دیدبان آزار

اهمیت روایتگری در شناساندن گستره خشونت جنسی

گفت گریه نکن تا زود کارم را تمام کنم

افرا حامدزاده: برای پرسیدن سؤالی که آدم‌ها را به پنهان‌ترین لایه‌ تجربه‌ زیسته‌شان می‌کشاند، تردید داشتم اما فکر کردم اگر از پنهان‌ترین‌ها، در ساحت آشکار صحبت نکنیم، چطور در بزنگاه‌ها از تکرارخشونت جلوگیری کنیم؟ از این رو پرسش را با اطرافیانم مطرح و تجربه‌هایشان را گردآوری کردم. روایت کردن و گوش سپردن، کورسوی امیدی است برای شناساندن گستره‌ خشونت به خودمان، به دیگری و به جامعه‌ اطراف.

خشونت، رفتاری است که با قصد و نیت آشکار یا پنهان برای واردکردن آسیب فیزیکی، روانی، و اجتماعی به فرد دیگر صورت می‌گیرد و از مصادیق آن می‌توان خشونت فیزیکی، خشونت عاطفی (کنترل رفتارهای زن، در انزوای اجتماعی قرار دادن او)، خشونت‌های اقتصادی و خشونت جنسی (انجام عمل جنسی با تحقیر، توهین و اجبار) اشاره کرد. (شاهین عبدی، 2010)

بخش‌هایی از تجربه‌های راویان را در هیچ دسته‌بندی رسمی‌ای نمی‌توان قرار داد، اما آنچه در میان گذاشته ‌شد بخشی از رنج و احساس ناخوشایندی است که فرد در آن لحظه رابطه جنسی با آن مواجه شده بود. در این گزارش با پنج زن در بازه‌ سنی بین 20-35 سال مصاحبه شده است.

 

می‌گفتم ادامه نده، می‌گفت: اینقدر ناز نکن!

من و پارتنر جنسی‌ام شناخت زیادی از هم نداشتیم. من چند ماه قبل از این رابطه جنسی، نمونه‌برداری دهانه رحم انجام داده بودم و به همین علت هم از لحاظ روانی هم جسمی شرایط خیلی ایده‌آلی برای سکس نداشتم؛ یعنی سکس وقتی کمی خشن‌تر از حد معمول می‌شد به‌شدت برایم دردآور بود. وقتی با آن شخص به خانه من رفتیم، اصلاً قصد سکس نداشتم ولی با اصرار بسیار زیاد او راضی شدم. قبل از شروع سکس گفتم لطفاً حواست باشد و آرام باش... او قبول کرد. کم‌کم که شروع شد من گفتم کمی آرام‌تر. شاید دو ثانیه آرام می‌شد ولی باز هم سرعتش را زیاد می‌کرد و فشار می‌آورد. باز تکرار می‌‎کردم و باز همان اتفاق می‌افتاد. گفتم دردم می‌آید و از او خواستم که توقف کند. گفت: «توی سکس باید دردت بیاد!» گفتم نمی‌خواهم، ادامه نده و او شروع کرد به بوسیدنم. گفت: «عزیزم شوخی کردم و ...» هیچ لذت و میلی به ادامه نداشتم و او هم به وضوح متوجه شده بود. کمی صبر کرد و بعد دوباره شروع کرد. با خودم گفتم شاید منم که زیادی حساس شدم و تصمیم گرفتم سعی کنم آرا‌م‌تر باشم. این بار که شروع کرد مدام درِ گوشم می‌‎گفت: «چرا اینقدر سردی تو؟! بهت میاد خیلی ** باشی که! یخ نباش و اینقد ناز نکن!»

به او گفتم: «می‎شه کمتر حرف بزنیم؟» گفت: «آره عزیزم. تو بهم بگو فلان، فلان فلان» و مدام داشت یک‎سری دستورها و تعاریف از زبان من به خودش می‎‌‌گفت! همه این‌ها قبل از دخول بود. کاندوم نداشت، من قبول نکردم بدون کاندوم سکس کنیم و گفتم نمی‎‌‌خواهم. ولی باز قبول نکرد و خیلی زیاد اصرار می‌کرد و می‌گفت: «من الان می‌میرم و نمی‌شود با این وضع ولم کنی!» و من مدام می‌گفتم دفعه بعد! از من انکار از او اصرار ... لباس پوشید و رفت بیرون. وقتی برگشت دیدم کاندوم خریده. با اینکه تکرار کردم نمی‌خواهم ادامه دهم اما او رفته و کاندوم خریده بود و آنقدر اصرار می‎‌کرد که حس کردم چاره‌ای جز قبول کردن ندارم. با خودم گفتم قبول کنم تا هرچه زودتر تمام شود و بروم. بدون هیچ معاشقه‌‌ای دخول را شروع کرد. با چند دخول دیدم درد شدیدی دارم. دیدم کاندوم خاردار خریده. همان لحظه خودم را کنار کشیدم و گفتم: «این چیه خیلی درد داره...» گفت: «چقد تو نازنازی و حساسی بابا چیزی نمی‎شه، الان درست می‎شه» و ادامه داد. آن لحظه حس کردم هیچ چاره‌ای جز تحمل ندارم. فقط داشتم دعا می‌کردم زود تمام شود.

