سلام. داشتم قدم میزدم که احساس کردم کسی پشت سرم نزدیک به من در حال حرکته و حرفهای رکیک میزنه. سرعتم رو کم کردم تا از من رد بشه. دیدم اقایی هست با ظاهر موجه شروع کردم به نگاه کردن بهش . برگشت نگاهم کرد و بهم لبخند تمسخرامیزی زد. منم دنبالش رفتم تا رسید به پاساژی که محل کارش بود انگار. وسط پاساژ ایستادم و گفتم: خانوم ها اقایون این اقا توی خیابون مزاحم خانم ها میشه و این کلمات رکیک رو میگه. مرد کاملا ترسیده بود و داشت انکار میکرد و فحاشی کرد. منم گفتم قطعا با خاطرهای که برات ساختم دفعه بعد که خواستی مزاحم خانمی بشی یاد من میفتی.