دیدبان آزار

ارائه نسترن صارمی در دومین همایش دیدبان آزار

سیاست اکولوژی، زنان، خیزش‌ها و آینده سرزمینی ایران

در این ارائه نسترن صارمی می‌کوشد خوانشی از نسبت خیزش‌های سال‌های اخیر در ایران را در نسبت با بحران‌های زیست‌محیطی و اکولوژیکی سرزمینی آن ارائه کند. در این ارائه فشرده، از تحول آگاهی خود به‌عنوان کنشگر محیط زیست در مسیر خیزش‌های رخ‌داده در سپهر سیاسی پسا 88 آغاز می‌کند: از مواجهه با بن‌بست‌های کنشگری مدنی -که بر اصل آگاهی‌بخشی، اصلاح سبک زندگی و نمایندگی و چانه‌زنی برای اثرگذاری در فرایندهای تصمیم‌سازی بنا شده بود، تا مشاهده خیزش‌های پیاپی در سال‌های اخیر (از قیام آب در خوزستان تا قیام ژینا، مشخصا در ایذه، بلوچستان و کردستان)، که مسئله بهره‌کشی از منابع طبیعی و تخریب زیست‌بوم و زندگی‌های وابسته به آن را به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپدیر از عرصه نبرد بر سر امکان‌های زندگی مرئی کرد. مبارزه‌‎ای که البته انعکاس درخوری در سپهر عمومی مسلط نداشته است. در ترسیم علل این بحران‌ها، ارائه دهنده از مفاهیمی چون رژیم مالکیتی و حقوقی مسلط، فرایندهای استعماری توسعه و سلب مالکیت از عموم که هم‌بسته الگوی فضایی-زمانی تولید دولت ملی است کمک می‌گیرد. این رژیم‌های مسلط الگوهای مشخصی از توسعه و انباشت سرمایه را نیز شکل داده‌اند که متناظر با یک ساخت طبقاتی مشخص (انباشت سرمایه در دست اقلیت توانگر و رانتی) و  تورم روز‌افزون مرکز در برابر حاشیه بوده است. به‌علاوه، برای واکاوی انگاره‌های مسلط از توسعه در تاریخ ایران مدرن، نگارنده به سراغ فیلم‌هایی از سینمای سال‌های نخست پس از انقلاب می‌رود که از تخیل تکنیکی-اجتماعی مسلطی پرده برمی‌دارند که فهم رایج از توسعه را در ایران شکل داده است و نشان می‌دهند که چگونه سلب‌مالکیت‌شدگان در دهه‌های منتهی به انقلاب در تلاش برای بازپس‌گیری امکان‌های زندگی برای خود و خاک و آب و زمین‌شان ناکام مانده‌اند.

پرسش اما بر جای خود باقی است: در چه شرایطی نیروی اجتماعی و جامعه محلی می‌تواند امکان‌های زندگی خود را از انقیاد این رژیم‌های مسلط تصرف و استعمار رها کرده و کنترل منابع حیاتی خود را به‌دست بگیرد؟ پاسخ به این پرسش نه از خلال توصیه‌های تجویزی چون «مشارکت دادن جامعه محلی»، «اصلاح اسناد بالادستی» یا «توجه به تمرکززدایی در عرصه سیاست‌گذاری»، که با بازگشت به عرصه اجتماعی-سیاسی نبردهای در جریان و تلاش برای ایجاد ابزارهای تحقق و اعمال قدرت نیروهای مردمی از پایین ممکن می‌شود. در اینجا به نزاع بر سر تخیل اجتماعی-سیاسی جنبش «زن، زندگی، آزادی» برمی‌گردیم: اتخاذ رویکرد اکوفمینیستی و ترجمان سیاسی آن درواقع همان صف‌آرایی دربرابر «مرد، میهن، آبادی» در عرصه‌‎های متکثر است. گزاره‌ای که به‌واقع تاریخ فشرده دولت-ملت‌سازی و توسعه‌گرایی غالب در ایران را به‌خوبی توضیح می‌دهد. اما تمرکززدایی از این سامانه تاریخی صرفا موضوعی برای جدال‌های روز سیاسی در عرصه عمومی نیست؛ بلکه پیش‌شرط دستیابی به آن قدرت‌یابی انقلابی (تعین و مادیت‌دادن به عاملیت سیاسی مردم از پایین) جامعه است. فهم تفاوت انواع عاملیت‌های اجتماعی -اعم از مدنی، خیزشی، جنبشی و انقلابی- و برهم‌کنش آنها و کوشیدن برای فراهم‌آوردن شرایط امکان همبستگی میان آنها، افقی است که می‌تواند امکان‌ها و بالقوگی‌های نهفته در «زن، زندگی، آزادی» را در برابر سامانه تاریخی «مرد، میهن، آبادی» فراهم کند.