در آن لحظات بیشتر از او از خودم چندشم می‌شد که چرا توانایی نه گفتن محکم را نداشتم. فکر می‌کردم که چرا نتوانستم خودم را از این شرایط بیرون بیاورم. چرا با این سن با این همه ادعا باز این اتفاق برایم افتاده است؟ آیا الان به من تجاوز شده است؟ این فکرها در ذهنم می‌چرخید و هر لحظه دردم بیشتر می‌شد. 

 

بدنم را با پارتنر قبلی‌اش مقایسه می‌کرد

در اولین تجربه‌ام مقداری وزنم زیاد بود و مدام حین آن رابطه با نفر قبلی‌ که طرف با او رابطه داشت، مورد مقایسه قرار می‌گرفتم. می‌گفت تو شکم داری، او نداشت، تو ترک‌داری روی پوستت و... در آن بازه‌ زمانی این موضوع خیلی به نگاهم روی بدنم تأثیر گذاشت و به‌شدت از بدنم متنفر بودم. بعداز آن 20 کیلو لاغر کردم. حین سکس، زمانی که او لذتش را می‌برد، برایش همه چیز تمام می‌شد. انگار که من فقط حین رابطه باید لذت می‌بردم و اقدامی متقابلاً برای من صورت نمی‌گرفت.

 

از خودم و بدنم متنفر شده بودم

با شخصی رابطه‌ای جنسی‌ داشتم که در ابتدا با رضایت هردو طرف شروع شد. من بسیار مست بودم و آن پسر هم به این موضوع آگاه بود. پیش از شروع سکس برایم دوغ آورد چون من گفتم زیاد حالم خوب نیست. بعد که شروع شد احساس کردم دارم از هوش می‌روم و دیگر قادر به تکان خوردن نبودم. فشارم به‌شدت افتاده بود و نمی‌توانستم ادامه بدهم. در این وضعیت سعی کردم با صدایی که از ته چاه می‌آمد به او بگویم که دیگر نمی‌توانم. چند بار گفتم و او باشدت به کارش ادامه داد. دستش روی گردنم بود و من احساس خفگی می‌کردم. دستم را بالا بردم و محکم تکان دادم، که یعنی دیگر نمی‌توانم. او دیگر ادامه نداد و حتی کاندومش را درآورد. چند دقیقه بعد بدون کاندوم دوباره ادامه داد. من اصلاً رضایت نداشتم و مدام سعی می‌کردم این را به او بفهمانم، ولی خیلی دیر دست از سکس کشید. خیلی اذیت شدم. فردای آن روز از یادآوری این تجربه تهوع گرفتم و گریه می‌کردم. آن زمان خیلی افسرده بودم، حتی به شکل مداوم افکار خودکشی هم داشتم. بسیار آسیب‌پذیر بودم.

 از طرفی آن شخص از چند ماه پیش به‌شدت پروسه تخریب اعتمادبه‌‌نفس من را شروع کرده بود. دائم از من ایراد می‌گرفت و سر هر چیز کوچکی دعوا درست می‌کرد. آخر هم حسی به من می‌داد که انگار من مسبب آن دعوا بوده‌ام. همان روز هم وقتی‌ داشت با من دعوا می‌کرد جملاتی مثل این‌ها به زبان می‌آورد: «تو باعث شدی اعتماد به‌ نفسم تو رابطه‌ جنسی کم بشه»، «تو خیلی ترسویی»، «تو همه‌اش ذوقم رو کور می‌کنی» و... من در آن رابطه دائماً حس می‌کردم مقصرم.

این اتفاق در مرحله‌ اول من را به شوکی فرو برد که تا چند ماه طول کشید. انگار نمی‌توانستم اتفاقی را که افتاده درک و هضم کنم. بعد این حس تبدیل شد به احساس نفرت از خود. از خودم متنفر شده بودم. از بدنم. حس می‌کردم بدنم کثیف است و هیچ‌وقت قرار نیست پاک شود. اما خوشبختانه این مرحله دوم خیلی طول نکشید. بعد کم‌کم کنار آمدم و این اتفاق باعث نشده نسبت به سکس بدبین بشوم. فقط چشمم در رابطه بازتر شده است.

