگ هستم و قرار است بعد از پایان دوران ابتدایی عروس شوم. مادر بودن هم شغل حساب میشود درست است؟»
آه پروین با من چه کردی؟ بهیکباره فرو ریختم. نمیدانستم چه بگویم. از سخن گفتن وحشتم آمده بود. فرزندم چه بگویم که هیچ آسیبی در کلامم نباشد؟ با کودکی یازدهساله چه کردهایم که خود را خنگ معرفی میکند؟ که خود را بری از هر نوع استعداد و توانایی میداند؟ با کودکی یازدهساله چه کردهایم که کودکهمسری را پذیرفته است؟
ساعت تفریح بود صدای پروین در گوشم نجوا میکرد. رو به همکارانم پرسیدم اینجا دختران در چندسالگی ازدواج میکنند؟ یکی از عزیزانی که بومی منطقه بود پاسخ داد عموما بعد از دوازده، سیزده سالگی دختران را عروس میکنند. یکی دو هفته بعد اولین جلسه آشنائیام با اولیا بود. تنها پرسشام از مادران این بود چرا فرزندانتان را اینقدر زود عروس میکنید و اجازه نمیدهید خودشان در بزرگسالی مسیر زندگیشان را انتخاب کنند؟ پاسخ مادران خیلی تلخ بود: «ما خود نیز کودک بودیم و ازدواج کردیم. هیچ از زندگی نفهمیدهایم هیچ لذتی، هیچ شادیای، هیچ استقلالی، هیچ و هیچ و هیچ. ما نیز دلمان نمیخواهد دخترکانمان را زود عروس کنیم اما آنها هیچ آیندهای ندارند. عروس نشوند چه بشوند؟ از شما عزیزانم میپرسم آیا آموزش و پرورش در امر کودکهمسری هیچ نقشی ندارد؟ آیا اگر سیستم آموزشی ما به گونهای باشد که کودکان بتوانند خود را بشناسند آنگاه آینده را متفاوتتر متصور نمیشوند؟