راحله رسولی: «اینجا بدتر از هرجاییست، من همه جا کاسب بودم و مغازه داشتم ولی اینجا خیلی بده، مام اینجا گرفتار شدیم. میخوام دخترم رو بفرستم بره، خواهرم رفت خوشبخت شد.» مردی اینها را میگوید و آه عمیقی میکشد، بعد ادامه میدهد: «تاثیر نداره این کارها که. در این لحظه دارد یکی از پوسترهای دیدهبان آزار را که رویش نوشته شده: امنیت حق زنان است، در هوا تکان میدهد.» اینجا طبقه دوم پاساژ علاالدین است و این دومین باریست که ما برای گفتوگو و چسباندن پوستر آمدهایم اینجا.
من خودم چندان دلم نمیخواهد اینجا باشم، چون علاالدین هم خیلی شلوغ است هم راهروهایش تنگ و باریکند و وقتی میخواهی وارد شوی حتما هست یکی که بگوید: «موبایلت رو بپا خانوم اینجا دزد زیاده» ولی کسی درباره مزاحمتهایی که برای زنان در اینجا رخ میدهد چیزی نمیگوید. در این دوباری که آمدهایم کسی مزاحم ما نشده ولی زیاد از اینکه دخترها و زنها را اینجا اذیت میکنند و به آنها متلک میگویند شنیدهایم. مثلا از همین آقای جوانی که سرش را در گوشی کرده میپرسم: «اینجا خیلی زنها را اذیت میکنند؟» و جواب میدهد: «من خواهرم را اینجا نمیآورم یا پسر جوانی میگوید بد جایی آمدهاید، اینجا به زن شوهردار هم تیکه میاندازند و بعد همگی با دوستهایش میخندند.»
تقریبا هر مغازهای که میرویم و سر صحبت را که باز میکنیم مخاطبمان یک پسگردنی به بغل دستیش میزند و میگوید: «با توئهها متلک ننداز حیوون.» و معمولا بعد از این جمله همه مشغول شوخی باهم میشوند و چند دقیقهای طول میکشد که دوباره به این دنیا برگردند و بفهمند ما آنجا منتظر ایستادهایم. عدهای ما را در علاالدین دست میاندازند و مغازهدارها زیرزیرکی بهمان میخندند، توی راهروهای باریک چند نفری دارند ما را به هم نشان میدهند و صدای یکیشان میآید که میگوید: «اینا امنیتیاندها، امنیت زنا تو خیابون.»
راستش ما هم برای همین اینجا آمدهایم، شاید چون به قول همان مغازهدار وضع اینجا خیلی خراب است و خیلیها تصوری از اینکه زنها چقدر در کوچه و خیابان هر روز آزار میبینند ندارند یا دارند و برایشان عادی شده و حالا دارند به چنین قضیهای میخندند. متلک انداختن تفریح خیلیها در اینجاست، برای همین هم ما را موجوداتی میبینند که آمدهایم تا این تفریح را کساد کنیم.
البته همه هم اینطور نیستند مثل همین آقا که میگوید حرکت قشنگیست و یک پوستر که هیچ ده تا میچسبانیم. میپرسیم تا حالا شده ببینید دارند زنی را اذیت میکنند و واکنشی نشان دهید؟ میگوید مگر سرم درد میکند نه. برایش توضیح میدهیم که واکنش فقط فیزیکی نیست، بعضی وقتها به زنها درخیابان حرفهای خیلی بدی میزنند یا دستدرازی میکنند، همینکه یکی باشد که همدردی کند خودش کلی است. میگوید تا حالا چنین تجربهای نداشته و ما هم راهی مغازه بعدی میشویم، مغازهای که وقتی به آقا درباره ناامنی شهر برای زنان میگوییم با قیافهای بیاحساس جواب میدهد: مگر شهر ناامن است؟ جدی؟ من که چنین احساسی نکردم، حالا میخواهی یک دانه بچسبان.
گروهی از ما این روزها به بازار میروند و گروهی دیگر به علاالدین، دیگر تقریبا بعد از یکسال دربرابر حرفهایی که میشنویم و خیلیهایشان هم ناخوشایند است بعضا واکسینه شدهایم، حرفهایی مثل اینکه اگر زنها درست بگردند کسی کاری به کارشان ندارد یا تا وقتی خود زنها چراغ سبز نشان ندهند متلک هم نمیشنوند. خیلیها بهمان میگویند دلتان خوش است؟ با این کارها فکر میکنید اوضاع درست میشود؟ و معمولا جواب ما این است که هر حرکتی هرچند کوچک بهتر از انفعال و بیعملی است. فکر میکنید اگر همهمان دست روی دست بگذاریم چیزی درست میشود؟
«پس متلک دوم حلال است.؟» این را مغازهدار جوانی در ادامه این حرفمان میگوید که وقتی دنبال زنی میافتید یا به او متلک میاندازید اگر به هرنوعی به شما فهماند که دلش نمیخواهد یا دوست ندارد نباید ادامه بدهید، چون دارید آزارش میدهید. میگوید شما دوستپسر دارید؟ چطوری باهاش آشنا شدهاید مگر در خیابان نبوده؟ جوابمان نه است ولی آقا دیگر وارد فاز شوخی شده و بعد هم میگوید من نمیتوانم متلک نندازم، ضمن اینکه اینجا هر دختری که میآید تا خودش دلش نخواهد کسی بهش چیزی نمیگوید و ما در جوابش پوستری را که رویش نوشته شده: متلک تعریف و تمجدید نیست آزار است جلویش میگیریم و از مغازه بیرون میآییم. راهروهای تنگ علاالدین را پایین میرویم و به این فکر میکنیم که راه ما راهیست سخت، ناامیدی در کار نیست.