چند سال پیش که میخواستم برم دانشگاه حدود ساعت های 12 ظهر اینا بود داشتم از پل عابر هوایی عبور میکردم که یهوو یه مردی از کنارم رد شد و با دستش به پشت من زد نمیدونی چه حس بدی بهم دست داد شروع کردم به داد و بیداد که اون آقا فرار کرد و در حین رفتن به من گفت توروخدا حلالم کن
هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره تا مدت ها فوبیا رد شدن از پل عابر هوایی داشتم همین الانشم اگر شب باشه رد نمیشم از روی پل عابر هوایی