رفته بودیم بازار..با مامان و بابام و خواهرم بودیم.. داشتیم همین جور تو بازار میگشتیم..مامان بابام جلو بودن بعد خواهر و منم با چند سانت فاصله پشت سرشون بودم..کلا هر چهارتامون در حد چند سانت با هم فاصله داشتیم..یه گروه چهار پنج نفره پسر از روبه رو اومدن طرف ما..از کنارمون رد شدن..بعد پسر اخریه دستشو مالید به باسنم..برگشتم فقط نگاش کردم..اونم مث میمون نیشش باز بود و منو نگاه میکرد..سکوت کردم ولی پشیمونم..اگه صدام در میومد بابام اون آشغالو حسابی ادب میکرد..