از زمان انتشار پوسترهای مقابله با آزار در فضای عمومی بسیاری از داوطلبان به صورت خودجوش پوسترهای طراحی شده را دریافت و در شهر توزیع کردند. آنچه در ادامه میخوانید گزارش فعالیت میدانی «نادیا» در بجنورد و «پروشات کسائیان» در کرج است.
نادیا: چند ماه پیش پوسترهای مبارزه با آزار جنسی را در شبکههای اجتماعی دیده بودم و تصمیمم این بود که من هم این کار را در شهر خودم، بجنورد انجام دهم. این امر به تعویق میافتاد تا اینکه طی یک مسافرت کوتاه بین شهری شاهد معذب بودن و ناراحتی خانمی بودم که به همراه دو آقا در صندلی عقب ماشین نشسته بود. آقا بیتوجه با پاهای گشاده از هم تا انتهای مسیر در کنار این خانم به راحتی نشسته بود. خودم هم سابقا بارها با این مشکل مواجه میشدم اما راه من سکوت و چسبیدن بیشتر به در ماشین بود. تصمیم گرفتم این بار سکوتم را بشکنم و این شد که در ابتدای کار پوسترها را در سرویسهای بین شهری مشهد_بجنورد نصب کنم. بعد از آن به اداره تاکسیرانی رفتم برای کسب مجوز. در آنجا از طرح استقبال شد (در صورت اینکه از هزینه شخصی صرف این کار شود چون گویا اداره بودجه کافی نداشت). با همراهی دوستم سپیده قرار بر این شد طی چند مرحله پوسترها را چاپ و توزیع کنیم. در مورد نحوه استقبال رانندگان، اکثر آنها از طرح استقبال خوبی کردند غیر از دو نفر و دلیلشان (از نظر من بهانهتراشی) این بود که بعضی از مردان به علت خستگی، راحت و باز در تاکسی مینشینند و ناراحت بودند که چرا پوسترها مردان را مورد خطاب قرار میدهد. همانها هم وقتی با چند خانم که همان لحظه در تاکسیها نشستند در مورد تجربیاتشان در مواجهه با این مشکل صحبت کردیم قانع شدند و بعلاوه توضیح دادم که اکثر زنان به این مساله اعتراض علنی نمیکنند. من و سپیده در شروع این مسیر هستیم و سایر پوسترها را در مکانهایی مثل بوتیک لباس مردانه، ترمینال و مکانهایی که احتمال حضور مردان بالاتر هست پخش میکنیم. امیدوارم روزی این پوسترها توسط شهرداری بر بیلبوردهای تبلیغاتی شهر نصب شوند.
پروشات کسائیان: راستش ٥ روز پیش در یک استوری راجع به شما خواندم، پیج و سایتتان را دیدم، متوجه شدم خودم هم چقدر برایم این آزارهای خیابانی پیش آمده و از پیجتان برای دوستانم استوری گذاشتم، یک سری تشویقم کردند، یک سری هم پرسیدند با ثبت آزارها اقدامی هم صورت میگیرد یا خیر؟ ذهنم درگیرش بود. تا اینکه دیروز تصمیم گرفتم یک کار عملی راجع به آن شروع کنم، متوجه شدم فعلا پوستر برای داخل تاکسیها برایم راحتتر است، پرینت و پرس کردمشان که ماندگارتر شوند، در سایز ١/٤ام برگه آ-چهار. امروز از صبح استرس داشتم که چطورمیخواهم به رانندهها بگویم و چطور صحبت کنم که حتما راضی شوند(حقیقتا خیلی ترس از نه شنیدن داشتم).
تصمیم گرفتم از تاکسیهای خطی جلوی محل کارم شروع کنم، بالاخره هر روز همدیگر را میبینیم و آشنایی داریم. به هر کدام که گفتم قبول کردند، گفتم میخواهم فرهنگسازی شود، خوششان میآمد که در یه حرکت فرهنگی شریک میشوند. حتی یکی از آنها گفت «خانوم برای همه بزن، هرکی هم گوش نکرد و نذاشت با من طرفه.» ٢-٣ نفر از آنها کمکم کردند که پشت سری صندلیهایشان را بکشند بالا تا راحتر پوسترها را ببندم. در کل امروز ١٠ تا ماشین و برای هرکدام دوتا بستم. ٢-٣ تا از ماشینها مسافر داشتند که مسافرها کمکم کردند گره بزنم و ببندمشان. حقیقتش داشتم فکر میکردم هرماه یک مقدار از حقوقم را برای اینکار کنار بگذارم. تقریبا ٥٠ تومان هزینه ٣٢ تایش شد. انشاالله تعدادمان بیشتر شود و جا بیفتد میان خیلیهای دیگر. دوست دارم بر روی بقیه پوسترهایم کار کنم. اما فعلا نمیدانم کجا میتوانم ببرمشان و چطوری راجع به آنها صحبت کنم. البته که آدم هرچقدر یک کاری را بیشتر انجام دهد ترسش کمتر و جسارتش بیشتر میشود. انشاا... اقدامی هم برای پوسترهای باقیمانده انجام میدهم.