دیدبان آزار

هم‌خوانی ترانه سفرناک توسط الهه محمدی، نسیم سلطان‌بیگی و نیلوفر حامدی از زندان اوین

شکوه ایستادگی و تاب‌آوری زنان اوین

از متن «در باب مبارزات رابطه‌ای زنان زندانی و امکان تخیل آینده بدیل»، نوشته هاله میرمیری: حرف­‌های صاد حواسم را نسبت به هر صدایی که از درون زندان بیرون می‌­آمد جمع‌­تر کرد. متمرکز شدم بر «روایات توصیفی» از ستم‌‌های چندلایه­ و تاخورده ­­‌به‌روی یکدیگری که همزمان شرح­‌حال امروز و بن تاریخ‌­نگاری فمینیستی آینده بودند. آنچه صاد می­‌گفت، آن خصلت باورنکردنی مقاومت ایجابی در برابر صدای بی‌توان، عبوس و سبعانه­ قدرت، واجد ویژگی منحصربه‌فردی بود که باید در تاریخ خرد و کلان ثبت می‌­شد؛ حرف­‌هایش از جنس «توان عمل‌کردن» در برابر قدرت تحمیل‌­شونده­ و تا بن­ دندان مسلح و مردانه­ صدای حاکم بود؛ چیزی از جنس بی‌­اثرکردن دینامیسم ویران و پوسیده­ اجبار، از‌کار‌انداختن ارکان اعمال «قدرت بر» دیگری، و نشاندن «قدرت با» یکدیگر به عوض آن. مختصات این عمل‌کردن، ایستادن در درون درد و آری‌­گویی به زندگی به عوض نفرین آن بود و قدرتش را از جمع توان­‌های منفرد، مجزا و متفاوت اما گره­‌خورده و تنیده با یکدیگر می‌­گرفت.

فصل مشترک میان این کنش-عمل­‌ها قسمی مبارزه-مقاومت رابطه‌­ای بود به نظرم؛ آنچه به تاثر از  تن-سوژگی جمعی و در نسبت تنی با تن دیگر به‌دست می‌­آمد و هم‌زمان ادراک و عمل زنان در بند و تخیل دیگرانی که بیرون از زندان بودند را به حرکت وامی­‌داشت. تصاویر صاد از درون زندان و روایات سایر زنان از چنین مختصاتی تبعیت می­‌کرد. آن­ها با روی‌‌­هم‌گذاشتن توان­‌هایشان به روی یکدیگر، بی­­‌نیاز از آنکه به ابزاری برای بی‌­اثرکردن قدرت حاکم چنگ بزنند، با طبیعت شوخ‌و‌شنگ کنش‌هایشان و بی‌­تفاوتی صرف نسبت به خشونت عریان اعمال‌شده، آن «دیگری» را عصبانی کرده بودند. مکانیزم ترساندن دو جزء دارد؛ کسی که می‌­ترساند و آنکه می­‌ترسد. زنان آنچنان که صاد تصویر می­‌کرد و من می­خواندم، در رابطه با هم و در اتصال توان‌هایشان به یکدیگر، مکانیزم ارعاب را از کارانداخته بودند. چه آنکه، آن عربده‌ها برای ترساندن، برای آنکه طنین­شان اندام کسانی را به لرزه در آورد، نیاز به شنیده‌شدن داشتند؛ نیاز به کسانی که در برابرش سر خم کنند و زنان نکرده بودند. نه آنکه از سنگ یا رویین‌تن بوده باشند و در مواجهه با آن صداهای کرکننده، تصاویر دلخراش و دلهره‌آور و ترس به دلشان راه پیدا نکند. نه! اجرا و بازاجرای آنان اما چیزی از جنس ابداع قلمرو خود، شکوه ایستادگی، تاب‌آوری و توان چندصدا و همبسته با یکدیگر بود.