از متن «در باب مبارزات رابطهای زنان زندانی و امکان تخیل آینده بدیل»، نوشته هاله میرمیری: حرفهای صاد حواسم را نسبت به هر صدایی که از درون زندان بیرون میآمد جمعتر کرد. متمرکز شدم بر «روایات توصیفی» از ستمهای چندلایه و تاخورده بهروی یکدیگری که همزمان شرححال امروز و بن تاریخنگاری فمینیستی آینده بودند. آنچه صاد میگفت، آن خصلت باورنکردنی مقاومت ایجابی در برابر صدای بیتوان، عبوس و سبعانه قدرت، واجد ویژگی منحصربهفردی بود که باید در تاریخ خرد و کلان ثبت میشد؛ حرفهایش از جنس «توان عملکردن» در برابر قدرت تحمیلشونده و تا بن دندان مسلح و مردانه صدای حاکم بود؛ چیزی از جنس بیاثرکردن دینامیسم ویران و پوسیده اجبار، ازکارانداختن ارکان اعمال «قدرت بر» دیگری، و نشاندن «قدرت با» یکدیگر به عوض آن. مختصات این عملکردن، ایستادن در درون درد و آریگویی به زندگی به عوض نفرین آن بود و قدرتش را از جمع توانهای منفرد، مجزا و متفاوت اما گرهخورده و تنیده با یکدیگر میگرفت.
فصل مشترک میان این کنش-عملها قسمی مبارزه-مقاومت رابطهای بود به نظرم؛ آنچه به تاثر از تن-سوژگی جمعی و در نسبت تنی با تن دیگر بهدست میآمد و همزمان ادراک و عمل زنان در بند و تخیل دیگرانی که بیرون از زندان بودند را به حرکت وامیداشت. تصاویر صاد از درون زندان و روایات سایر زنان از چنین مختصاتی تبعیت میکرد. آنها با رویهمگذاشتن توانهایشان به روی یکدیگر، بینیاز از آنکه به ابزاری برای بیاثرکردن قدرت حاکم چنگ بزنند، با طبیعت شوخوشنگ کنشهایشان و بیتفاوتی صرف نسبت به خشونت عریان اعمالشده، آن «دیگری» را عصبانی کرده بودند. مکانیزم ترساندن دو جزء دارد؛ کسی که میترساند و آنکه میترسد. زنان آنچنان که صاد تصویر میکرد و من میخواندم، در رابطه با هم و در اتصال توانهایشان به یکدیگر، مکانیزم ارعاب را از کارانداخته بودند. چه آنکه، آن عربدهها برای ترساندن، برای آنکه طنینشان اندام کسانی را به لرزه در آورد، نیاز به شنیدهشدن داشتند؛ نیاز به کسانی که در برابرش سر خم کنند و زنان نکرده بودند. نه آنکه از سنگ یا رویینتن بوده باشند و در مواجهه با آن صداهای کرکننده، تصاویر دلخراش و دلهرهآور و ترس به دلشان راه پیدا نکند. نه! اجرا و بازاجرای آنان اما چیزی از جنس ابداع قلمرو خود، شکوه ایستادگی، تابآوری و توان چندصدا و همبسته با یکدیگر بود.