داستان آزار و اذیت جنسی زنان اخیرا بارها و بارها در صدر اخبار قرار گرفته است؛ از اتهامات علیه هاروی واینستاین گرفته تا جنبش #MeToo که در سرتاسر شبکههای اجتماعی برای آگاهی از تجربیات تجاوز و آزار و اذیت زنان به راه افتاده است. در واقع همه زنانی که از تجربیات خود در دادگاه یا هرجای دیگری مانند توییتر صحبت کردند به زنانی که در طول تاریخ با آزار و اذیت جنسی به ویژه در محل کار مبارزه کرده بودند، پیوستند تا آگاهی مردم را در این زمینه افزایش دهند. از هر منظر که بنگریم که این یک مبارزه نوین نیست. بلکه تنها با ابزار مدرنتر درآمیخته شده است. البته باید گفت کاملا تاسفبار است که ما هنوز درگیر این مبارزه هستیم.
در طی سالهای اخیر قوانینی برای مقابله با آزار و اذیت جنسی وضع شده اما قانونگذاری در این حوزه سابقهای بسیار طولانی دارد. رم باستان قوانین صریحی در این راستا وضع کرد. بر اساس این قوانین هیچکس اجازه نزدیک شدن، ربودن و تعقیب فردی به ویژه زنان را نداشت، اگر این کار برخلاف اخلاق حسنه بود. البته این قانون فقط برای زنان طبقات بالا جامعه اجرا میشد. اما حفاظت از زنان در برابر آزار و اذیت جنسی به ویژه در محل کار عموما با قواعدی ناکارآمد یا حتی توهینآمیز همراه بود. جالب اینجاست که در قوانین اولیه ایرلند، جریمههای ناشی از تجاوز جنسی به یک زن و آزار واذیت او به پدر، شوهر و یا پسرش پرداخته میشد نه خودشگ این تنها بخش کوچکی از مشکل است. این هفت حکایت مبارزه علیه آزار و اذیت جنسی در طول تاریخ نشاندهنده دو واقعیت است: چقدر این ماجرا طولانی است و چقدر تغییر قوانین جزئی!
النا د هاستویت
در دوران قرون وسطی در اروپا مشاغل زنان در مقایسه با مردان بسیار محدود بود و بیشتر شامل استخدام خانگی میشد. این حوزهای بود که زنی مانند النا آزار و اذیت در آن را از سوی یک کارفرما علنی کرد. النا برای یک تولیدکننده ظروف نقرهای کار میکرد. این شخص از ویلیام د رامکیل شکایت کرد و مدعی شد که النا بدون هیچ دلیلی کار کردن با او را متوقف کرده و برای رامکیل کار میکند. النا در دفاع از خودش گفت که با وجود آنکه تولیدکننده ظروف نقرهای مرد متاهلی بوده، تلاش می کرده تا به او نزدیک شود و برخلاف میلیش با او رابطه جنسی برقرار کند. النا هم کاسه صبرش لبریز میشود و به سراغ رامکیل میرود تا برایش کار کند. متاسفانه دادگاه النا را باور نکرد و در نهایت با حکمی او و رامکیل را به دلیل تغییرغیرقانونی شغل، مقصر دانست. نمیدانیم که چه اتفاقی برای النا افتاد. آیا بعد از این داستان هنوز در استخدام رامکیل ماند یا خیر؛ اما واقعیت این است که این سلسله اتفاقات 700 ساله شدیدا ناراحتکننده هستند.
الیزابت وید
تجارب خدمتگزاران زن در خانههای اروپایی، حدودا 400 سال پس از پرونده النا هاستویت تغییری نکرده بود. در سال 1743 کتابی برای خدمتکاران زن توسط الیزا هیوود، نویسنده انگلیسی منتشر شد که راهنمایی برای نحوه چگونگی برخورد با تعرض اربابان مرد چه متاهل و چه مجرد بود. در این کتاب یک پرونده حقوقی ذکر شده که نشان میدهد توسط آن، قوانین مربوط به اشتغالهای خانگی کمی تغییر کرده است. در سال 1716 از الیزابت وید که یک دختر مجرد بود خواستند تا برای اثبات منحرف بودن یک مرد مدارکی ارائه ده؛ البته این پرونده مربوط به او نمیشد. الیزابت و مارتا که هر دو از خدمتکاران آن مرد بودند تلاش کردند برای شروع پیگرد قانونی، مدارکی درباره عادتهای جنسی آن مرد به دادگاه ارائه دهند.
الیزابت خاطرنشان کرد که آن مرد چندین بار تلاش کرده است با او رابطه جنسی برقرار کند و زمانی که اربابش او را در آشپزخانه تنها پیدا میکند، از او میخواهد تا در ازای یک تاج به او اجازه دهد دستانش را به زیر دامن او ببرد. الیزابت مضطرب میشود و آشپزخانه را ترک میکند و به او میگوید که او را با یک فاحشه اشتباه گرفته است. مارتا که یک بیوه بود داستان بدتری داشت. آن مرد او را مست و به او تجاوز میکند. مارتا در سال 1715 صاحب فرزندی از همان مرد میشود. پس از این داستان او مارتا را اخراج میکند و به او 10 پوند معادل با 350 دلار امروز پیشنهاد میدهد تا بگوید پدر فرزندش شخص دیگری است. این زنان در آن زمان شجاعت زیادی داشتند که این وقایع را علنی کردند.
