از بچه گی بارها شده که مورد ازار جنسی و دست درازی قرار گرفتم. از پسر همسایه رهگذرای تو خیابون. تو بازار و ... ولی شاید بگم اونی که هنوز یادمه و یه ترسی رو تو وجودم به وجود اورد رو فراموش نمیکنم. سال آخر دبیرستان بودم و همیشه تو مسیر خونه تا مدرسه من دیر می تونستم تاکسی گیر بیارم یا بعضی وقتا گیر نمیومد. اون روزم چون دیرم شده بود مجبور شدم شخصی سوار شم.
از لحظهای که سوار شدم راننده شروع کرد به سوال پرسیدن که چند سالته و کی غروب بیام دنبالت. و از تو آینه ماشین بدجوری منو نگاه میکرد و لحظه ای که خواستم پیاده شم دست برد و پام رو لمس کرد و منم تنها کاری که تونستم بکنم اینه که در ماشین رو محکم روی هم کوبیدم و تا توی مدرسه دوییدم که بعد از اون باعث شد من هر روز از مدرسه رفتن ترس داشته باشم و درسا رو غیر حضوری بردارم که تو خونه بمونم.