 

بیشتر بخوانید:

نه را بشناس!

رضایت چگونه به روابط جنسی ما شکل می‌دهد؟

 

من گریه می‌کردم و او ادامه می‌داد

با دوستی ارتباط جنسی داشتم. یکی دوبار وسط سکس به من گفته بود که دوست دارد رابطه‌ آنال داشته باشد و من هم به حساب «درتی تاک» گذاشتم و هیچی نگفتم. یک بار دیگر مطرح کرد و من یک «باشه»‌ خیلی ریز و نامطمئن گفتم. چون وسط سکس مطرحش کرد و من هم خیلی متوجه اوضاع نبودم. بعد از پایان سکس گفت حالا دیگر وقت آنال است و من را برگرداند. من بلافاصله پشیمان شدم. آمادگی نداشتم و دردم گرفت، گفتم بس کن! پشیمان شدم. گوش نکرد. فکر کردم نشنیده دوباره گفتم باز هم گوش نکرد و من زدم زیر گریه. وزنش را روی من انداخت و درِ گوشم گفت: «گریه نکن که زودتر تموم بشه.» من ولی دست خودم نبود؛ گریه‌ عصبی می‌کردم و می‌گفتم: «بسه تمومش کن دیگه!» و او دستش را روی دهنم گذاشته بود. یادم هست بعد از پایان رابطه که به دستشویی رفتم، خون آبه‌ باریکی از من خارج می‌شد. من هم یک ربع در دستشویی نشسته بودم، نه خودم را می‌شستم و نه بلند می‌شدم. او هم در می‌زد و می‌پرسید خوب هستم یا نه؟

من بعد از این داستان هم تا مدتی با این فرد رابطه‎ جنسی را ادامه دادم. تا مدت‌ها فکر می‌کردم چون همان اول گفته‌ا‌م «باشه»، او کار بدی نکرده است. اما به خودم حس بدی داشتم که با آدمی سکس می‌کنم که بینمان رابطه‎ عاطفی نیست. یک سال بعد از اینکه دیگر با او رابطه‎ جنسی نداشتم، متوجه هزاران مدل آزارش شدم. وقتی رابطه تمام شده بود احساس عذاب وجدان داشتم که چرا ارتباطم را با او قطع نکردم و باز هم نزدش رفتم، در حالی که او یک متعرض بود.

 

فشار روانی سکس دائما روی من بود

یک سال و نیم پیش با پسری در رابطه‌ بودم. درواقع اواخر رابطه و اوضاع خیلی ملتهب بود. یک‌روز به خانه او رفته بودم و خیلی هم حالم بد بود. آن زمان افسردگی داشتم. بااینکه چندان میلی به معاشقه و پیش‌نوازی و این‌ها هم نداشتم، ولی برای اینکه دعوا و رابطه ملتهب‌تر نشود، کمی  راه آمدم. وقتی خواست پیش برود و به رابطه جنسی تبدیلش کند، صراحتا گفتم نه. گفتم نمی‎توانم و توانش را ندارم. اصرار کرد. خیلی اصرار کرد و من نمی‌دانم چرا کوتاه آمدم. شاید باز چون حوصله‎ دعوا نداشتم. من ترس از دخول دارم و هنوز هم حل نشده است. قبل از ورود به هر رابطه‌ای این موضوع را به طرف مقابلم می‌‌گویم؛ که احتمالش وجود دارد من نتوانم این مسئله را به این زودی حل کنم و اگر مشکلی با این قضیه دارد، بگوید.

حتی به او گفته بودم اگر در طول رابطه هم مشکلی داشتی بگو که کات کنیم تا بتوانی این بخش رابطه را با فرد دیگری پیش ببری. او هم قبول کرد. اما در طول رابطه‎، فشار روانی سکس دائما روی من بود. همیشه از اینکه تحریک شده ولی ارگاسم نشده ناراضی بود. آخر سر آن روز چیزی که نباید، اتفاق افتاد. شروع به اصرار کرد برای اینکه دخول داشته باشیم و من مدام رد می‌کردم و کم کم شروع کردم به گریه کردن و اصرارهای او، به دعوا تبدیل شد. نهایتا میان گریه‌های من، کار خودش را کرد.