هریت آن جکوب
زنان برده در طول تاریخ به ندرت میتوانستند از حقشان در برابر آزار و اذیت و تجاوز دفاع کنند. هریت آن جکوب، برده آمریکایی در دهه 1800، یک استثنا بود. او نقشهای برای فرار از دست اربابش کشید و در سال 1861 کتابی تحت عنوان «وقایع زندگی یک دختر برده» را منتشر کرد که در آن خشونتهای جنسی را که به عنوان یک برده تجربه کرده بود برملا کرد. داستان جکوب ستودنی است. او تلاش کرد تا با باردار شدن از یک مرد مجرد و سفیدپوست دلسوز از درخواستهای جنسی دکتر جیمز نورکام، اربابش که از 15 سالگی او را به بردگی گرفته بود، رها شود و امیدوار بود که این موضوع باعث شود نورکام او را بفروشد. متاسفانه، علیرغم داشتن دو فرزند این نقشه کار نکرد و او تنها از طریق پنهان شدن در یک فضای تنگ و کوچک به مدت 7 سال، توانست از دست اربابش فرار کند. کتاب او در دهه 1970 به عنوان یکی از مهمترین اسناد در تاریخ ادبیات آمریکا عنوان شد و یکی از مهمترین سوابق تلاش زنان برای فرار از آزار و اذیت جنسی محسوب میشود. در زمان چاپ نخست آن، کشمکشهای حقوقی بسیاری ایجاد شد.
لوییزا می الکات
لوییزا می الکات با نوشتن کتاب «زنان کوچک» مشهور شد. او در سن 18 سالگی به عنوان خدمتکار در خانه یک خانواده بی نامونشان کار میکرد و بعدها در سال 1874، گزارشی درباره آزار و اذیتها و بیعدالتیهایی که تجربه کرده بود، تهیه کرد. با وجود تلاشهای اربابش، الکات فرار میکند و زنده میماند تا آزارواذیتهای او را علنی و ثبت کند. شخصی به نام خانم «آر» به مدت یک ماه الکات را ساپورت مالی میکرد، به همین دلیل او توانست شروع به نوشتن کند. اما او متوجه نشده بود که همزمان تحت استخدام آقای «آر»، برادرهمان زن نیز است. آقای «آر» هر شب او را به اتاق مطالعه خود دعوت میکرد و زمانی که لوییزا دعوتهای او را رد کرد، در آشپزخانه به دنبالش افتاد. لوییزا به او میگوید که برای خواهرش کار میکند نه او و اگر غیر از این است باید آنجا را ترک کند. آقای «آر» در پاسخ به او میگوید که من کار راحتی به شما پیشنهاد کردم، اما تو آن را رد کردی. پس از آن آقای «آر» او را مجبور به انجام کارهای سخت میکند تا جایی که لوییزا خسته میشود و آنجا را ترک میکند. الکات خوششانس بود که توانست آنجا را ترک و جای جدیدی برای خودش پیدا کند. بسیاری از کارگران خانگی نتوانستند فرصتی مشابه داشته باشند.
گریس ابوت و سوفونیسبا برکینریج
پروفسور روا سیگل در سال 1908، در مقدمهای از دستورالعملهای قانون آزار و اذیت جنسی مینویسد: «گریس ابوت و سوفونیسبا برکینریج، دو زن که به صورت داوطلبانه در خانهای کار میکردند، هنگامی که کشف میکنند گارسن جوانی از صاحب آنجا حامله شده است و حالا او قصد اخراج این زن را داشت، تنها به این دلیل که قصد داشت بچه را به دنیا بیاورد، موضوع را به دادگاه میکشانند.» ابوت و برکینریج از اولین زنانی بودند که امتحان وکالت در آمریکا را قبول و مدتی بعد به فعالیت فمینیستی پرداختند. گارسن جوان، مهاجری به نام بوزنا بود که از بوهم، جمهوری چک امروزی به آمریکا آمده بود.
وکلا حتی در فرآیند رسیدن به دادگاه با تبعیض جنسیتی مواجه شدند. هنگامی که این زنان از بوزنا در دادگاه دفاع میکردند، یک وکیل مرد به برکینریج گفت که این محل، مناسب زنانی مثل شما نیست. آنها این پرونده را باختند؛ چراکه قاضی با متهم بیشتر از قربانی ابراز همدردی کرد. ابوت و برکینریج که به خاطر این باخت مایوس شده بودند، بعدها به فعالان مادامالعمر تبدیل شدند. بوزنا با حمایت ابوت و برکینریج فرزند خود را به دنیا آورد، به کلاس زبان انگلیسی رفت و در نهایت با یک کشاورز ازدواج کرد و با خوشحالی زندگی کردند.
میشل وینسون
نیویورکتایمز در سال 1986 اعلام کرد: «دیوان عالی امروز به اتفاق آرا تصریح میکند که آزار جنسی یک کارمند توسط مدیر یا سرپرستش، قانون فدرال علیه تبعیض جنسیتی را نقض میکند.» این رای چشمگیر تنها 31 سال پیش گرفته شده است و همه اینها به لطف زنی شجاع به نام میشل وینسون بود که پرونده آزار و اذیت جنسی توسط مدیرش را پیگیری کرد. وینسون از بانک پسانداز «مریتور» شکایت کرد و مدعی شد که تیلور سیدنی، سرپرستش چندین بار به او تجاوز کرده است. او از ترس اخراج شدن رابطه جنسی با سیدنی را ادامه داده است. هنگامی که این پرونده وارد دادگاه عالی کشور شد، تعریف جدیدی از آزار و اذیت جنسی در محل کار ایجاد شد. در نهایت وینسون از دادگاه عقبنشینی میکند؛ اما شجاعت او مبارزههای حقوقی امروزه را شکل داد.
نویسنده: جی. آر. تورپ
برگردان: آتنا شهبازی
منبع: Bustle