وقتی مردم از «شمولگرایی» و «تکثر» صحبت میکنند، ناتوانی جسمی معمولا نادیده گرفته میشود؛ حال آنکه جنبش زنان میتواند فرصتی برای تغییر باشد. ما، زنان دارای معلولیت، همچنان تلاش میکنیم که جایگاه خود را در جنبشهای زنان پیدا کنیم؛ درحالیکه حذف شدن از کمپینهای فراگیری چون #من_هم زنگ خطری است بر راهی بس طولانی که تا شنیده شدن صداهایمان باید بپیماییم.
اغلب، مسائل مربوط به زندگی زنان دارای معلولیت، زیر سایه تابوها دفن شده است، که در صدر این لیست، تمایلات جنسی، قرار دارد. به طورخاص در بیشتر فرهنگهای آفریقایی، زنان دارای معلولیت، هنوز حتی توسط خانواده مورد بیاحترامی واقع میشوند. موضوعی که در مواقعی چون مدیریت اموال و دارایی خانواده – مانند تصرف ارث- به مشکل جدیتری تبدیل میشود.
من نمیخواهم فمینیسم یا جنبش زنان و یا کمپینهای هالیوود -یا هرکجای دنیا- را متهم کنم یا زیر سوال ببرم، اما قطعا میخواهم که فعالان اجتماعی، به چالشها و مشکلاتی که زنان دارای معلولیت با آن مواجه میشوند، توجه بیشتری نشان دهند. من به عنوان زنی سیاهپوست و دارای معلولیت، همیشه در شهر محل زندگی خود در کنیا، تحقیر و به حاشیه رانده میشدم. چرا که نمیتوانستم بسیاری از فعالیتهایی را که از اکثر زنان انتظار میرود، انجام دهم، مانند جمعآوری آب یا هیزم. احساس میکردم که صدایی ندارم و نادیده گرفته میشوم. گروهی از مردم فکر میکردند که معلولیت جسمی من، نفرینِ الهی است، گروه دیگری گمان میبردند که نوعی سحر و جادو است. عده زیادی از مردم، به خانوادهام میگفتند که من هیچ ارزشی ندارم. من خیلی خوششانس بودم که خانوادهام، بهترینها را برایم میخواستند و به من و تواناییهایم باور داشتند.
همانطور که من تلاش میکردم، زنان دارای معلولیت در همه نقاط جهان در تلاشند تا پیشرفت کنند. اما وقتی همچنان تمرکزِ جنبشها بر حقوق و موقعیتهای برابر برای زنان بدون معلولیت است، شرایط برای ما سختتر میشود. عدم بازنماییِ مدلهای نقشآفرینی زنان دارای معلولیت، یکی از مشکلات جدی این حوزه است. برای مثال، در مراسم بزرگداشت صدسالگی جنبش حق رای زنان، رزا مِی بیلینگورست، که به مبارزِ سینهخیز معروف است، به شدت مهجورانه معرفی شد. به همین صورت، هنگامی که درباره جنسیت و نابرابری صحبت میکنیم، مانند مسئله اختلاف دستمزد، غالبا بر زنان بدون معلولیت جسمی تمرکز میکنیم.
با ادامه این روند، سوءاستفاده از زنان معلول در سراسر جهان پدیدهای رایج، باقی میماند. این موضوع برای زنان دارای محدودیت یادگیری نیز صادق است، در حالی که ممکن است قادر به بیان تجربه خود نباشند یا حتی وقتی تلاش میکنند، مورد اعتماد واقع نشوند. در انگلستان، ما به بازنماییِ بیشتر و بهتری از افراد با تواناهایی متفاوت نیاز داریم. این روزها، هنگامی که از تنوع و گوناگونی صحبت میکنیم، غالبا به نژاد و سکسوآلیته اشاره میکنیم و معلولیت جسمی را نادیده میگیریم. ما باید از جنبش زنان در انگلستان استفاده کنیم تا تعریف تازهای از مشارکت و شمولگرایی ارائه دهیم.
برای مثال اگر به صنعت مُد توجه کنیم، چه تعدادی از زنان دارای معلولیت، تا این لحظه فرصت حضور در مجلهها یا صحنه نمایش را داشتهاند؟ اخیرا، یک فیلم کوتاه درباره دختری ناشنوا، «کودک ساکت»، جایزهای از جشنواره اسکار دریافت کرد، اما حقیقتا چه تعدادی زندگینامه یا نمایشنامه از زنان دارای معلولیت دیده یا خواندهایم؟ در یک جامعه مشارکتی واقعی، عرف طوری خواهد بود که زنان دارای معلولیت در حوزههای مختلف -مانند رسانه، سیاست، مهندسی، پزشکی- حضور فعالانه داشته باشند. واضح است که ما دقیقا به اندازه زنان بدون معلولیت، توانایی و تمایل به فعالیتهای گوناگون داریم.
ما، به عنوان زنان دارای معلولیت، دائما درگیر اثبات وجودی و ارزشهای خودمان هستیم، آنچه که بسیار فرسایشی، آزاردهنده و خستهکننده است. گاهی وضعیت طوری است که ما احساس میکنیم، اگر در بهشت هم باشیم، فراموش میشویم. در حالی که هنوز برخی فکر میکنند حضورمان در جامعه ممکن نیست، ما از عرف فاصله گرفته و اثبات کردهایم که میتوان حضور داشت و نقشآفرینی کرد. واقعیت این است که تغییر به کندی در حال رخ دادن است. احتمالا بازتعریف مشارکت به نحوی که زنان دارای معلولیت هم جایی در جهان برای خود پیدا کنند، کار سختی است، اما اگر در رسیدن به اهدافمان جدی هستیم، برابری حتما محقق میشود.
نویسنده: ان وافولا استرایک
برگردان: نیلوفر عدنانی
منبع: روزنامه گاردین