 

از تحمیل یک پوزیشن تا نادیده گرفتن وضعیت بدنی پارتنر

پرسشی که طی گوش‌سپردن به روایات، مکررا به آن برخوردم این بود که: «من نمی‌دانم این  تجربه آزار جنسی محسوب می‌شود یا خیر.» این سوال نشان می‌دهد که هنوز مرز خشونت جنسی و روابط عادی و توافقی برای بسیاری از افراد گنگ باقی مانده است. در هیچ دادگاهی در ایران نمی‌توان گفت «همسرم به من تجاوز کرد» و «یا او ملاحظه‎ احساس من را در آن لحظه نکرد.» هدف از گردآوری و بررسی این روایت‌ها، روشن‌کردن مسیر برای زنان دیگر است. تا اگر فردی در موقعیت مشابه قرار گرفت با تردید از خود نپرسد که آیا این خشونت است؟ بلکه قاطع و محکم بتواند خشونت را تشخیص بدهد و ترجیح خود را بیان کند.

ایجاد احساس منفی در شخص مقابل نسبت به بدن خود، احساس ناکافی بودن، مقایسه کیفیت سکس با اشخاص دیگر، بدرفتاری پس از رد شدن درخواست فرد مقابل، تحمیل یک پوزیشن یا موقعیت مشخصی برای طرف مقابل، درک نکردن وضعیت جسمانی پارتنر و نادیده گرفتن وضعیت بدنی او مانند واژینیسموس، درآوردن غیرتوافقی کاندوم و... مصادیق آشکار تحقیر و خشونت جنسی است که در روایت به آن اشاره شده است. اما خشونت جنسی وقتی توسط مردانی آشنا یا دوست‌پسر و به‌طور کلی در بستر یک رابطه صورت می‌گیرد، تشخیص آن و تبعا مقابله با آن دشوارتر می‌شود. چرا که ذهن افراد متاثر است از تعاریف غالب و کلیشه‌ای تجاوز. تعریفی که می‌گوید مواجهه جنسی وقتی تجاوز است که توسط مردی غریبه صورت بگیرد که زن را با زور فیزیکی و تهدید و ارعاب مجبور به رابطه جنسی کرده است.

در میان روایت‌ها دو شیوه مواجهه با موقعیت خشونت‌آمیز مشهود است؛ یکی افرادی که صراحتا خواست خود را بیان کرده‌اند ولی پارتنر بازهم اصرار به ادامه رابطه داشته است، دسته‎ دیگر افرادی که برای پیشگیری از تنش در رابطه عاطفی، خواسته پارتنر را تحمل کرده‌اند و لذتی از مواجهه جنسی نبرده‌اند. ناآگاهی و یا بی‌تفاوتی نسبت به معنا و اهمیت رضایت جنسی نیز در برخی روایت دیده می‌شود. بی‌میلی و بی‌رضایتی زن به «ناز کردن» و «حساس بودن» تعبیر شده است. در حالی که رضایت اولیه فرد به برقراری رابطه جنسی به معنای آن نیست که به هر کنشی در سکس پاسخ مثبت داده است، بلکه باید هر لحظه، درخواست متوقف شدن سکس جدی گرفته شود. باید پیش از سکس درباره بایدها و نبایدها صحبت کرد و در هر مرحله به دنبال نشانههای رضایت طرف مقابل گشت.

هرچه آگاهیمان بیشتر شود، مسئولیت‌مان سنگینتر میشود. رابطه جنسی باید محلی امن برای گفتوگو، معاشقه و تخلیه انرژی جنسی برای تمامی افراد باشد و این حق بدیهی طرفین است. اما خشونت جنسی، جسمی و عاطفی به صورت ساختار‌یافته در حال بازتولید است؛ چراکه آموزش رسمی برای جلوگیری از آن وجود ندارد و اوضاع در مناطق مختلف کشور متفاوت است. زیرا که میزان دسترسی به منابع آموزشی در سراسر ایران نامتوازن است. خشونتی که متوجه یک زن در پایتخت است با خشونتی که علیه زن ساکن منطقه محروم اعمال می‌شود، در دو دنیای متفاوت رخ می‌دهد و حمایت اجتماعی متفاوتی از این زنان صورت می‌گیرد. توجه به خاستگاه طبقاتی، نژادی، ملیتی، جنسیتی، شرایط سنی، و حتی توانایی جسمانی-روانی و ... در فهم خشونت بسیار حائز اهمیت است. روایات گردآوری‌شده در این متن متعلق به زنان جوان تحصیل‌کرده، طبقه متوسط و ساکن تهران بوده است.

 

منابع:

  1. Shah abadi A, Amimi K. The impact of ethnicity on violence against women in Tekab city. Journal of Order and Security  Police 2010; 1: 55 -78 (Persian).
  2. Aghakhani N, Eftekhari A, Zare Kheirabad A, Mousavi E. Evaluation of husbands' violence against women and the impact of various factors on the incidence in women referred to forensic city of Urmia in 2011 -2012. Journal of Forensic Medicine  2012; 18: 69 -78.(Persian)

 

منبع تصویر: J.R.D

مطالب مرتبط