یک شخصی اومد دم در گفت پیکه و من چون مادرم و همسایهها خونه بودن در رو باز کردم وگرنه معلوما حتی جواب نمیدم که بفهمن کسی خونه است. روزایی که تنهام (چون همسایه جواب زنگ د در رو نداده بودن فکر کرده ساختمون خالیه!) و رفتم پایین و یک فردی گفت پیک گفت زنگ درو بزنم من خودش بره بسته ساختمون بغلی رو تحویل بده و من منتظر وایسادم که اونم رفت ببینه پیکه کجاس (الان میفهمم که میخواسته ببینه کسی تو کوچه نیست!) و بعد برگشت دم در و آلتشو نشون من داد و داشت بهم حمله ور میشد که من درو روش بستم و دستشو آورد تو داشت سعی میکرد منو بگیره و من همینطور در رو هول میدادم و اسم همسر همسایمون رو صدا میزدم که بیان کمکم که وقتیم اومدن طرف فرار کرده بود و این اتفاق دیروز واسه من افتاد و مشابهش تو راهنمایی برام افتاده بود و من دیروز تا یک ساعت میلرزیدم. به مادرم و پدرم گفته بودم ولی نمیخواستم خیلی گریه کنم که نگران شن. میگفتم خوبم و چیزی نیست ولی واقعا خیلی خیلی خیلی حالم بد بود. لطفا مراقب خودتون باشین.