داشتم میرفتم سر کار حوالی ساعت 11 بود یه اقایی دنبالم میکرد و خیلی خیره نگاهم میکرد منم خودمو زده بودم به گیجی. بعد دیدم دستش هی میخوره به رونای من اولین بار چیزی نگفتم دیدم باز تکرار کرد و منم با دستم هلش دادم و با مشت شروع کردم به زدنش. برگشت گفت میزنمت منم گفتم هیچ غلطی نمیتونی بکنی به پلیس زنگ میزنم و اونم ترسید و رفت.