مینا جعفری ثابت: این متن علیه آرمانهای جمهوریدوستانی نوشته شده که صرفا با حذفِ صفتِ اسلامیِ جمهوری کنونی، وعدۀ استقرارِ خیر همگانی و جمهوریای از نوعِ دیگر میدهند. این در حالی است که به محضِ تاسیسش، جمهوری با ترور گره خورد. به شهادت تاریخ میتوان گفت که جمهوری ماهیتی تروریستیِ دارد. از انقلابِ فرانسه تا به حال، با استقرارِ ماشینِ دولت،[1] برادرانی که خود را نمایندۀ خیر همگانی میدانند به نامِ پاتری یا پدر، ترور را آغاز میکنند. روبسپیر خیر را معادلِ «عشق به ملت و قوانینِ آن» معنی کرد و ترور را «عینِ عدالتِ فوری». مساله این است که حتی اگر جمهوری بتواند با کشتنِ پدر/شاهِ عیاش، همو که بیمحابا درحالِ کیف بود، مدعی برابری اعضای جمهوری باشد، نمیتواند از کیفِ قضیبی روی بگرداند.
ما بهخوبی میدانیم که پدرِ مرده بیش از پدرِ زنده کارکرد دارد. کیفِ قضیبی که مشخصۀ جمهوری است، استثناپرور است. یعنی برای مجموعه شدن، مستلزمِ امری والا و مستثناست. در محلی که این امرِ والا مقرر شده، خیر، شر، عشق، نفرت، و هر اینی آن میشود. حقیقتی تلخ در باورِ روبسپیر مبنی بر درهمتنیدگیِ «خیر ملت» و «ترور برای ملت» نهفته است. در یک کلام، جمهوری نمیتواند ساختاری غیرِتروریستی داشته باشد. در جمهوری برادران، حق به وظیفه و عقلِ عملی به «آمرِ» خیر همگانی، که ابژهای دستنیافتنی است بدل میشود. همواره برادرها که سربازهای جمهوریاند، محق و وظیفهشناس برای تحقق خیر همگانی، تنهای مشکوک به هر کیفی جز کیفِ قضیبی را ترور میکنند. مسالۀ مهم دیگر این که برای برقراری جمهوری، دالی از ابتدای امر سرکوب شده است. این دال زن* است. حتی اگر هم زنها حق رای داشته باشند، حتی اگر به دمودستگاه دولتی راه بیابند، یا حتی اگر رییسجمهور شوند، باز هم جمهوری، جمهوری برادران نام دارد چون پدر کارکردِ استثنایی خود را حفظ میکند و دالِ سرکوبشده هرگز شمردنی نمیشود.
اگر به مسالۀ خشونت علیه زن* و تجربههای مشترکمان برگردیم، حتما به یاد میآوریم که چگونه سکوتی توافقی و قانونمند میانِ آزارگران و حامیانشان، قربانیان آزار را به بنبستی قانونی میرساند. آزار و تجاوز «نامرد» لزوما حکومتی است، همانطور که هر قتل «نامردی» حکومتی است، اگر حکومت را دیگری بزرگ یا انبارِ دالها معنی کنیم. حقی که جمهوری برای برادران به رسمیت شناخته، با بدل شدن به وظیفه، خدمترسانی به کیفِ قضیب را بر ایشان واجب کرده، به این معنا که برای تداومِ کیفِ ارگان، یعنی قضیب، نوعی اضطرارِ مدام برقرار است. در جمهوری برادران، سوژهها آژانهای جمهوری هستند. سوژۀ لبیکگو بهواقع سربازی وطیفهشناس و هویتمحور است و کموبیش تداعیگرِ پدر. هر نوع سوژگیِ خلاقانهای باید برای حفظِ مقامِ پدر مرده بالای دار شود.
این برادرانی که میبینید دم از جمهوری و قانون میزنند و با شعارِ «زن، زندگی، آزادی» از ناموسِ جمهوری نرسیده از راه خود دفاع میکنند، به خوبی به هم و به وقت فاش شدنِ اسرار یاری میرسانند، مبادا برادری از میانشان کم شود. آنچه مدام نوشته میشود و از نوشته شدن سرباز نمیزند تاریخ برادران جمهوریخواه است. این برادران اگر سفری بروند، سفرنامهها مینویسند. اگر مصیبتی ببینند مصیبتنامه چاپ میکنند. قربانی پیشتر و بهواسطه قانون حذف شده است. پس او هرگز نوشته نمیشود.
همنشینی جمهوری با نوشتن و بالاخص ادبیات را میتوان در فوتوریسم و جمهوریِ سالو، و مشخصا در فیگورِ ادبی فیلیپو تومازو مارتینی، نویسندۀ دو مانیفستِ مهم یعنی مانیفستِ فوتوریسم و مانیفستِ فاشیسم، دنبال کرد. بهعنوانِ مثال، در بند سه مانیفستِ فوتوریسم، نویسنده خشونت را ستایش میکند و در بند هفت شعر را هجمهای پرخشونت بر «نیروهای ناشناخته، به منظورِ تقلیل و تذلیلشان در برابر «انسان/مرد» تعریف میکند. و مشخصتر در بندِ نه، او جنگ را میستاید و از آن به عنوانِ یگانه «پاکی» نام میبرد، درست پیش از اینکه این بند را با ستایشِ نظامیگری و میهنپرستی و در نهایت «تحقیرِ زن» تمام کند. جالب است که بدانیم در بندِ دهم، شاعر خواستار تخریبِ موزهها و کتابخانهها و دانشگاهها میشود و مبارزه علیه فمینیسم را از قلم نمیاندازد.
اما اگر به تجربههای شخصیام برگردم، باید بگویم که ادبیات زیرزمینی جمهوری اسلامی پر است از خشونتهای جنسی و تجاوزهای پرطمطراق برادرانی که در خماری لولیتا پای اجاق گاز، شب را روز میکنند و حتی به روی مبارک خود نمیآورند که آن زنی که از بالای ساختمان پایین پرید، با اتوی برقی به دستِ شوهرِ هایکوگویش داغ خورده بود. که تالته در جمهوری برادران، خشونت برای خلقِ اثر لازم است، طبقِ درددل شاعرانۀ دو شاعرِ زیرزمینی و دانشجوی دانشکده ادبیاتِ فارسی دانشگاه تهران. این شاعرِ شاووفمینیست[2] که از او نقل کردم، به جای پیشانیکردنِ اسمِ معشوقههای خود که حالا روایتگرانِ خشونتهای او شدهاند یا به جای جنبش دانشجویی یا کودکانِ غزه، آثارش را به «زن، زندگی، آزادی» تقدیم میکند. اگر سرنخ را تا قتلِ قابیل بگیریم، درمییابیم که اولین یادبود را قاتل بنا کرد، درست در محلِ قتل. این تقدیمکردنها طعنههای قاتل است، جشنِ پیروزی جمهوریِ برادران و البته انتظار برای استقرارِ جمهوریای دیگر.
پانوشتها:
[1] ابداعِ باربارا ستولبرگ/ریلینگر
[2] الهامگرفته از عنوان کتابی که به پیشنهادِ مریم حنیفی خواندم: «شاووفمینیسم: سکس، قدرت و هشتگ می تو» نوشته سم میلز 2021 ایندیگو پرس