زن در اتاق شیشهای گالری مشرف به خیابانی در سانفرانسیسکو ایستاده است و هر 109 ثانیه یک سنگ جدید از او آویزان میشود و همزمان روایتی از خشونت به واسطه بلندگو پخش میشود هرکدام از این سنگها نشانگر تجربه خشونت جنسی است و وزن و ابعادی متفاوت دارد. در آمریکا در هر 109 ثانیه یک زن مورد تعرض جنسی قرار میگیرد. بعد از 6 ساعت، وزن سنگها با بدن زن یکسان میشود و زن فرومیشکند. تمامی روایتها روی کاغذ نیز نوشته و بر کنار پیادهرو قرار داده شده است.
میرابل جونر، هنرمندی که این اجرا را در معرض دید رهگذران به نمایش گذاشته مینویسد: «خیابان مملو بود از توریست و دوچرخه و اتوبوس و ماشین. هوا سرد بود اما موهای بدن من به دلیل دیگری سیخ شده بود. قبل اجرا هیچ تمرینی نکرده بودم. اگر نمیتوانستم چه اتفاقی میافتاد؟ اگر شکست میخوردم چه میشد؟ زمان چندانی برای فکر کردن نداشتم. دستانم را بالا بردم. صدای باز و بسته شدن در را شنیدم. اولین سنگ که آویخته شد فشار سنگینی روی بازویم حس کردم. همان موقع صدای راوی اول از بلندگو برای رهگذران پیاده پخش شد: صبح اولین باری که مورد تجاوز قرار گرفتم، برای متجاوز صبحانه درست کردم.»
جونز که برای این اجرا با 27 زن درباره تجربه خشونت جنسی مصاحبه کرده میگوید این روایتها عموما با آنچه که جامعه به عنوان تجاوز درک میکند تفاوت دارد. تجاوز توسط مردی اسلحه به دست در دالانی تاریک. گزارشهای اینچنینی اگر فرد خوششانس باشد به محکومیت ختم میشود. اما عمده تجربیات خشونت پیچیدهاند و به ندرت به عدالت ختم میشوند. این اجرا بر این تجربیات اتکا کرده است. زنانی که توسط همسران خود مورد تجاوز قرار گرفتهاند، توسط همکلاسیها در خوابگاههای دانشگاه یا کمپهای دانشجویی، زنانی که توسط دایی و عمو و پدر مورد تعرض قرار گرفته و به خاطر خانواده مجبور به سکوت شدهاند. زنانی که به پلیس مراجعه کردهاند و خود بابت رفتن به مهمانی و کلاب، نوشیدن مشروب و رقصیدن مقصر شناخته شدهاند. افراد کوییر که به عنوان قربانی خشونت جنسی به رسمیت شناخته نشدهاند.
جونز با هر اضافه شدن سنگها، رفتهرفته خمودهتر میشود: «وزن این سنگها آنچه که با خود حمل میکنیم را تداعی میکند. هنوز یک ساعت باقی مانده است. به سختی خودم را سرپا نگه داشتهام. گروهی نوجوان چندین بار برمیگردند تا وضعیتم را بررسی کنند. از پشت شیشه میشنوم که فریاد میزنند «تو میتوانی». عدهای هم با اینکه میدانند اجرا درباره خشونت جنسی است به بدنم متلک میپرانند و نگاههای هرزه و اداهای جنسی حوالهام میکنند. اما نادیده میگیرم و واکنشی نشان نمیدهم. این لذت را از آنها دریغ میکنم. بالاخره زمان سنگ آخر میرسد. داستان خودم. آنقدر فشار بر بدنم سنگین است که به سختی صدای خودم را میشنوم و میشناسم : پلیس گفت 180 پرونده مشابه روی میز من است. متجاوز من تنها یک تماس تلفنی از سوی پلیس متحمل شد. روایت آخر که تمام شد به زمین افتادم.»
سنگها از بدن جونز باز شدند و دقایقی بعد دوباره روی پاهایش ایستاد. در بدنش درد عمیقی حس میکرد اما کار را به پایان رسانده بود: «بازماندگان عزیز، سیستم معیوب و به فنا رفته است. اما شما نه. شما دوباره خود را بازسازی خواهید کرد. ما با تجربههایمان زندگی و رشد کردهایم. ما هر روز این بار سنگین و پنهان را با خود حمل میکنیم. اما با هم به دوش میکشیم. بازماندگان خشونت جنسی قدرتمندترین افراد هستند. و ما کنار یکدیگر قدرت خود را نشان خواهیم داد.»