نویسنده: ناشناس
آرمیتا گراوند در کماست. این جمله را یکبار سریع و یکبار با آهستگی تایپ میکنم. سعی میکنم از ریتم سریع اخبار فاصله بگیرم. اوضاع به سرعت برق و باد تغییر میکند و در تمام این لحظات زن جوان مقاومی روی تخت بیمارستان است و هرلحظه ممکن است که از دست برود.
تن آرمیتا و نشانههای آسیب آن خود پاسخی است به تمام آنها که مقاومت را تمامشده خواندند. بگذار هرچه میخواهند برای اثبات حقیقت داشتن یا نداشتن مقاومت آرمیتا دستبهدامان ابزارهای نظارتی شوند. ما «برای نابودسازی خانه ارباب» نیازی به «ابزارهای ارباب» نداریم. بیاعتباری روایت جعلی و تقطیعشده رسانههای جمهوری اسلامی و اثبات مقاومت آرمیتا برای ما که در آن واگنها نشستهایم، ایستادهایم و له شدهایم از راه رجوع به تجربیاتمان ممکن میشود.
برای لمس آنچه در آن واگن گذشته است کافی است روزهایی از زندگیمان را به یادآوریم که در فضای عمومی، در خیابان، مترو یا هرجای دیگر، کسی ظاهر شده و برشانهمان کوفته که «حجابت افتاده» یا «حجابت شل است» و بعد، خشمگین از به رسمیت شناختهنشدن، خشمگین از مقاومت ما و بیقدرتیاش، دست به تهدید به «مامورها را صدا میکنم» و «فیلمت را میگیرم» زده و بعد خشمگینتر از تداوم مقاومتمان به تنمان حمله برده است.
ما به خوبی میدانیم که انکار تذکرهای آتشبهاختیاران، حجاببانان و پلیسهای «اخلاق» چه کار پرخطری است و از این روست که ژینا و آرمیتا را مقاوم و مبارز میدانیم. ما بهخوبی میدانیم که «نه»گفتن به پلیسها و ایستادگی دربرابر آنها که مرگ ژینا را «حق» و «ناگزیر» میخوانند ایستادگی دربرابر چه خشونت پیشبینیناپذیری است و چه عواقب مرگباری به دنبال دارد.
تن ژینا حالا در خاک است و تن آرمیتا روی تخت بیمارستان و در وضعیتی بحرانی. در این میان، مقاومت زنده و جاری است، روزمره و نامیراست و پرخطر و انکارنشدنی. ما در زمانه آشوب اطلاعات، در گرداب سرمایهداری ذهنی و پراکندگی توجهها، دست از یادکردن و زندهنگهداشتن مقاومت سرزنده زنان نمیکشیم. دستهای ما به دستهای دوستان و خانواده آرمیتا گره میخورد و آنچه آنها را به سکوت مجبور میکند ما را به فریاد وا میدارد.