دیدبان آزار

برای مرضیه امیری

انقلاب، شورشی مدام است در جهت ساختن زندگی و آزادی

نویسندگان: ح، الف، ف

مرضیه؛

در این سه‌هفته‌ای که تو در بندی، لحظه‌ای نبوده که همراهمان نباشی. دلتنگیم. خیلی دلتنگیم. می‌دانیم تو از پس خود برمی‌آیی. اما قرار نیست و نبوده که هیچ‌کس در چنین موقعیتی قرار بگیرد که ثابت کند قوی است. اساسا نباید ثابت‌کردنی باشد. این زخم‌هایی که بر تن زندانیان و کشته‌شدگان و باتوم‌خوردگان و عزیزانشان و خانواده‌هایشان رخنه می‌کند، و معلوم نیست ما را چه خواهد شد، هرگز نباید وجود می‌داشت. ما نباید چنین زخم‌خورده تاریخ باشیم. اما چاره‌ای نیست. باید جنگید و مقاومت کرد و زندگی کرد و برای زندگی مقاومت کرد و جنگید. و این چیزی بود که ما از تو و باهم یاد گرفتیم؛ مقاومت و زندگی،‌ توامان باهم. ذهن تو لحظه‌ای از نقد و تحلیل مناسبات نابرابرانه باز نمی‌ایستد. چه در سطحی که به قولی کوچک می‌شمریم چه در سطوح کلانتر. مناسبات نابرابر خانه، گروه دوستی، مدرسه،‌ خیابان و جهان را توامان باهم میبینی؛ نه یکی بر دیگری ارجح. این که انقلاب یک لحظه و دو لحظه نیست؛ شورشی مدام است در جهت ساختن زندگی و آزادی.

.

تصویر تو در ذهن من و در ذهن ما، تصویری از آزادی و زندگی است. انگار خیلی طبیعی یک شورشی تمام‌عیار به دنیا آمده‌ای، آنقدر سرشار از زندگی‌ که در تن خودت جا نمی‌شوی، شگفتی‌های زندگی تو را به وجد می‌آورند و تو، مثل خود زندگی، بی‌قرار و همیشه در حرکتی. این را از همان برخورد اول با تو می‌شود فهمید. اما شاید اینقدر راحت نتوان فهمید که اینجور بودنِ تو آسان به دست نیامده، آنچه تو را تو کرده، جنگ و مقاومتی عمیق و دائمی‌ در همه عرصه‌های زندگی‌‌ است. تو برای آزاد شدن از بندها، به پرسش کشیدن و بهم‌ریختن مناسبات سلطه، حد و مرزی قائل نیستی و این خیلی اوقات درد دارد. ما تو را با لبخندهای به پهنای صورتت، به زیباییت، به عشقت به درخت‌ها و حیوانات، به رودخانه و دریا و موسیقی، به میل بی‌حدو مرزت به ساختن، باهم بودن، و خواهرانگی می‌شناسیم، اما اینها از خشم تو، از صراحتِ بُرَنده‌ و شوریدن‌های هرلحظه‌ات جداشدنی نیستند. بار قبل که از زندان بیرون آمدی جایی گفتی که بعد از تجربه زندان، قدر دو چیز را خیلی بیشتر می‌دانی: دیدن افق بی‌انتهای آسمان و گوش دادن به موسیقی حین راه رفتن در خیابان. حالا آنها تو را به بند کشیده‌اند و تو را از موسیقی و آسمان، و ما را از حضورت محروم کرده‌اند. اما آنها نمی‌دانند که تو یک درختی، هرجا باشی ریشه‌ می‌دهی، دیوارها را می‌شکافی و شاخه‌هایت به آسمان خواهند رسید. 

.

دویدن و روییدن؛ این تصویر توست. درختی زیبا با ریشه‌هایی دوانده شده در زندگی ما. تو مثل یک درخت لور زیبایی که ریشه‌هایش را از خاک بیرون می‌کشد، آنها را در میان زمین و آسمان می‌دواند و از آن جوانه‌های تازه سبز می‌شود. حالا حتما ریشه‌های تازه‌ای در خاک اوین می‌گسترانی و ما همه درهم تنیده می‌شویم و از نو جوانه می‌زنیم، به روی زخم‌های قدیمی‌ که بر تن مشترک‌مان نقش بسته. نقشی از زن، زندگی، آزادی.

مطالب مرتبط