از متن ملیحه ریاضی، ارائهشده در همایش دیدبان آزار: در سیاست مردانه آنچه که از دایره خارج میشود خود زندگی است. سیاست مردانه کاملا از منطق زندگی منتزع شده است. اینکه چه بلایی بر سر زندگی میآید اهمیتی ندارد. زندگی اگر اهمیتی هم دارد به جهت قوامبخشیدن و تقویت ایدئولوژی است. آنقدر معطوف به آرمانها و در بند رسیدن به آنهاست که یادش میرود خود این آرمانها قرار بود در خدمت برپایی زندگی بهتر برای مردمان قرار گیرد. تاریخش روایت پیروزی و دلاوری و جنگاوری است، نه تاریخ سوژههای حاشیهشده و شکستخورده و زندگیهای ازدسترفته.
در مقابل این، ما با شکلی از سیاستورزی زنانه مواجهیم که دربرابر این سیاست مردانه سربلند میکند و حالا دیگر نه راوی روایت کلان پیروزی و دستاورد که راوی روایت رنج و زندگیهای ازدسترفته است. و ما تمام این سالها بواسطه تسلط حداکثری آن فهم مردانه از سیاست اینها را ندیدیم یا بهعنوان شکلی از کنشگری به رسمیت نشناختیم. سیاستورزی مادران دادخواهی که از دهههای آغازین پیروزی پر جلال و جبروت انقلاب ۵۷، در دهه ۶۰ و در قالب مادران خاوران به زندگیهای از دسترفته و سنگهای شکسته و حفرههای این پیروزی اشاره کردند تا بعد در دهه ۷۰ و واقعه کوی دانشگاه مادر سعید زینالی، در دهه ۸۰ مادران جنبش سبز و گوهر عشقی و بعد در دهه ۹۰ که مادران آبان را داریم.
پر واضح است که بین مشی و مرام سیاسی مادران دهه ۶۰ تا مادران دهه ۹۰ فاصله بسیاری وجود دارد. اما آنچه در کنش مادران دادخواه میبینیم این است که بسیاری از این مادران فارغ از همه اختلافات و افتراقات سیاسی توان ایستادن کنار همدیگر و پذیرش دیگری را دارند. آنچه که مبنای پیوند این مادران میشود نه ایدئولوژی مشترک، نه مشی و مرام سیاسی یکسان و نه آرمان و چشمانداز سیاسی مشترک است. بلکه چیزی است از جنس احساس و عاطفه. چیزی که همه این سالها از سیاست بهعنوان عامل مخرب کنار گذاشته شده بود.
مادران دادخواه اینبار نه با ایدئولوژی مشترک که با رنج مشترک به هم پیوند میخورند و خود این رنج مشترک است که حالا نقطه عزیمتی برای امر مشترک میشود. ما با تاریخی مواجهیم که به جای اینکه از خلال جنگ ایدئولوژیها روایت شود، توسط مادران دادخواه و به مانند یک نخ تسبیح گردهمآورنده و جمعکننده از خلال رنج مشترکی روایت میشود به بلندای چهار دهه استقرار یک نظام. ما در تمام این سالها و با منطق مسلط سیاست مردانه به فاتحان و پیروزان و دستاوردهای جدال بیپایان سیاست نگاه کردیم و هزینه-فایدههای این میدان را به بوته نقد و داوری گذاشتیم.
این وسط اما خیل انبوه لهشدگان، لگدخوردهها و مطرودین در میانه جنگ ماندند و کسی از آنها یادی نکرد. قهرمانسازیها شد. عکس و صدای قهرمانها بالا رفت و چیزی که ندیدیم همین از دستدادنها بود. و صدایی که شنیده نشد صدای رنجدیدگان بود و آنها که ماندند و از دستدادند. سیاست از زاویه قهرمانان دیده شد و تاریخ را آنهایی روایت کردند که دستارودی به دست آوردند. در مقابل چیزی که از دست رفت، وجدانهای انسانی بود.
بنابراین ما در یک چرخه تجربه سیاسی عاری از وجدان حساس انسانی، عاری از خرد تداوم زندگی زیستیم و این دور همینطور ادامه پیدا کرد تا امروز و حالا ما با زنان-با مادران فرصتی پیدا کردیم که به جای اینکه دنبال پدر ملت باشیم، دنبال مادر ملت باشیم. مادری که نه با طرد دیگری که با پروای دیگری داشتن پیوند خورده و از همین رو آغوشش به روی دیگری گشوده است، مادری که مرز نمیکشد، دستاوردی از میدان سیاسی طلب نمیکند، فروتن است و بخشنده. امر نمیکند و به زبان اخلاق و وجدان سخن میگوید.