دیدبان آزار

فریاد یک قرن نافرمانی

«بگو، خواهرم بگو!»

بهار نوری‌زاده: بازگشت امر سرکوب‌شده، بی‌تردید بازگشتی شکوهمند است. و اکنون زنان ایرانی، سوژه‌های تاریخ آپارتاید جنسیتی، به‌پاخاسته‌اند. از زمان انتشار، این ویدئو را مکررا تماشا کرده‌ایم. ویدئوی دختری در مشهد که روی ماشین پلیس ایستاده است، ماشینی که خودش و دوستانش آن را به آتش کشیده‌اند. «بگو، خواهرم بگو»، زنی که دوربین بدست دارد او را فرامی‌خواند. به طلسم می‌ماند: «بگو، خواهرم بگو.» صدای خواهرمان، مناسک رمزگشایی برپا کرده است، رمزی به‌مثابه یک کلید، بعنوان یک پیشکش: «جمهوری اسلامی نمی‌خواهیم.»

نه وزن کلمات، بلکه شکاف موجود در صدای اوست آنجا که صدا از مرز مجاز تن فراتر می‌رود و ستون اندام ما را به لرزه درمی‌آورد. در شکاف صدای او یک قرن نافرمانی را می‌شنویم، شکاف صدای مادران و مادربزرگانمان را زمانی که در برابر دولت-پدر ایستادند، در برابر پلیس خانه، پلیس خیابان، صدای تمامی مواقعی که از انقیاد خود تخطی کردند. این لحظات ایستادگی ما و مادرانمان در برابر متعصبان، انتزاعی نیست، در روحمان حک شده است. ما در شکاف صدای او ادغام این حکاکی‌ها را می‌شنویم. این پیشگویی قرن ما است. مادرانمان می‌دانستند، ما هم می‌دانستیم که این روز خواهد رسید. روزی که زنان پیشگامان یکی از بی‌سابقه‌ترین شورش‌هایی‌ هستند که جهان تاکنون به خود دیده است. اولین سرود جنبش زنان پس از انقلاب گفته بود: «رهایی زنان ممکن است، این جنبش سازنده آن است.»

شکاف صدای او، یک میانجی است، یا به عبارت دقیق‌تر یک رمز، چرا که این رمز برای کسانی است که می‌توانند آن را رمزگشایی کنند، رمزی که بواسطه آن یکدیگر و روان‌رنجوری مشترکمان را به رسمیت می‌شناسیم و با مردگان حسابرسی می‌کنیم، به رسمیت شناخته شدن به‌عنوان اولین الفبای عاملیت. مهم نیست که در روزهای آتی چه رخ خواهد داد، نام ژینا کلیدی است در جیب ما که لحظه‌ای تاریخی در جنبش‌های رهایی‌بخش زنان گشود، در جنبش‌ مردم ایران، برای خواهرانمان در افغانستان و مقاومت گسست‌ناپذیرشان، و همسایگانمان که توسط تارعنکبوت رژیم ایران تحت‌تاثیر قرار گرفته‌اند. همانطور که یکی از دوستان امروز صبح گفت: «تنها چیزی که می‌توانست این فرقه مرگ را بلرزاند، نیروی زندگی زنان، مردم کردستان، قهرمانمانان و حذف‌شدگان بوده و خواهد بود.»