وقتی دوستم رسید به خانهام ناراحت بود. گفت مردی از بالای پل که به کوچه ما اشراف دارد، بر سرش فریاد میزده که مگر تو کافری؟ روسریت رو سر کن. اینجا مملکت اسلامی است. دوستم هم میگفته این به خودم مربوط است. اما مرد همچنان داد و فریاد می کرده و میگفته مگر از خدا نمیترسی؟