نویسندگان: شیلا و زهره آرزو بدری پیامک توقیف خودرویش را دریافت کرده بود. در خودروی خود در حال رانندگی بوده که پلیس فرمان توقف میدهد، او به راه خود ادامه میدهد، از ترس یا چون نمیخواسته بازداشتنش کنند یا ماشینش را به پارکینگ ببرند، چراکه بسیاری...
نویسنده: الف روزی که خواهرم را تا زندان همراهی کردیم که برود و حکم دوسالهاش را بگذراند یادم است. تا وقتی که بیایند و از آنجا بیرونمان کنند و تا یک ساعت بعد از آن فکر میکردیم میرود تو، دوباره برمیگردد و اجرای حکمش به تعویق میافتد. مثلا میگویند...
سوم مردادماه زندانیان بند زنان اوین در اولین شب تحصن خود در اعتراض به حکم اعدام همبندیشان پخشان عزیزی در هواخوری زندان تحصن کردند. این زندانیان تمام مردم را به همصدایی با بند زنان اوین فراخواندهاند. در اولین شب تحصن ۲۵ نفر از زندانیان شب را در هو...
لعیا هوشیاری: راستش من سمانه را هیچوقت از نزدیک ندیدهام. هیچوقت دستانش را نگرفتهام. هیچوقت بغلش نکردهام. هیچوقت هم فرصت نشده به چشمهایش نگاه کنم و به او بگویم چقدر دوستش دارم. اما راستترش را بخواهید من هر روز به او فکر میکنم. هر ...
نویسنده: مینا. الف فرم سیاست چیست و آیا نسبتی مابین فرم و سویه اجرایی (Performative) آن وجود دارد؟ سیاست را اگر به معنای لحظه ورود مردم یا بیصدایان یا مطرودان به عرصه عمومی در نظر آوریم که در وضعیتی که آن را «رخداد» مینامیم خود را نشان میدهد با چه...
شیما نعمتاللهی: شاید هشت سال داشتم و چند ماهی بود دوچرخهسواری را بدون آن چرخهای کوچک کمکی یاد گرفته بودم. آن روز مهمان خانۀ عموی مادرم بودیم و من و چند بچۀ همسنوسال در کوچه مشغول دوچرخهسواری. هوس کردم دوچرخهای بزرگتر از دوچرخۀ خودم را امتحان ...
نویسنده: نشیبا صدا... در همهمۀ یک کارخانه، کارگاه، شرکت یا دارالترجمۀ قدیمی شاید، کلیدهای ماشین تحریری، رگباری فشرده میشود. انگار میکروفن در یک سوی ماشین قرار گرفته، صدای کلیدها دور و نزدیک میشود. دستی بهتبحر تایپ میکند... تق تق تق... به آخر خط م...
علیرغم حضور همیشگی نیروهای گشت ارشاد در جامعه در دهههای اخیر، بعد از پایان شرایط استثنایی کرونا در اواخر سال ۱۴۰۰، فشارها و کیفیت حضور این نیروها دچار تغییری محسوس شد. اعتراض و نبرد در لحظهلحظه زیست روزمره بیشتر و بیشتر میشد و حتی کار به نمایشها...
سرکوب زنان در خانه، خیابان، بازداشتگاه، زندان و ... همواره با تعرض و آزار جنسی به هم آمیخته بوده است؛ ابزاری برای ترساندن، سرکوب مضاعف و حذف زنان از عرصههای فعالیت اجتماعی و سیاسی. در برابر این هجوم، روایت کردن و شهادت دادن به آزار و خشونتی که رخ د...
مهسا غلامعلیزاده: دیروز با دوستِ تازهای داشتیم از تفاوت واکنشها به تجربه زندان میگفتیم. میگفت: «من همه چیز را فراموش کردم. عامدانه. گویی که نبودم. گویی که ندیدم. همانجا هم که بودم انگار نبودم. گوشم را میدادم به دورترین صدا. دماغم را سرگر...
