تولد من بود و خانواده خاله ام هم دعوت بودند، مادرم بلند شد تا چیزی را روی میز مرتب کند و پسرخاله 13 ساله ام دستش را داخل دامن مادرم برد. مادرم سریع پاهایش را به هم چسباند ولی پسرخاله ام با حرکات دستش سعی در مالش او داشت. مادرم که با یکی از مهمانان خوش و بش می کرد خیلی راحت نشست و اصلا پشت سرش را نگاه هم نکرد (پسرخاله ام دستش را دراورده بود). نیم ساعت بعد موقع باز کردن کادوها پسرخاله ام سینه مادرم را چند لحظه گرفت و مادرم فقط بی تفاوت نگاهش کرد.
من واقعا از این همه سکوت کلافه شده بودم، حتی اگر از خود نمی خواهید دفاع کنید، با سکوتتان باعث نشوید بچه ها فکر کنند کارشان درست است و تربیت اشتباه شوند.
بار سوم وقتی مادرم با مهمانی خوش و بش می کرد پسرخاله ام از زیر دامن مادرم انگشتشو بین باسنش فرو کرد که تازه مامانم برگشت گفت: نکن!