ریحانه نامدار: آلفردو، آپاراتچی «سینما پارادیزو» مجبور بود به دستور کشیش، صحنههای آغوش و بوسه را از حلقه فیلمها قیچی کند. بعدها با چسباندن آن راشها کنار هم، کولاژی نفسگیر از معاشقهها ساخته شد که هنوز و هربار، مخاطب را در سکانسهای پایانی به سکرات عیش میبرد. نمیدانم حظّ تماشای چندباره دویدن سمانه به سمت خروجی زندان، با آن گردن افراشته و بالهای گشوده، برای چند نفر از ما، تداعی سکانسهای اوج در فیلمهای محبوبمان بود. تجلیِ راشهای همواره قیچیشده از صورت هزاران زن، لبها، چالهای گونه، بوسهها و آغوشها. تجلیِ گلهای شرّ...
بلوغی نهفته در استمرارِ امر منفی، حلقههای ممنوعه تاریخی که حالا کنار هم، خصلتی اعجازگونه از نافرمانی را مینمایانند. دویدن، بیمیلِ بازایستادن.
- چرا باز می دُوی امیرو؟
- میخوام ببینُم خودُم چقدر میتونُم بدُوم...
سارتر، جایی در تحلیل شعر مالارمه مینویسد: «بمب هم شیئست مثل صندلیِ راحتی، منتهی کمی خطرناکتر». این فاصلهگذاریِ کنایی از «بمب»، سبب شده تا بار منفیاش به جانب بدیهیترین اشیاء تسری پیدا کند. پس دیگر نمیشود «راحت» بر صندلی نشست و فقط تماشا کرد. علیالخصوص حالا که به قول الیوت «واژهها در خود پیچ خوردهاند، ترک برداشتهاند و شکستهاند»: زن...تن...زنانگی...تنانگی...
حق داری بترسی، چون میدانی عشق، تراژدیست و تردید و اضطراب، تاوانِ آگاهی. با این وجود هملت، هزار بارِ دیگر هم به سوی روح زرهپوش خواهد رفت و اورفه هربار به دیدن اوریدیس زیبا، سرخواهد چرخاند.
- آن بیرون خروارها امید هست، اما نه برای ما.
و آن «بیرون» مگر کجاست؟ مگر من، بیرونِ دیگری نیست؟ کافکا، با زبان تلخش امید را احضار کرده است. با زنجیرهای از انکارها و «فراموشم مکن!» ها که ارتباط زیرزمین «قصر» را با شاهنشیناش، که دیالکتیک جهان زیرین را با جهان زبرین ممکن میکند. به یاد بیاور که از خون آدونیس گلهای فراموشم مکن رویید و زیباییاش، حسرت خدایان در هر دو جهان شد: جستنِ «دیگریِ دلخواه»... پس مقرر گردید که او شش ماه روی زمین باشد و شش ماه زیر زمین. با مرگ او زمستان بیاید و با تولدش بهار.
سمانه اصغری بعد از شش ماه از زندان رها شد. قریب دو هفته پیش اما ژینا مدرس گرجی را دوباره در مسیر محل کارش ربودند و زندانی کردند. سالهاست که ذهن ما بریدههای عزیزترین «دیگری»هایش را اینگونه از اخبار میقاپد و کنار هم میچسباند. این جهان، بیشمار پارادیزو به ما بدهکار است. تکتک راشها، امضا و تاریخ دقیق دارند. محال است زن! که حتی یک بوسه یا لبخندت را فراموش کنیم.
منبع: صفحه اینستاگرام ریحانه نامدار