مهسا غلامعلیزاه: بیایید با این پرسش شروع کنیم؛ چرا به شکنجه و آزارِ زنان توسط همسر یا پارتنرشان، میگوییم خشونت خانگی؟ چرا در متونِ مربوط به «حقوق بشر»، انواعِ آزار توسط یکی از اعضای خانواده مصداق «شکنجه» نیست؟ چرا خانگی است؟ چرا دامستیک است؟ موناال...
ژینا مدرسگرجی، فعال باسابقه و شناختهشده جنبش حقوق زنان به ۲۱ سال حبس (که ۱۰ سال از آن قابل اجراست) و تبعید به زندان همدان محکوم شده است. او اولین بار در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در جریان جنبظ «زن، زندگی، آزادی» توسط ماموران امنیتی اداره اطلاعات در یکی...
نویسنده: میم آنچه مینویسم نه شرح شجاعت است، نه سرود مقاومت، نه مدح ۱۰۰ سال مبارزه برای حقوق زنان و نه مرثیه سرکوب. روایت است. روایت سرکوب روزانه زنی در این روزهای سیاه. با لباسی سرتاپا سیاه به صندلی عقب اسنپ تکیه دادهام. زنی همسنوسال من، همنسل...
نویسنده: کران کودکم و میشنوم بابا را پیش از آنکه به دنیا بیایم به زندان بردهاند. دو بار. مامان از استرسِ شبی میگوید که به او گفته بودند «ملاقات آخر است خودت را سریع برسان». مامان خواهر بزرگم را بغل کرده و رفته تا برای بار آخر بابا را ببیند. فردای ...
نویسنده: سما اوریاد میکروفون را بهدست گرفته و شادان و خندان میخواند: «یه دل میگه برم، یه دلم میگه نرم.» بعد یکهو هجوم خنده. قبلش که میگوید: «بچهها نخندید.» با لباس مشکی و موهای کوتاه افشان و لبخندی بهپهنای صورت که معنای زندگی است. این اولین مواج...
سمانه قبل از بازداشتِ اولش، برای من زنی بود که آتشی مدام در سینهاش میسوخت. آنقدر عطشِ کنشگری داشت که ممکن بود با دیدن انفعال دیگران، آن آتش درونیاش حتی دوستانش را هم بسوزاند. سوختنی که بعد از دستگیریاش تازه فهمیدم نوعی از به خود آمدن و به خو...
نویسنده: ترانه باید به آن خیره شویم. ساعتها و باز و بسیار. برای آنکه نفس بگیریم، از این همه وزنی که روی سینههایمان نشسته است؛ با دیدن همهی این فیلمها، خواندن واژهبهواژه روایتها، دستگیریها، کبودیها و صداهایی که از فرط فریاد زدن و روایت کرد...
نویسنده: ناشناس من برای مدت کوتاهی در زندان اوین زندانی بودم. از وقتی آزاد شدم هیچ روزی نبوده که به بچهها فکر نکنم. امروز که گشتهای ارشاد و حجاببانها را دیدم بیشتر از همیشه به بچهها و بیشتر از همه به #نسیم_سیمیاری فکر کردم. من برای مدت کوتاهی فر...
نویسنده: گیلا مگر میشود با کسی دوست باشی بیآنکه یکدیگر را از نزدیک دیده باشید و تماس دستها و نگاهها و تنگی در آغوش کشیدن را تجربه کرده باشی؟ «دوست باشی»، نه این که فقط اسمش را بدانی، یا عکسها را که در صفحه خبرگزاریها میچرخد دیده باشی و ...
نویسنده: الصا برای بوی خاک و ذرات آن که مینشیند به تن عابر خسته، برای شبنم سرد روی ماتم درخت، وقتی که شب، مثلههای درخت را در میان مویه روز رها کرده است. برای تالاب در حال احتضار که میدود تا بتپد زیر ریشهای، تا بلکه زبالهها تهماندهاش را نبلعند...