غنچه قوامی: صبح جلوی وزارت کار تجمع بود و خبر بازداشت رسید. با اینکه غیرمنتظره نبود، اما نای رفتن نداشتیم. با این حال بروشورها را چاپ کردیم و در ایستگاههای مترو پخش شدیم. گفته بودیم ۸ مارس خیابانها را پس میگیریم. اما بعد از گذشت سالها از خاموشی اجباری کمپین یک میلیون امضا، ایده گفتوگو با مردم کمی اضطرابآور به نظر میرسید. این اضطراب را تقریبا تکتک بچهها پیش از شروع کار تجربه کرده بودند. من و فروغ و ثمین از ایستگاه مترو اکباتان شروع کردیم. قرار شد بروشورها را به کسانی که درخواست میکنند بدهیم. چون از جیب خودمان هزینههای چاپ را میدهیم باید از ظرفیت محدودمان استفاده بهینه کنیم.
منِ پرروتر از بقیه، قرار شد گفتوگو را آغاز کنم: «سلام خانمها. امروز ۸ مارس، روز جهان زن هستش. به این بهانه ما یه جزوه آموزشی تهیه کردیم که بهمون کمک میکنه موقعی که توی خیابون، تاکسی و ... مورد اذیت و آزار قرار میگیریم، واکنش مناسب نشون بدیم. ما حق داریم احساس امنیت کنیم. هر جوری هم که لباس بپوشیم، معنیش این نیست خوشمون میاد مورد آزار قرار بگیریم و متلک بشنویم. پس باید این اعتراض رو به شکلهای مختلفی نشون بدیم. کسی اگر دوست داره این بروشور رو بخونه بگه بهش بدیم و اگر سوالی دارید در خدمتیم.»
از اینجا به بعد دیگر نفهمیدم چطور ۵۰۰ بروشور در عرض یک ساعت و نیم تمام شد. اکثریت سرنشینان بروشور میخواستند و سر صحبت را باز میکردند. زنی گفت: «این کارها فایده نداره ، همه زنان باید به کلاس دفاع شخصی بروند.» دیگری او را تایید کرد و گفت: «آفرین دختر من دیروز چنان کشیدهای به صورت یک مزاحم خوابانده که طرف راهش را گرفته و رفته است.» سعی کردم توضیح بدهم که ما به دنبال مشارکت همزمان زنان و مردان برای رفع این معضل هستیم. گفتم: «ما باور نداریم که مردان موجوداتی ذاتا شهوتران و غیرقابل کنترل هستند. این نگاه، توهین به مردان است. بلکه ما هدف آموزش را دنبال میکنیم. اگر بدون ترویج خشونت بتوانیم اعتراض خود را نشان بدهیم، هم با عادیسازی آزار و اذیتهای روزمره مقابله کردهایم و هم باورهای غلط را به چالش کشیدهایم. یکی از این باورهای غلط متهم کردن خود زنان به بهانه پوشش و حجاب است.»
عدهای با دقت در حال خواندن متن بروشورها بودند. زنی پرسید: «از این جزوهها برای پسربچهها ندارید؟ پسرهای کم سن و سال باید این چیزها را بخوانند و یاد بگیرند.» با خودم فکر کردم چه پیشنهاد عالیای. حتما باید برای گروههای سنی مختلف در آینده به صورت مجزا محتوا تولید کنیم. زنی دیگر تاکید میکند: «اصلا این بروشورها را باید در واگن مردان پخش کنید و برای آنها توضیح بدهید.»
هر ایستگاه پیاده میشدیم و مترو بعدی را سوار میشدیم. نوبت به نوبت توضیحات را میدادیم، یکی بروشور پخش میکرد و دیگری سعی میکرد گفتوگوها را با ریکوردر ضبط کند. از شکلگیری این ارتباط و گفتوگوی مستقیم با زنان در مترو به وجد آمده بودیم. کمکم زنان دستفروش هم حواسشان به مکالمات جمع شده بود. یکی از آنها جلو آمد، بروشور گرفت و گفت: «فقط یه وقت عکس ما رو نگیرید نونمون آجر شه. تو رو خدا دقت کنید.»
با بقیه بچهها تماس گرفتم بپرسم اوضاعشان چطور است و آیا خطری تهدیدشان کرده یا نه. بروشورهایشان خیلی سریع تمام شده بود و برای چاپ دوباره به مغازه زیراکس برگشته بودند. حس کردم دیگر وقت ورود به واگن مردان است. دوباره از قطار پیاده شدیم. خانمی به دنبال ما از واگن پیاده شد و سمتمان آمد و شروع به سوال پرسیدن کرد: «چی باعث شد که چنین حرکتی رو بکنید؟ از طرف جایی هستید؟ و ...» پاسخ سوالهایش را که گرفت گفت دوست دارد که در این زمینه اگر کاری از دستش برمیآید انجام دهد.
قطار بعدی رسید و وارد واگن مردان شدیم. با اینکه به اصرار من این کار را کردیم خودم هم کمی معذب شده بودم. نگاهها کمی سنگین بود. اما با اولین گروه پسران جوانی که به چشمم خورد سر بحث را باز کردم: «شما شده تا حالا تو خیابون به کسی متلک بگید؟» توضیح دادم و بروشورها بینشان پخش کردم. در حین خواندن نظر میدادند: «ما مخالف این رفتارها هستیم اما فکر میکنید به این راحتیها درست میشه؟ اوضاع بدتر از این حرفاست»
در واگن مردان بروشورهایمان تمام شد و تصمیم به برگشت گرفتیم. واکنشها و استقبال مردم به ویژه زنان، به عنوان کسانی که روزمره با این خشونتها مواجه هستند، نسبت به گفتوگو درباره آزارهای خیابانی و شیوههای مواجهه با آن عالی بود. 8 مارس برای ما، احیای دوباره امکان گفتوگوی رودررو با مردم بود. دیوارها فرو ریخت و فضایی را از آن خود کردیم. 8 مارس برای ما تبدیل شد به امیدی برای ورود به خیابانها و رفتن به میان مردم.